عرفان عملی (2): مقامات - مقام ششم: شكر

مقام ششم: شكر

شكر از جهتي نعمت الهي است بر سالك و از جهتي پاداشي بر استقرار وي در منزل پيشين است، زيرا كه سالك در مقام پنجم بردباري پيشه نمود و خداي متعال وي را در صبر و بردباري ياري رساند و بدان توفيق داد، چه اگر لطف و عنايت ويژه حق تعالي نبود، نه سالك و نه حتي واصل، توان تحمل بلاها و سختي‌ها را ندارد بدون امداد الهي. همه بايد بگويند: در صبر و بردباري زاري كنيم زاري.

پس صبر، نعمت ويژة حق تعالي بر سالك، بود از اين‌رو شكر، هم نعمت است از جانب خداي و هم پاداش وي، چون سالك صبر را پيشه خود ساخته است، پس پاداشي را شايسته است و شكر پاداش الهي است و هم چون نعمت است، بر شكر نيز شكر لازم آيد. از اين‌رو «از آن جهت كه ثمر صبر است، ثواب جزيل است و اداي شكر بر حصول اين نعمت، لازم و واجب است».[190]

 

تعريف شكر

شكر در لغت، كشف و اظهار است مطلقاً و در عرف علما، اظهار نعمت منعم به واسطة اعتراف دل و زبان است.[191]

قشيري گويد:[192] حقيقت شكر نزديك اهل تحقيق، مقر آمدن باشد به نعمت منعم بر وجه فروتني و بر اين وجه خداي تعالي را وصف كنند كه او شكور است بر طريق توسّع و معني اين بود كه بنده را جزا دهد و مكافات كند بر شكر و جزاء شكر را، شكر نام كرد چنان‌كه گفت: «و جزاء سيئة، سيئة مثلها».[193]

سالك در اين مقام بايد توجه داشته باشد كه به كاري پرداخته است كه خدايش بدان مي‌پردازد. در پي كسب صفت و نشاني است كه خدايش نيز دارد. توجه به اين امر، سالك را در شكر وي كمك رساند؛ هرچند اين محبتِ اتصافِ به صفات الهي، مؤثرترين انگيزه و هدف براي سلوك و طي راه است.

و نيز بداند كه «از معظمات نعم الهي، يكي نعمت شكر است كه توفيق اداي آن به بنده ارزاني داشته‌اند»[194] و گمان مبرد كه كاري انجام داده است، بلكه يقين داند كه به نعمتي دست يافته است كه ويژة بندگان مورد توجه خاص خداست. به همين خاطر است كه شكر آن نيز واجب و لازم است.

شكر نعمت با نعمت

نخست بايد شكر نعمت را به‌جاي آورد و از آن‌جا كه شكر نعمت جز به نعمت نشايد، شكرِ شكر نيز واجب است و شكرِ شكر نيز، خود نعمتي نو است كه شكري بر آن واجب است، پس سالك بداند كه اگر در تمام عمر خود پيوسته در شكر خداي متعال باشد، نه‌تنها از عهدة شكر يكي از نعمت‌هاي بي‌حد و اندازه او برنيامده است، بلكه غرق در نعمت‌هاي بي‌حساب ديگر شده است.

چنان‌كه به حضرت داود † خطاب شده است كه: «إعملوا آل داود شكراً».[195] داود † گفت: «إلهي كيف أشكرك و أنا لاأستطيع أن أشكرك الا بنعمة ثانية من نعمك».[196] حق تعالي فرمود: «إذا عرفت هذا فقد شكرتني».[197]

گر بداني كه توان شكر يكي از نعمت‌هاي الهي را نيز نداري، شكر وي را به‌جا آوردي كه شكر ذكر نعمت‌هاي خداي متعال به‌وسيلة نعمت‌هاي ديگر اوست.

به زبان كه نعمتي از نعمت‌هاي بي‌شمار اوست، نام برخي ديگر از نعمت‌هاي ديگر را جاري سازيم كه همين مرتبه‌اي از شكر و سپاس وي است.

موسي † اندر مناجات گفت: «الهي آدم را بيافريدي به يد قدرت خويش و با وي چنين و چنان كردي، تو را شكر چون كرد؟ گفت: دانست كه همه از من است. معرفت او بدان، شكر او بود مرا.»[198]

گويند: حقيقت شكر، ثناء بود بر محسن به ذكر احسان او. پس شكر بنده خداي را عز و جلّ، ثناي او باشد بر وي به ياد كرد احسان او بر وي و شكر حق سبحانه و تعالي بنده را، ثناي او باشد بر او به ياد كرد احسان او را؛ پس احسان بنده، طاعت او باشد خداي را و احسان حق عز اسمه، انعام او باشد بر بنده[199] و چون ثناي بر نعمت، جز با نعمت ديگر نشايد، توجه به ضعف خود و كثرت نعمت خداي متعال بر وي، شكر است.

