المقالة الثانیة: فی ترتیب الوجود - الفصل السابع: فی انّ اشراق النور المجرد لیس بانفصال شئ منه
الفصل السابع: فی انّ اشراق النور المجرد لیس بانفصال شئ منه
اشراق نور الانور علی الانوار المجردِة لیس بانفصال شئ منه کما تبین لک، بل هو نور شعاعی یحصل منه فی النور المجرد علی مثال ما مرّ فی الشمس علی مایقبل منها و المشاهدة أمر آخر کما ضربنا لک المثال. فالنور الحاصل فی النور المجرد من نورالانوار هو الذی نخصّصه باسم «النور السانح» و هو نور عارض و النور العارض ینقسم الی مایکون فی الاجسام و منه ما یکون فی الانوار المجردة.
نفی اتصال و انفصال از انوار
اشراق نور عالی بر انوار سافل و نیز پیدایش انوار سافل از نور عالی، از طریق انفصالی نیست؛ چنانکه مشاهده انوار سافل نسبت به نورالانوار یا نور عالی، از طریق اتصال نیست. در مورد نورالانوار نه اتصال قابل تصور است و نه انفصال، بلکه همه انوار همینگونه هستند؛ نه اتصالپذیرند و نه انفصالپذیر.
دلیل: چنانکه در جای دیگری گفته شد، اتصال و انفصال از ویژگیهای برازخ مادّی است و تنها چیزی که برزخی و جرمانی و مادّی و جسمانی و مانند آن باشد، اتصال در مورد آن ممکن است، چنانکه در همین صورت، انفصال آن نیز امکانپذیر است. ولی چون نورالانوار و همچنین انوار عالیه، مجردند، پس نه اتصال در موردشان قابل تصور است و نه انفصال. پس اگر گفته میشود که نورالانوار بر انوار نازل یا سافل اشراق دارد، به این معنی نیست که چیزی از نورالانوار جدا شده باشد تا اصل انوار سافل یا کمال آنها تحقق پیدا کرده باشد. اینگونه تعبیرها تشبیه معقول به محسوس است که هم جنبه مقرِّب دارند و هم جنبه مبعِّد.
تشبیه پیدایش به تابش
تمثیل: پیدایش انوار سافل از نورالانوار یا انوار عالی را میتوان به اشراق خورشید در نگاه سطحی و عرضی تشبیه کرد. همچنانکه در تابش خورشید چیزی از خورشید جدا نمیشود، از نورالانوار نیز چیزی جدا نمیشود. در مورد شعاعی که از خورشید به زمین منعکس شده است، نه میتوان گفت چیزی است جدای از خورشید که متصل به خورشید است و نه میتوان گفت که چیزی جدا شده و منفصل از خورشید است که بر زمین تابیده است. البته این در نگاه عرفی است، اما در نگاه علمی اینطور نیست زیرا تابشی که از خورشید به زمین میرسد، واقعاً چیزی از خورشید جدا شده و به شکل موج یا ذره به زمین میرسد. درهر صورت نسبت انوار سافل به مافوق خود، همانند نسبت پرتو خورشید به خورشید است.
تشبیه پیدایش به صور ذهنی
تمثیل دیگر: صور ذهنی انسان که پرتوی است از جنبههای اشراق ذهن یا نفس ناطقه یا نور انسان، ما را به نسبت انوار سافل به اصل خود، یعنی انوار عالی یا نورالانوار نزدیک میسازد. این صور ذهنی غیر از ذهن و غیر از نفس ناطقه نیستند، پس نه متصل با نفساند و نه منفصل از نفس.
دلیل: اتصال و انفصال، فرع بر داشتن یک هویت منحاذ و مستقل است. تا چیزی هویت منحاذ و جدا نداشته باشد، نه میتواند به چیزی وصل شود و نه میتواند از چیزی فصل شود. صور ذهنی عین تعلق به ذهن است. از اینرو، نه از ذهن جداشدنی است و نه میتواند به ذهن متصل باشد. علاوه بر اینکه اتصال و انفصال، از لوازم امور مادّی است و چون نفس و صور ذهنی امری مادّی نیستند، بدان توصیف نمیشوند. اشراق نورهای سافل از انوار عالی و نیز اشراق همه انوار عالی از نورالانوار، نه از نورالانوار جدا میشود و نه به آن متصل میگردد.
اقسام نور
نور بر دو قسم است (که پیشتر بیان شد): 1ـ نور فی نفسه لنفسه (نور ذاتی) 2ـ نور فی نفسه لغیره (نور عرضی) و این نیز بر دو قسم است: یکم، نور عارض بر انوار مجرد و دوم، نور عارض بر اجسام. به تعبیر دقیقتر، قسم اول، نور انوار مجرد است و قسم دوم، نور اجسام مادّی است. علت عرضی بودن دو نور اخیر این است که تعریف نور عارضی بر اینها صادق است (نور عارضی نوری است که نیاز به موضوع و محل دارد) و چون انوار لغیره، چه انوار مجرد باشد و چه انوار اجسام، احتیاج به موضوع و محل دارند، از اینرو میتوان آنها را عارضی دانست. به تعبیر دیگر، تعریف نور لذاته بر آن قابل حمل نیست زیرا نور ذاتی یا نور قائم به نفس، عبارت است از نوری که وابسته به هیچ امری نباشد. هیچ امری حتی زمینه و استعداد برای تحقق نور ذاتی لازم نباشد یعنی قائم به خود باشد و حال آنکه انوار عرضی قائم به ذات خود نیستند بلکه قائم به غیر هستند. این انوار عرضی قائم به نورالانوارند و هرچه را که قائم به نورالانوار باشد، میتوان نور عرضی دانست.