مرحله سوم: تحقيق درباره جعل - فصل چهارم: اشتداد و تضعف وجود (تکامل و زبول)

 

فصل چهارم: اشتداد و تضعف وجود (تکامل و زبول) (ص423)

ارتباط این فصل با مسئله جعل: در مباحث مربوط به جعل گفته شد که جعل به ماهیت تعلق نمی‌گیرد، زیرا لازمه‌اش تشکیک در ماهیت است. این‌جا این بحث مطرح می‌شود که ماهیت مشکک است یا نه؟ معنای چهارم تشکیک یعنی اشتداد مورد بحث است. به همین خاطر از اول تا آخر فصل صحبتی از تشکیک نیست بلکه بحث در این است که آیا اشتداد در وجود ممکن است یا نه؟ (به‌نظر می‌رسد این بحث ارتباطی به جعل ندارد).

بحث در این بود که آیا وجود اشتداد دارد یا نه؟ گفته شد: اشتداد به معنی حرکت از ضعف به شدت فقط در کیف مطرح است.[1]

وقتی اشتداد حرکت در کیف شد، باید معنی حرکت در سیاهی مثلاً یا در هر چیزی را تبیین کرد.

گفته شد که موضوعی وجود دارد، در هر آن، فرد یا نوع یا صنفی از سیاهی که مخالف با فرد یا نوع یا صنف قبلی است بر آن حمل می‌شود؛ پس یکی از مقومات حرکت، موضوع است؛ متحرکی باید وجود داشته باشد تا حرکت کند. متحرک در فهم ابتدایی، چیزی است که خودش ثابت است و حرکت بر آن جاری می‌شود؛ موضوع باید ثابت باشد، زیرا حرکتْ خروج شئ از قوه به فعل است. شیئ‌ای که بالقوه است اگر در آخر حرکت باقی باشد، خروج از قوه به فعل صادق است وگرنه صادق نیست.

پس اشتداد در سواد یعنی موضوع، سیاهی‌های مختلفی را می‌پذیرد، نه آن‌که خود سیاهی موضوع سواد باشد.

دلیل: مقدمه1: وقتی سیاهی اشتداد می‌یابد، نوعی سیاهی از بین می‌رود و نوع دیگری از سیاهی که شدیدتر است، می‌آید. مراتب اشد و اضعف، انواع متباین است، زیرا تشکیک در ماهیت محال است.

مقدمه 2: وقتی سوادی از بین رفت و سواد دیگری جای آن را گرفت، سواد قبلی باقی نمانده است.

مقدمه 3: وقتی سواد قبلی باقی نماند، پس سواد، موضوع حرکت نیست، یعنی خود سواد متحرک نیست، زیرا متحرک امر ثابتی است که حرکت بر آن وارد می‌شود، زیرا حرکت خروج شئ از قوه به فعل است و اگر آن‌چه به فعلیت رسیده، غیر از آن چیزی باشد که بالقوه بود، حرکت نیست، پس باید موضوعی باشد تا حرکت در آن یا بر آن جاری شود.[2]

اشکال مشهور بر حرکت جوهری همین است، زیرا اصناف، افراد یا انواع حرکت باید عوض شود.

پاسخ1: موضوع حرکت، هیولاست ولی چون هیولی بدون صورت، قوه محض است، نمی‌تواند موضوع حرکت باشد.

پاسخ2: حرکت موضوع نمی‌خواهد.

(و لایتاتی لاحد، ص424): پاسخ3: خود حرکت موضوع است به این‌که لبس بعد لبس باشد نه لبس بعد از خلع. یک سیاهی داریم که یک سیاهی دیگر هم بدان اضافه می‌شود.

ملاصدرا: اگر سیاهی دوم غیر از اولی باشد، اشتداد نیست. اگر هر دو باقی باشند، اتحاد هم نیست. اگر هر دو زائل شوند، اتحاد نیست بلکه چیز دیگر است. اگر یکی از بین برود و دیگر باقی بماند، آن هم اتحاد نیست. پس اتحاد در این‌جا معقول نیست. پس حرکت در وجود جاری نیست.

ابن سینا: اتحاد دو جسم محال است پس لبس بعد از لبس محال است.

حاصل آن‌که حرکت در وجود محال است زیرا نمی‌شود یک چیز ثابتی داشته باشیم که چیزی بر آن افزوده شود.

اشتداد با شدت و ضعف تفاوت دارد، زیرا اشتداد، حرکت در کیف است ولی شدت و ضعف بحث تشکیک در وجود است. اشتداد و تضعف مربوط به کیف است، چنان‌که تزاید و تنقص، مربوط به کم است.

معنی حرکت در مقوله: 1ـ موضوع در هر آنی، فردی از آن مقوله باشد که با فرد در آن قبلی و بعدی تفاوت نوعی، صنفی یا گونه‌ دیگر داشته باشد.

