عرفان عملی (2): مقامات - مقام هشتم: رجاء

مقام هشتم: رجاء

«يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله إن الله يغفر الذنوب جميعاً».[310]

ملاحظة رحمت و كرم خداي تعالي در سالك حالي پديد آورد و او را به‌گونه‌اي سازد كه از نقص‌ها و ضعف‌هاي خود هراس نكند و به صلاح و سعادت و آرامش اميد داشته باشد كه آن را رجاء گويند.

 

تعريف رجاء

رجاء، ارتياح قلب است به ملاحظة كرم مرجُوّ، چنان‌كه ابوعبدالله خفيف گويد: الرجاء ارتياح القلوب بملاحظة كرم المرجو و جنيد گويد: الرجاء ثقة الجود من الكريم و بعضي گفته‌اند: الرجاء قرب القلب من ملاحظة الرب و بعضي گفته‌اند: رؤية الجلال بعين الجمال[311] و گفته‌اند: رجاء، ايمني بود به جود كريم و گفته‌اند: رجاء رؤيت جلال بود به عين جمال و گفته‌اند: رجاء، نزديكي دل است از لطف حق جل جلاله و گفته‌اند: شادي دل بود بر وعده‌هاي نيكو و گفته‌اند: نظر بود به بسياري رحمت خداي.[312]

همان‌گونه كه عظمت خداي متعال، بند بند از وجود هر موجود داراي علم و شعوري مي‌گسلد و چنان خوف و هراسي بر او حاكم مي‌سازد كه اگر در تمام عمر خود به عبادت و راز و نياز و كارهاي شايسته پرداخته باشد و از گناه و ناپسندي و آن‌چه رضاي حق تعالي در آن نيست، پرهيز كرده باشد، باز هم خود را سرتاسر گناه و آلودگي مي‌بيند و از زشتي‌هاي خود به وحشت مي‌افتد و براي خود پناهگاهي نمي‌يابد.

در مقابل آن، اگر بنده، رحمت و كرم خداي متعال را ببيند، چنان اميد و دل‌بستگي به او دست مي‌دهد كه اگر در تمام عمر به گناه و نافرماني آلوده باشد و هيچ نشاني از شايستگي در خود نبيند، باز هم او را باكي نيست و اگر از آلودگي‌هاي خود بگريزد، به عفو و رحمت خداي متعال پناه مي‌برد و اگر قهر و غضب او، وي را به خوف و هراس اندازد، رحمت و لطف او، وي را به اميد و شادي دعوت كند.

ابوعبدالله خفيف گويد: رجاء شاد شدن است به وجود فضل او و گفته‌اند: راحت دل بود به ديدن كرم حق سبحانه و تعالي.[313]

لطف بي‌پايان حق تعالي و كرم بي‌مثال وي، به‌گونه‌اي است كه همه اهل عالم را از نيكان و بدان، بدو اميدوار ساخته است. اگر نبود هشدارهاي انبياء و اولياء صلوات الله عليهم اجمعين به دوري گزيدن از قهر و غضب الهي، متوسطان از بندگان خدا چنان بدو اميدوار بودند كه از فرو رفتن در هر زشتي و آلودگي پرهيز نداشتند. كرمي را كه خداي متعال توصيف كرده است چنان است كه مايه آرامش دل همگان است.

تنها به اشاره‌اي از آن در كتاب خود بسنده كرده است، ولي در عين حال، اميد بندگان خدا از حجم كتاب‌ها نيز گذشته است و در واقع مهم‌ترين عامل رجاء، لطف و رحمت بي‌پايان الهي است كه اگر ظهور كند، تمام نقص‌ها و زشتي‌ها را چنان بپوشاند و به چنان كمال و زيبايي تبديلشان سازد كه همه بدان دل‌بسته گردند.

امام باقر صلوات الله عليه فرمودند: «أنتم اهل العراق تقولون: أرجي آية في كتاب الله تعالي، قوله تعالي «يا عبادي الذين أسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله»[314] و نحن اهل البيت نقول: أرجي آية في كتاب الله تعالي: «و لسوف يعطيك ربك فترضي»،[315] وعده ربه عزوجل ان يرضيه في امته».[316]

از رسول خدا … در تفسير اين آيه كريمه «يوم لايخزي الله النبي و الذين آمنوا معه»،[317] روايت شده است كه خداي متعال به پيامبرش وحي فرستاد كه: «تريد ان اجعل حساب امتك اليك؟ فقال: لا. يا رب انت خير لهم مني. قال: اذاً لانخزيك فيهم.»[318]

و در روايت ديگر نقل شده است كه: ان رسول الله … سأل ربه تعالي في ذنوب امته. فقال: يا رب اجعل حسابهم اليّ لئلا يطلع علي مساويهم غيري. فاوحي الله تعالي اليه: هم امتك و هم عبادي و انا ارحم بهم منك، لاأجعل حسابهم الي غيري، كيلا تنظر في مساويهم انت و لا غيرك.[319]