در خبر آمده است كه: «إذا عرفتَ ان النعم منّي فقد رضيت منك بذلك شكراً»؛[200] زيرا كه «حقيقت شكر، سخن دل بود و اقرار دل به نعمت حق سبحانه و تعالي».[201]

 

مراتب شكر

1ـ بدايت شكر

بدايت شكر كه كمترين درجه شكر نعمت‌هاي الهي و در عين حال، ريشه همه شكرها و سپاس‌ها است، عبارت است از «علم به وجود نعمت و وجوب شكر بر آن و كيفيت اداي شكر هر نعمتي.»[202]

نخست بداند كه نعمت‌هاي الهي او را فراگرفته است و نعمت‌ها منت الهي بوده است، نه استحقاق و شايستگي خود و نيز بداند كه هر نعمتي را اگرچه به ظاهر به چشم كوچك آيد، شكري بايد.

و نيز بداند كه ناسپاسي نه شايستة انسان بلكه شايسته حيوانات و درندگان هم نيست و نيز به چگونگي اداي شكر آگاه باشد كه هر نعمتي را شكري ويژه بايد.

مثلاً شكر مال و ثروت، كمك به تهيدستان، ياري به خويشاوندان، هديه به دوستان و مصرف در راه‌هاي پسنديده است كه سبب رشد و كمال خود و وابستگان و بندگان خدا شود.

شكر قواي دروني و بيروني خود را بشناسد و «مثلاً داند كه زبان نعمتي است و نطق در او نعمتي و شكر آن تلاوت كلام الهي و ذكر حق و اظهار نعمت و صدق و نصيحت و كفران آن كذب و بهتان و غيبت و شتيمت و نميمت.»[203]

و نيز گوش و چشم و عقل و علم، هر كدام نعمتي است كه بدون استحقاق از جانب خداي متعال به ما عطا شده است و بر آن شكري لازم و واجب است.

سپاس و شكر چشم، مطالعه آيات الهي، مشاهده آثار عظمت و جلالت حق تعالي و نيز نعمت‌هاي او كه انسان را به ياد او زنده مي‌كند، ديدن آن‌چه كه عقل و شرع بدان سفارش شده و پسنديده شمرده است، مي‌باشد و كفران آن، ديدن آن چيزي است که سبب گمراهي و تحريك غرايز مي‌شود، آن‌چه كه لغو و بيهوده است و بالاخره ديدن آن‌چه كه سبب غفلت از ياد خداست.

شكر گوش، شنيدن كلام الهي، حديث انيباء‌ و اولياء‌، حكمت و موعظه، سخن حق، آن‌چه سبب بيداري دل است، آن‌چه آدمي را به ياد خدا آورد، آن‌چه سبب توجه به حقارت نفس و ضعف آن است، آن‌چه سبب پرهيز از گمراهي، فرو غلتيدن در دام دشمن است و بالاخره شنيدن آن‌چه كه محبوب خداست و حب الهي را در جان زنده مي‌كند و كفران آن خلاف امور ياد شده است و همين‌گونه است نعمت‌هاي ديگر بدني و روحي و مالي و سياسي و اخلاقي و مانند آن.

«پس هرگاه بنده اين نعمت‌ها را بداند و چگونگي شكر هريك معلوم كند، به شكر علمي كه بدايت شكر است، رسيده است»[204] و اولين گام را در شكر حق تعالي برداشته است.

 

2ـ نهايت شكر

نهايت شكر عمل به مقتضاي بدايت شكر است. بدايت شكر چنان‌كه گفته شد، شكر علمي است و نهايت شكر، عملي است. اگر سالك به آن‌چه در بدايت شكر فهميد و دانست، عمل كند و نعمت‌هاي الهي را به جاي خود مصرف نمايد و به كار برد و زبان به سپاس آن‌ها گشايد و دل بدان سپرد و خود را ناتوان از شكر دانست و به اندازة توان، هر اندازه كه باشد، در عمل اقدام نمايد، «به شكر عملي كه نهايت شكر است پيوسته».[205]

 

اقسام سه‌گانه شكر

برخي شكر را به سه قسم دانسته‌اند: «شكر زبان و تن و دل. اما شكر زبان، اعتراف بود به نعمت حق سبحانه و تعالي به نعمت خشوع، تواضع و شكر تن و اركان، مشغول كردن تن بود به موافقت فرمان و خدمت و شكر دل، ملازمت بود بر بساط شهود، به نگاه داشتن حرمت».[206] ولي بايد دانست كه اين همه، متوقف است بر شكر بدايت. يعني شكر، آگاهي و دانايي به نعمت، به شكر و به چگونگي انجام آن است، بنابراين تقسيم ياد شده، تقسيم نهايت شكر است.