2ـ به‌نظر برخی، تغییر خود مقوله، حرکت است، به این معنی که موضوع در هر آنی فرد متفاوتی از فرد قبلی و بعدی نشده است بلکه موضوع، فرد واحدی است که خودش تغییر می‌کند.

(فقد علم): پس اشتداد سواد، بقاء سواد قبلی و افزودن سواد بعدی بر آن نیست بلکه انعدام سواد قبلی موضوع و حصول سواد جدیدی که شدیدتر از سواد قبلی است، می‌باشد به شرط این‌که موضوع در هر دو حال باقی باشد. (این مبنی بر نظر مشهور است که اشتداد را از باب خلع و لبس می‌دانند نه لبس بعد از لبس. به‌علاوه، این کون فساد است نه حرکت).

قیل: وجود عرض است در مقابل جوهر، زیرا وجود بر ماهیت حمل می‌شود. پس موضوع دارد و هر چه موضوع داشته باشد، عرض است.

پاسخ ملاصدرا: وجود نه عرض است و نه جوهر بلکه از سنخ ماهیت نیست تا جوهر یا عرض باشد. حمل تحلیلی ناظر به واقعیت موضوع و محمول نیست بلکه ناظر به اعتبارات عقلی است وگرنه باید هر جوهری که بر موضوعی حمل شود، عرض باشد. وجود اگرچه در مرتبه تحلیل بر موضوع حمل می‌شود ولی در واقع، خود موضوع است نه عرض آن.

(فقد علم) خلاصه اشکال1: بر اساس این تعریف از حرکت، وجود حرکت ندارد، زیرا بنابر اعتباری بودن وجود که روشن است، وجود، حرکت ندارد، زیرا حرکت امری حقیقی است ولی وجود اعتباری. بنابر اصالت وجود نیز حرکت در وجود معنا ندارد، زیرا حرکت از اعراض است و وجود، عرض قائم به موضوع نیست بلکه خود موضوع است.

(اذا تحقق هذا) اشکال2: اگر وجود حرکت داشته باشد، لازمه‌اش عدم بقاء موضوع در حرکت ذاتی و جوهری است، زیرا وقوع حرکت در وجود سبب می‌شود که موضوع که خود وجود است، در آنات بعدی وجود باقی نباشد. پس حرکت وجودی و نیز حرکت جوهری ممکن نیست.

(وهم و تنبیه، ص425): اگر وقوع حرکت به معنی یادشده (کون و فساد) باشد، لازمه‌اش این است که اصلاً حرکتی در هیچ مقوله‌ای تحقق نیابد، زیرا انتقال از فردی که حرکت دارد به فرد بعدی وقتی ممکن است که افراد بالفعل وجود داشته باشند، در حالی که این‌گونه نیست. اگر افراد بالفعل وجود داشته باشند، اولاً تشافع آنات خواهد شد که با ساکن بودن حرکت و توقف زمان برابر است. ثانیاً لازمه‌اش این است که افراد نامتناهی زمان و حرکت، بین حاصرین محقق شده باشند.

(فیزاح) پاسخ: افراد یادشده اگرچه بالفعل محقق نیستند ولی به قوه قریب موجودند.

(و ردّ هذا) ردّ پاسخ: لازمه این پاسخ آن است که متحرک در أین در زمان حرکت، مکان بالفعل نداشته باشد و متحرک در کم، کم بالفعل نداشته باشد، زیرا تحقق آنات حرکت، بالقوه است، هرچند قوه آن‌ها قریب به فعل باشد ولی بالفعل نیست.

(و اجاب عنه) پاسخ محقق دوانی: متحرک در زمان حرکت یک ویژگی بالفعل دارد و آن میان افراد حرکت بودن است که نه فعل محض است نه قوه محض و همین حرکت است. اما داشتن افراد بالفعل برای حرکت نه ضروری است نه مدلل.

(و لایخفی) نقدی بر محقق دوانی: اولاً، متحرک در أین، قطعاً أین بالفعل دارد وگرنه لازمه‌اش خلاء است، زیرا خلاء، خلوّ موضوع حرکت از أین است. ثانیاً، افلاک پیوسته حرکت وضعی دارند. اگر حرکت مستلزم فقدان فرد بالفعل باشد، لازمه‌اش این است که افلاک هرگز وضع نداشته باشند.

(فالحق) حق آن است که افراد مقوله‌ای که حرکت در آن رخ می‌دهد، تنها افراد آنی الوجود نیست بلکه دو نوع افراد دارد: 1ـ افراد آنی الوجود که معیار سکون هستند. 2ـ افراد زمانی تدریجی الوجود که منطبق بر حرکت قطعیه بلکه عین آن هستند. در این صورت، متحرک تا در حال حرکت است، فرد زمانی متصل (آنِ سیال) غیرقار دارد که نسبت آن به زمان همانند نسبت نقطه به خط است.