روزي رسول خدا … فرمود: «يا كريم العفو. فقال له جبرئيل †: تدري ما تفسير يا كريم العفو؟ هو انه عفي من السيئات برحمته ثم بدلها حسنات بكرمه».[320]

ان الله تعجب من يأس ابن آدم و قنوطه مع قرب رحمته منه.[321]

إنّ اعرابياً قال: يا رسول الله من يلي حساب الخلق؟ فقال: الله تبارك و تعالي. قال: هو بنفسه؟ قال نعم. فتبسم الاعرابي. فقال رسول الله …: مم ضحكت يا اعرابي؟ فقال: ان الكريم اذا قدر عفي و اذا حاسب سامح. فقال النبي …، صدق الاعرابي. ألا لا كريم اكرم من الله تعالي، هو اكرم الا كرمين.[322]

آورده‌اند كه اعرابي به نزديك رسول … آمد و گفت: يا رسول الله! فرداي قيامت، حساب بندگان با كه خواهد كرد؟ گفت: خداي تعالي به خودي خود. اعرابي بخنديد. رسول …، وي را گفت: خنديدن تو بر چيست؟ گفت: كريمان چون قادر شوند، عفو كنند و چون حساب كنند، مسامحت كنند.[323]

 

عامل رجاء

عامل رجاء فضل و رحمت خداي متعال است، نه كردار بنده. زيرا اگر كردار بنده وارسي شود، نقطة سفيدي در آن يافت نشود، زيرا از فقير، جز فقر نشايد؛ از رو سياه، جز سياهي نتابد و از ممكن، جز امكان نيايد.

آنان‌كه نقطة عصمت عالم بودند، به خويش و كردار خويش كه نگريستند، شرم كردند و آن را لايق خود دانستند نه شايستة خداي. نه علم خويش را شايستة خداي تعالي دانستند و نه عمل خويش را. با اشك و آه فرمودند: «إلهي ما عرفناك حق معرفتك»؛[324] «و ما عبدناك حق عبادتك».[325]

يحيي بن معاذ گويد: پنداري اميد من به تو با گناه غلبه همي كند بر اميد من به تو با اعمال نيكويي كه كرده ام، زيرا كه اعتماد من اندر اعمال بر اخلاص است و مرا اخلاص چون بود كه من بنده‌ام به آفت معروف و اميد من اندر گناه با اعتماد است بر فضل تو و چرا نيامرزي و تو خداوندي به جود موصوف.[326]

امير مؤمنان صلوات الله و سلامه عليه فرمودند: «من أذنب دنباً فستره الله عليه في الدنيا، فالله اكرم ان يكشف ستره في الآخرة و من أذنب ذنباً فعوقب عليه في الدنيا، فالله تعالي أعدل من ان يثني عقوبته علي عبده في الاخرة».[327]

خداي تعالي وحي كرد به داود † كه «يا داود! فرا قوم خويش بگو كه من شما را بدان نيافريده‌ام كه بر شما سود كنم، بدان آفريدم كه شما بر من سود كنيد.»[328]

از آن‌جا كه اگر بنده دل به رجاء داده باشد و از خوف تهي باشد، اگرچه رحمت عام خداي متعال او را در بر خواهد گرفت، ولي از رحمت خاص او كه از لوازم خوف از اوست، بي‌بهره خواهد شد و در نتيجه به كمال شايستة خود نخواهد رسيد. اگرچه آمرزيده مي‌شود، ولي آمرزش و خلاص از عذاب، اولين درجه آرامش و برخوردي از راحتي است و نه همه آن.

به تعبير ديگر، رحمت خاص خداي متعال اگرچه با نگاه به فاعليت حق تعالي، تام است و تمام و در نتيجه توانايي فرا گرفتن همه چيز را دارد، ولي در شمول آن، قابليت نيز شرط است و در پيدايش قابليت، خوف و عمل به لوازم آن شرط است. پس آن‌كه خوف ندارد، قابليت برخورداري از رحمت خاص خداي متعال را ندارد يا كمتر دارد. اين است كه بايد بين خوف و رجاء تعادل باشد چنان‌كه لقمان † به فرزندش فرمود:

«يا بني! خف الله مخافةً لاتيأس من رحمته و أرجه رجاءً لاتأمن من مكره»؛[329] آن چنان خائف باش كه از رحمت وي نااميد نباشي و آن چنان اميدوار باشد كه از مكر وي در امان نباشي. هريك از اين دو، به تنهايي يا سبب يأس است كه كم از كفر نيست، زيرا «لاييأس من روح الله الاّ القوم الكافرين»[330] و يا سبب امنيت از مكر الهي است كه خود سبب خسران ابدي خواهد بود؛ «فلايأمن مكر الله الا القوم الخاسرون».[331]