اقسام سه‌گانه عملي را شكر عالمان و عابدان و عارفان نيز ناميده‌اند «و گويند شكري بود و آن شكر علما بود به زفان و شكري بود كه شكر عابدان باشد به افعال و شكري بود و آن شكر عارفان است به استقامت ايشان در جملة احوال.»[207]

 

اقسام نعمت‌ها

1ـ دنيوي و ظاهري مانند ثروت، قدرت و سلامت.

2ـ اخروي و باطني مانند ايمان، معرفت، عمل شايسته، فقر و بلا.

 

اقسام شاكران

چون نعمت‌ها بر دو دسته است، شاكران و سپاس‌گزاران نيز بر دو دسته‌اند:

 

1ـ مبطلان

مبطلان كه «اهل نفاقند»[208] كه جز نعمت‌هاي ظاهري نشناسند و «جز به نعم ظاهري دنيوي شكر نگويند»[209] و نعمت‌هاي دنيوي و ظاهري نيز هرچه به غرايز و شهوات آن‌ها نزديك‌تر باشد، به نظرشان بزرگ‌تر و شكر آن لازم‌تر است، اما نسبت به نعمت‌هاي اخروي و باطني آگاهي ندارند و اگر دارند به‌خاطر نفوذ غرايز آن‌ها، آن را ناديده مي‌گيرند، بنابراين چنين نعمت‌هايي را نقمت پندارند و از آن روي گردانند.

مردي به نزديك سهل بن عبدالله شد و گفت: دزد اندر سراي من آمد و كالا ببرد. گفت: شكر كن، اگر دزد در دل تو شدي ـ و آن شيطان است ـ و درستي ايمان تو ببردي، تو چه توانستي كرد؟[210]

اين گروه آن اندازه كه از مار و موري هراس دارند كه گزندي بر مالشان يا بدنشان رساند، از شيطان و هوي و هوس كه بر جان گزند رساند، هراس ندارند، چون نعمت‌ها در نظر ايشان يا مال است يا تن و غرايز شهوت و غضب و شيطنت. از اين‌رو با دشمن جان خويش كه شيطان است، نه چون دوست كه چون ولي و سرپرست رفتار مي‌كنند. اينان اهل شكر عام هستند. چنان‌كه گفته‌اند: شكر عوام بر طعام و لباس بود و شكر خواص بر آن‌چه بر دل ايشان در آيد از معاني.[211]

 

2ـ محققان

محققان، مؤمنانند كه نعمت‌هاي باطني را بزرگ‌ترين نعمت خداي متعال مي‌دانند و فقر و بلا و ايمان و معرفت را نعمت ويژة بندگان و دوستان خدا دانند و نعمت‌هاي ظاهري را نعمت مشترك بين همه موجودات، خواه انسان باشد، خواه حيوان و خواه گياه.

خور و خواب و لوازم آن، نعمتي است از خداي بر همه جان‌داران كه در آن چرندگان و درندگان بلكه خزندگان و حشرات نيز سهيمند. سفره‌اي است عام و فراگير كه از پشه و مگس گرفته تا فيل و كرگدن، بر آن نشسته‌اند و از آن برخوردارند. ولي سفرة بندگان خدا كه سفره نعمت خاص الهي است، غير از خور و خواب است.

 

اقسام محققان

محققان «سه طايفه‌اند: ضعفا و اقويا و اصفياء.

 

1ـ ضعفا

ضعفا آن‌هايند كه اگرچه به نعم اخروي ايمان دارند و بر آن شكر گويند و لكن به سبب ضعف حال و تشبّث صفات نفوس، ميل به نعم دنيوي زيادت دارند و بر آن شكر، بيش گويند.»[212]

اينان اگرچه به نعم اخروي آگاهي و باور دارند، ولي عمق آگاهي و باور آنان اندك است و يا غرايز و شهوات آنان توان‌مند و غالب و يا بر تربيت آن در زمان خود اقدام ننموده‌اند، از اين‌رو خوشي‌ها و لذت‌هاي آنان، شهوت و غضب است، لذتشان اين است كه چيزي بخورند يا ببرند. از اين‌رو اگر به انجام طاعات امر نشده بود و به لذت‌هاي خوشايند آنان وعده داده نشده بود، بدان گرايش و كششي نداشتند.

