المقالة الثانیة: فی ترتیب الوجود - قاعدة: فی بیان أقسام أرباب الأصنام
قاعدة: فی بیان أقسام أرباب الأصنام
و من القواهر النازلة مایقرب من النفوس و کما انّ من النفوس ما احتاج الی توسّط الروح النفسانی و منه ما یکون لشدّة نقصه لایحتاج الی ذلک ـ کالنفس النباتیة ـ و من المعادن ما قرب من هیئة النبات ـ کالمرجان، ـ و من النبات ما قرب من الحیوان ـ کالنخل ـ و من الحیوانات ما قرب من الانسان فی کمال القوّة الباطنه و غیرها ـ کالقرد و غیره ـ فالطبقة العالیة نازلها یقرب من الطبقة السافلة و الطبقة السافلة عالیها فی جمیع الموجودات یکاد یقرب من الطبقة العالیة و من الانوار المتصرّفة البشریة ما کان یکاد عقلاً و فی النزول منها ما کاد یکون کبعض البهایم، فمن القواهر النازلة ما کاد یکون نوراً متصرّفاً و لایستحقّ أن یکون دونه نور مجرّد آخر یتصرّف هو فیه لنقصٍ فی جوهره و الانوار القاهرة و ان کان سافلها یتضاعف فیه جهات الاشراق، الاّ انّ الضعف الذی فی الجوهر لاینجبر بالنور المستعار، لا سیما اذا کان ذلک النور من العوالی. فالانوار القاهرة التی توجب العناصر لها عنایة بها، أی لیس بینها و بین صنمها واسطة اخری مثل النور المتصرّف لنقصها و قصورها عن افادة نورٍ مجرد و لعدم استعداد الصنم أیضاً و کذا غیرها من مرکبات الجمادات.
اقسام ربالنوع و اثبات نفوس
هرچه عقول یا انوار تنزل میکنند و فروتر میآیند، شباهت آنها به برازخ بیشتر میشود، بدینخاطر که برزخ عبارت است از انتهای انوار قائم بالذات و قائم به غیر. از اینرو، هرچه عقل یا نور تنزل پیدا کند، محدودیت آن بیشتر میشود؛ هرچه محدودیت آن بیشتر شود، به پایینترین حد نور (اسفل سافلین) که عالم برازخ و ظلمات است، شباهت بیشتر پیدا میکند و نیز هرچه این عقول یا انوار، به برازخ شباهت بیشتر پیدا کنند، امکان ارتباط آنها با برازخ و همچنین تدبیر برازخ، خواه مستقیم و خواه غیرمستقیم، بیشتر میشود. بدینخاطر که میان چنین انوار یا عقولی با برازخ شباهت و سنخیت ایجاد میشود.
با توجه به آنچه گفته شد، عقول یا انوار یا در مقام و مرتبهای قرار دارند که هیچ نوع ارتباطی با برازخ ندارند؛ اینگونه انوار، طولی هستند و یا اینکه امکان ارتباط دارند؛ اینها خود بر دو دستهاند، یا در مرتبهای هستند که ارتباط مستقیم با اجسام و برازخ ندارند و نمیتوانند داشته باشند و یا اینکه به حدی تنزل یافتهاند که میتوانند با برازخ ارتباط مستقیم داشته باشند و آنها را تدبیر کنند.
عقول دسته اول یعنی عقولی که در مرتبهای هستند که امکان ارتباط مستقیم با برازخ را ندارند، نمیتوانند بیواسطه برازخ را تدبیر کنند بلکه برای تدبیر انسان یا هر یک از حیوانات به واسطهای نیاز دارند که این واسطه از جهتی چنان متنازل باشد که به برزخ ارتباط داشته باشد و از جهتی نیز چنان متعالی باشد که با ربّالنوع یا عقل عرضی ارتباط داشته باشد. بهتعبیر دیگر، دارای دو جهت باشد، از جهتی شباهت با عقول مدبر و از جهتی شباهت با اجسام و برازخ داشته باشد. مانند عقولی که تدبیر انواع انسانی و حیوانی را به عهده دارند.
عقولی که از نوع اولند یعنی متعالیاند و ارتباط با اجسام ندارند و نیاز بهواسطه دارند، واسطه آنها نفس انسانی یا حیوانی است ولی آن عقول دسته دوم بهخاطر تنزل رتبه و مقامشان، چنین واسطهای ندارند.
در مورد ربّالنوع نباتات و جمادات میگویند ربّالنوع آنقدر نازل است که کاری را که باید نفس انجام دهد، خود ربّالنوع انجام میدهد. دلیل آنها این است که اینها تنوع در رفتار ندارند. موجودی که تنوع در رفتار نداشته باشد، اطوار ندارد، بنابراین یک کار بیشتر انجام نمیدهد. از اینرو، غلبه ربّالنوع بر آن نوع و حفظ و تقویم آن، برای آن یک کار بسنده است.
شدت و ضعف میان انوار عرضی
از آنجا که میان انسان و حیوان و نبات درجات دیگری وجود دارد که واسطه میان اینهاست، به عنوان نمونه حیوان نزدیک به انسان، مانند میمون و طوطی؛ گیاه نزدیک به حیوان، مانند درخت خرما؛ جماد نزدیک به گیاه، مانند مرجان، از آنجا که چنین انواعی وجود دارند و علاوه بر نوع انسانی، نوع حیوانی، نوع میان انسان و حیوان هم وجود دارد، علاوه بر نوع نبات، نوع میان حیوان و نبات هم وجود دارد و علاوه بر نوع جمادی، نوع میان جماد و نبات هم وجود دارد و از آنجا که هر نوعی به ربّالنوع نیاز دارد، پس باید ارباب انواع نیز شدت و ضعف داشته باشند.
با توجه به اینکه انواع موجودات تعدد دارند و نسبت به یکدیگر قوت و ضعف دارند، بنابراین ربالنوعها و عقول مدبر عرضی نیز باید متعدد و به تعداد انواع باشد و نیز به تناسب انواع، مدبرها نیز ضعیف و قوی خواهند بود.
حاصل آنکه، عقول عرضی مدبر، دارای شدت و ضعف هستند و عالیترین درجه هر مرتبهای، به عقل مدبر درجه بالاتر نزدیک است و پایینترین درجه هر مرتبهای، به عقل مدبر درجه پایینتر نزدیک است.