ابوعلي رودباري گويد: الخوف و الرجاء كجناحي الطائر اذا استويا استوي الطير و تمّ في طيرانه.[332] ابوعلي رودباري راست گويد خوف و رجاء دو بال مرغند؛ چون راست باشند، مرغ راست پرد و نيكو و چون يكي به نقصان آيد، ديگر ناقص شود و چون هر دو بشوند، مرغ اندر حد هلاك افتد.[333]

ابوعثمان مغربي گويد: هر كه همه بر مركب رجاء نشيند، معطل ماند و هركه بر مركب خوف نشيند، نوميد شود و ليكن يك بار بر اين و يك بار بر آن[334] و حقير گويد: يك پا بر اين، يك پا بر آن.

بايد توجه داشت كه رجاء با تمني يكي نيست؛ آن‌كه رجاء دارد، به طلب مرجو خود پيوسته در تلاش است و از سستي و تنبلي و امروز به فردا شدن پرهيز دارد، ولي آن‌كه تمني دارد، بي‌جد و جهد خواهد و به كار و فرمان نپردازد.

 

تفاوت ميان رجاء و تمنّي

1ـ گفته‌اند: ميان رجاء و تمنّي تفاوت است. تمني صاحبش را به كاهلي درآرد و به راه جد و جهدش بيرون نشود و صاحب رجاء، به عكس اين بود و رجاء محمود بود و تمني معلول.[335] به همين خاطر است كه گفته‌اند: نشان رجاء نيكويي طاعت بود.[336]

شخصي به اميرمؤمنان صلوات الله و سلامه عليه گفت: «كيف أنتم؟ فقال: نرجو و نخاف فقال †: من رجاء شيئاً طلبه و من خاف شيئاً هرب منه»؛[337] آن‌كه به چيزي اميد داشته باشد در پي‌اش رود و آن‌كه از چيزي ترسد، از آن گريزد.

ابن خبيق گويد: رجاء بر سه گونه بود: مردي نيكويي كند و اميد دارد كه فرا پذيرند و مردي بود كه زشتي كند، توبه كند و اميد دارد كه وي را بيامرزند؛ سه ديگر رجاء كاذب بود، اندر گناه مي‌افتد و مي‌گويد: اميد دارم كه خداي مرا بيامرزد و هر كه خويشتن را به بد كرداري داند، بايد كه خوف او غلبه دارد بر رجاء.[338]

حاصل آن‌كه بايد تخمي پراكند، آن‌گاه به اميد رويش آن نشست. زمين شخم ناكرده، تخم نپراكنده، اميد درو كردن داشتن، آروزي خام است نه اميد؛ از اين‌روست كه انجام طاعات و پرهيز از نافرماني، نه نشان اميد است بلكه خود اميد است.

و من الرجاء تحسين الاخلاق مع الخلق و جميل الصبر عليهم و حسن الصفح و لطيف المداراة لهم تقرباً الي الله عزوجل و تخلّقاً باخلاقه رجاءً ثوابه و طمعاً في تنجيز وعده و اتّباعاً لسنة رسوله … و من الرجاء ترك الاهواء‌ الرديئة و الشهوات المطغية و يحتسب في ذلك علي الله نفيس الذخائر العالية و من الرجاء افتعال الطاعات و حسن الموافقات، ينوي بها و يسأل مولاه الكريم عظيم الرغائب و جليل المواهب، لما وهب له من حسن الظن به.[339]

2ـ تفاوت ديگر رجاء با تمني اين است كه صاحب رجاء عالم است و داند كه كسب نتايج و كمالات از اسباب آن، كه سنت‌هاي تغييرناپذير الهي است،[340] توان شد، نه از هر راهي و هر كاري. دانند كه اگر خداي متعال سبب‌ساز و سبب‌سوز است، حكيم است و كار به حكمت مي‌كند. ولي صاحب تمني چنين نيست؛ كشت نكرده، محصول طلب مي‌كند؛ راه نرفته، مقصد مي‌خواهد و اين نشان جاهل است. اگر به لقمه ناني رسيدن، اسباب و عللي دارد كه بايد آن را به دست آورد، به سعادت ابدي رسيدن، بي‌علت و سبب نشايد.

به همين خاطر است كه خداي متعال اميدواران را عالم ناميده است، اگرچه به اشارت. فرمود: «أمّن هو قانت آناء الليل ساجداً و قائماً يحذّر الآخرة و يرجو رحمة ربه قل هل يستوي الذين يعملون و الذين لايعلمون»؛[341] آيا كسي كه در نيمه‌هاي شب به عبادت پرداخته است و از آخرت پروا دارد و اميد به رحمت خداي خويش دارد (با ديگران برابر است) بگو: آيا دانايان با نادان‌ها برابرند؟ شب زنده‌داران و اميدواران به رحمت الهي، به علم توصيف شده‌اند و غير آن‌ها به جهل و ناداني.