 

2ـ اقويا

اقويا، هم از علم و معرفت برتر برخوردارند و هم از همت و ارادة قوي‌تر و هم از كشش و گرايش شديدتر. به همين خاطر ميل آنان به چيزي است كه خواهش نفس در آن نباشد. آنان «به قوت حال و صحت عزيمت و تأجج نيران[213] شوق، ميل به چيزي كنند كه به مخالفت نفس باز گردد ... بدين سبب ميل نعم اخروي بيش كنند و بر آن شكر زيادت گويند و تزكيت نفس و تربيت خود در آن شناسند.»[214]

چنان‌كه در اخباري كه از خاندان پيامبر صلوات الله عليهم اجمعين نقل شده است، اشارت‌هاي دقيقي بدان شده است كه برخي از آن‌ها را بازگو مي‌كنيم.

روي أن رسول الله … قال: «إن الله يتعاهد عبده بالبلاء كما يتعاهد الوالد الشفيق ولده»؛[215] همان‌گونه كه پدري مهربان و دلسوز از فرزندش مراقبت مي‌كند و بدو توجه دارد، خداي متعال نيز از بنده‌اش با بلا مراقبت مي‌كند.

و نيز روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «إن الله تعالي ادّخر البلاء لاوليائه كما ادّخر الشهادة لاحبّائه»؛[216] خداي متعال همان‌گونه كه شهادت را براي دوستانش ذخيره كرده است، بلا و سختي را براي اوليايش ذخيره نموده است و نيز فرمود: «نحن معاشر الانبياء اكثر بلاءً ثم الاولياء ثم الامثل فالامثل»؛[217] بيشترين سختي و بلا از آن ما پيامبران است، آن‌گاه از آن اولياء، آن‌گاه هركه به ما شبيه‌تر باشد.

و نيز فرمود: «إذا أراد الله بقوم خيراً ابتلاهم»؛[218] خداي متعال هرگاه خواهد كه خير و نيكي به گروهي رساند، آنان را به سختي مبتلا خواهد كرد و بلايشان فرستد.

اميرمؤمنان صلوات الله عليه فرمود: «إن الله يتعاهد وليه بالبلاء كما يتعاهد المريض اهله بالدواء و ان الله ليحمي عبده الدنيا كما يحمي المريض الطعام».[219]

خداي تعالي همان‌گونه از دوستانش به‌وسيله بلا مراقبت مي‌كند كه خانوادة بيمار، از بيمارشان با دارو و درمان مراقبت مي‌كنند و خداوند همان‌گونه بنده‌اش را از دنيا باز مي‌دارد كه مريض از غذا پرهيز مي‌كند.

امام صادق صلوات الله عليه فرمود: «إن الله ليتعاهد عبده المؤمن بالبلاء كما يتعاهد الغائب اهله بالطرف و انه ليحميه الدنيا كما يحمي الطبيب المريض».[220]

خداي متعال با بلا به بندگانش توجه مي‌كند، همان‌گونه كه مسافر با هديه به ياد خانواده‌اش است و خدا بندگانش را از دنيا مراقبت مي‌كند، همان‌گونه كه پزشك از بيمارش مراقبت مي‌كند.

نكتة لازم به يادآوري اين است كه صفات نفساني و غرايز حيواني و شيطاني از وجود اين گروه از محققان (اقويا) ريشه‌كن شده است و چيزي از اين صفات در آن‌ها نمانده است، ولي آثار و عوارض و نشانه‌هايي از آن در وجودشان باقي است؛ حالات، عادات و خاطراتي از آن دارند. به همين خاطر است كه بايد به مخالفت نفس اقدام نمايند، زيرا ممكن است به‌خاطر آثار و عوارض ياد شده، دوباره به نفس و لوازم نفساني مانند شهوت و غضب و شيطنت باز گردند. نفس براي آنان دشمني است شكست خورده كه اگر فرصت يابد، بر آن‌ها حمله برد.

