المقالة الثانیة: فی ترتیب الوجود - قاعدة اخری اشراقیة:

قاعدة اخری اشراقیة:

فی انّ مشاهدة النور غیر اشراق شعاع ذلک النور علی من یشاهده

اعلم انّ لعینک مشاهدة و شروق شعاع و شروع الشعاع علیها غیر المشاهدة، فانّ الشعاع یقع علیها حیث هی و المشاهدة للشمس لاتکون الاّ مباینة للبصر علی مسافة بعیدة حیث کانت الشمس، کما سبقت الاشارة الیه. ولو کان الجفن نوریاً أو کانت الشمس فی القرب مثل الجفن، لزاد الشعاع و المشاهدة أیضاً.

 

تفاوت اشراق با مشاهده

اشراق غیر از مشاهده است. آن‌چه از نورالانوار ساطع و ظاهر و منعکس می‌شود، غیر از آن چیزی است که انوار سافل در نورالانوار مشاهده می‌کنند. تفاوت آن‌دو از طریق تمثیل (زیرا مباحث روشنی است که نیاز به برهان ندارد) چنین است: هم‌چنان‌که در موارد مشابه همین‌گونه است، یعنی اشراق با مشاهده تفاوت دارد، در این مورد نیز همین‌گونه است. خورشید اشراق دارد و انسان خورشید را مشاهده می‌کند. این‌دو یکی نیستند، بلکه غیر همند. یعنی آن‌چه از طریق خورشید بر چشم منعکس می‌شود، غیر از آن چیزی است که چشم از خورشید می‌یابد و می‌گیرد.

شاهد: ممکن است چیزی از خورشید ساطع شود ولی قابل مشاهده نباشد. مثلاً آن‌جا که منعکس شده است، بیننده‌ای وجود نداشته باشد و در نتیجه آن را مشاهده نکند. چنان‌که ممکن است چیزی مشاهده بشود و آن‌چه مورد مشاهده قرار گرفته است، اشراق نداشته باشد. مانند اشراق خورشید بر سنگ که اشراق هست ولی مشاهده نیست و نیز مانند مشاهده سنگ یا چوب به‌وسیله انسان که مشاهده هست ولی از طریق سنگ و چوب، اشراق و تابشی بر چشم نیست. همین وجود اشراق بدون مشاهده و وجود مشاهده بدون اشراق، دلیل بر تفاوت میان اشراق و مشاهده است. پس می‌توان گفت اشراق غیر از مشاهده است.

اشراق و مشاهده ارکان تبیین پیدایش کثرت از وحدت هستند. به تعبیر دیگر، تبیین پیدایش کثرت از وحدت در دو بخش انجام می‌شود. یک بخش آن برهانی است که بعداً به آن خواهیم پرداخت و بخش دیگر آن هم همین نکته است که اشراق غیر از مشاهده است.

حاصل آن که می‌توان گفت اشراق نورالانوار چیزی است و مشاهده آن چیزی دیگر. یعنی آن‌چه که در نتیجه اشراق نورالانوار تحقق می‌یابد، حقیقتی، کمالی و نوری است و آن‌چه که از طریق مشاهده حاصل می‌شود، حقیقت، کمال و نور دیگری است در نتیجه اگر نورالانوار و نور اول در نظر بگیریم، از طریق نورالانوار تابش و اشراق انجام می‌شود و از این طریق نور صانع و نور اول سهم و بهره و کمالی از این اشراق خواهد داشت. بعد از تحقق یافتن آن به‌وسیله اشراق نورالانوار، این نور، به مشاهده نورالانوار می‌پردازد و در این مشاهده نیز سهم دیگری یا کمال و نور دیگری به‌دست می‌آید.

پس می‌توان گفت نور اول دو نور دارد: 1ـ نوری که با توجه به صدور، اشراق و مانند آن پدید آمده است که فقط باید یکی باشد. یک نور دیگر هم از مشاهده شدن نورالانوار به‌وسیله نور اول پدید می‌آید. در واقع مشاهده هم می‌تواند سهم و بهره‌ای از آن داشته باشد و در نتیجه نور اول دو نور دارد که هرکدام غیر از یک‌دیگرند.

این غیریت در نگاه بدوی صحیح است، هرچند که در نگاه تحقیقی ممکن است چنین نباشد و چون این رکن اصلی تبیین پیدایش کثرت از وحدت نیست، اشکالی ندارد. پس نه انکار آن اشکالی دارد و نه پذیرش آن ضرورتی. (این کثرت‌هایی که مطرح می‌شود و گفته می‌شود یک نور از طریق اشراق پدید آمده است و یک نور از طریق مشاهده، این‌ها در تحلیل ذهنی تعدد و کثرت دارند وگرنه در وجود واقعی و حقیقی، یک نور بسیط مجرد خالی از اغیار است). چنان‌که در اثبات صفات برای واجب تعالی یا برای هر بسیط دیگری چنین است.

آن‌گاه که برای خداوند علم یا قدرت یا هر صفت کمالی دیگری را اثبات می‌کنیم، به این معنا نیست که ذات و حقیقت واجب یک چیز است و عمل و قدرت یا هر صفت دیگر، چیز دیگری غیر از ذات او است، بلکه یک حقیقت عینی خارجی واحد است که در تحلیل ذهنی می‌تواند دو چیز باشد البته. نه تحلیل ذهنی اعتباری بلکه تحلیل ذهنی برهانی حقیقی است. پس اشراق، در وجود خارجی، همان مشاهده است و مشاهده نیز در وجود خارجی، همان اشراق است. اگرچه در تحلیل ذهنی، اشراق غیر از مشاهده است و مشاهده غیر از اشراق است و از هریک چیزی پدید می‌آید که از دیگری پدید نمی‌آید.