 

پرسش‌هاي بي‌پاسخ در قرآن

پرسش‌هايي كه در قرآن كريم مطرح شده است و بدان پاسخ داده نشده است، بدين خاطر است كه پاسخ آن با فطرت و عقل آدمي قابل دريافت است و انسان با اندك توجهي مي‌تواند پاسخ آن را بفهمد به عنوان نمونه:

مثل الفريقين كالاعمي والاصم و البصير و السميع، هل يستويان مثلاً؟[342]

ضرب الله مثلاً رجلاً فيه شركاء متشاكسون و رجلاً سَلَماً لرجل، هل يستويان؟[343]

هل يستوي الاعمي و البصير افلا تتفكرون؟[344]

هل تستوي الظلمات و النور؟[345]

پرسش از برابري بين اهل جد و جهد و عبادت و اميد با غير آنان نيز همين‌گونه است كه با اندك دقت و انديشه، هر كس به پاسخ آن دست مي‌يابد.

 

اهل رجاء بر دو دسته‌اند:

1ـ آنان‌كه در طلب و جستجوي حظّند.

2ـ آنان‌كه در پي يافتن حقّند.

اگرچه رجاء به‌طور كلي پسنديده و از عوامل سعي و كوشش سالك و دوام آن است، ولي اميد به رسيدن به حظوظ و لذت‌هاي دنيوي و اخروي كه صاحب و آفريدگار آن حظوظ در نظر نباشد بلكه او هم در نظر باشد، ولي در عرض نعمت‌ها و لذت‌ها باشد، كمترين درجة‌ اميد و رجاء است كه عوام را شايسته است نه خواص را. «هر كه رجاي او بر نيل حظ دنيوي يا اخروي مقصور بود و خلاف آن را كاره باشد، رجاي او مظنة اعتراض بود»[346] و همين قسم از رجاء است كه مورد اعتراض خواجه عبدالله انصاري قرار گرفته است، نه رجاي خواص.

خواجه مي‌گويد: «الرجاء اضعف منازل المريد لانه معاوضة من وجه و اعتراض من وجه.»[347] از آن جهت معاوضه است كه چيزي مي‌دهد و كاري مي‌كند تا به حظ و لذت دست يابد و از آن جهت اعتراض است كه غير از آن را نمي‌خواهد و اين رجاء عوام يا اول منزل رجاء سالك است.

اما رجاء حق‌جويان و خداخواهان، گذشتن از همه‌چيز و خواستن اوست؛ نه لذتي خواهند، نه نعمتي جز لقاي او. بنابراين «رجاي طالبان حق به لقاي او، عين موافقت مراد او باشد، نه مظنّة اعتراض؛ چه اعتراض، طلب مخالف مراد اوست و طلب لقاي او مخالف مراد او نه.[348]

در خبر است كه «من أحب لقاء الله أحب الله لقائه»؛[349] كسي را كه خدايش خواهد و لقايش را دوست دارد، مراد اوست نه خلاف مراد او. به همين معناست كه گفته‌اند: رجاء رؤيت جلال حق است كه به عين نيستي، به هستي خود نظر كند.[350]

چنان‌كه پيش از اين در تفاوت بين رجاء و تمني گفتيم، علامت راستي رجاء، فراهم ساختن اسباب وصول به چيزي است كه اميد آن را دارد و آن‌كه بدون فراهم ساختن مقدمات و ابزار، چيزي مي‌طلبد، او متمني است نه راجي؛ تمني دارد نه رجاء؛ در آرزو به سر مي‌برد نه اميد.

علامت صدق رجاء

1ـ توجه كلي به او

2ـ قطع تعلق از موانع

صاحب رجاء در صورتي در آن صادق است كه به لوازم آن پاي‌بند باشد. نخست با انجام كارهاي شايسته و افكار و عقايد بايسته بدو توجه كند، آن‌گاه از نگاه به غير بپرهيزد و چيزي يا كسي را در نگاه خود به محبوب شريك نسازد، چنان‌كه حق تعالي فرمود: «فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً و لايشرك بعبادة ربّه احداً».[351]

آن‌كه اين دو صفت را نداشته باشد، اگرچه به اسم و به ظاهر اهل رجاء باشد، ولي در واقع چنين نيست، بلكه اهل تمني است، زيرا «هر كه به چيزي اميدوار بود و بر عملي كه بدان موصل باشد، مسارعت ننمايد، او را متمني و مدعي خوانند، نه صاحب رجاء.»[352]