 

3ـ اصفياء

نكته‌اي كه اينك دربارة اقويا گفته شد، در مور اصفياء جاي گفتن ندارد و همين مهم‌ترين تفاوت آنان با اقويا است. «اصفياء طايفه‌اي باشند كه به كلي از تشبّثات و تعلّقات بقاياي نفوس پاك و صافي شده باشند و بر صراط مستقيم اعتدال مقيم شده و ايشان را به خود هيچ اختيار نمانده و به اختيار حق مختار شده و آن‌چه پيش آمده از بلا و عافيت و صحت و سقم و غنا و فقر، آن را خواسته و به هيچ طرف ميل نكرده‌اند.

به نقل رسيده است كه «وقتي نزد اميرالمؤمنين حسين † گفتند: ابوذر مي‌گويد: الفقر أحب اليّ من الغني و السقم أحب اليّ من الصحة، حسين † گفت: «رحم الله اباذر اما انا اقول: من اتكل علي حسن اختيار الله له لم‌يتمنّ انه في غير الحالة التي اختارها الله له».[221]

در تحف العقول[222] اين روايت از امام حسن صلوات الله عليه اين‌گونه آمده است: من اتكل ... و صدر آن نيامده است. آن‌كه بر اختيار نيكوي الهي اعتماد كرده باشد، همان خواهد كه خدا برايش خواسته است و غير آن را آرزو نخواهد نمود.

در همين معناست كه گفته‌اند: «حقيقت شكر آن است كه هرچه بر او رود از آسايش و راحت و شدت و مكروه، شاكر باشد».[223] ولي آنان‌كه گفته‌اند: «بلكه لذات او در ضربت بلا بيشتر باشد كه در خصب و نعمت»،[224] يا نظرشان به شكر اقوياست و نه اصفياء و يا بدين است كه بلا را نعمت باطن دانند و عافيت را نعمت ظاهر و از آن‌جا كه باطن، حقيقت ظاهر است، بر آن تقدم دارد.

و گفته‌اند: «آن‌كه بر عطا شكر كند، شاكر بود و آن‌كه بر بلا شكر كند، شكور بود[225] و نيز «شاكر آن بود كه بر موجود شكر كند و شكور، آن‌كه بر مفقود شكر كند»[226] و نيز گفته‌اند: «شكر، موجود را بدارد و مفقود را صيد كند.»[227] در پايان برخي ديگر از سخنان بزرگان از اهل معرفت را بازگو مي‌كنيم:

يقال: ان في باطن الجسم من النعم اضعاف النعم التي في ظاهره و ان في القلب من النعم اضعاف ما في الجسم كله من النعم و ان نعم الايمان بالله تعالي و العلم و اليقين، اضعاف نعم الاجسام و القلوب، فهذه كلها نعم مضاعفة علي نعم مترادفة لايحصيها الا من انعم بها و لايعلمها الا من خلقها.[228]

گويند: شكر نعمت، ديدن منت است و نگاه‌داشت حرمت.

حمدون قصار گويد: شكر نعمت آن بود كه نفس خويش اندر وي طفيلي بيني.

جنيد گويد: شكر را علتي است و آن آن است كه شاكر نفس خويش را زيادتي مي‌طلبد. پس او بر حفظ نفس خويش ايستاده است.[229]

البته اين امر در مورد شاكران صاحب نفسْ صادق است و آن‌ها ضعفا و اقوياي از محققان و نيز مبطلان هستند. اما اصفياء به‌خاطر فناي نفساني و پيراستن خود از آثار و عوارض نفس، شكرشان براي زيادت نيست، بلكه براي بندگي است و چون خود خود را ناديده‌اند، به شكر اندر آيند.

گفته‌اند: شكر، دانستن عجز است از شكر.[230]

و گفته‌اند: شكر بر شكر تمام‌تر بود از شكر و آن، چنان بود كه شكر خويش توفيق وي بيني و آن توفيق از جملة نعمت خداي بود بر تو و او را بر آن شكر گويي. پس بر شكر، شكر كني و اين نامتناهي بود.[231]

جنيد گويد: شكر آن بود كه خويشتن را اهل آن نعمت نبيني.

رويم گويد: شكر آن بود كه آن‌چه در وسع تو بود، اندر آن به جاي آري.

گفته‌اند: شكر چشم آن است كه عيب بيني بر كسي، بپوشاني و شكر گوش آن‌كه چيزي زشت شنوي، بپوشي.

اندر خبر درست آمده است كه «نخست كساني كه اندر بهشت شوند، آن باشند كه به هر حال كه باشند خداي را عزوجل شكر كنند.»[232]