المقالة الخامسة فی المعاد و النّبوّات و المنامات - الفصل السادس: فی اقسام ما یتلقّی الکاملون من المغیبات

الفصل السادس: فی اقسام ما یتلقّی الکاملون من المغیبات

و ما یتلقّی الانبیاء و الأولیاء و غیرهم من المغیبات فانّها قد ترد علیهم فی أسطُرِ مکتوبةٍ و قد ترد بسماع صوتٍ قد یکون لذیذاً و قد یکون هایلاً و قد یشاهدون صور الکائن و قد یرون صوراً حسنة انسانیة تخاطبهم فی غایة الحسن، فتناجیهم بالغیب و قد یری الصور التی تخاطب کالتماثیل الصناعیة فی غایة اللطف و قد ترد علیهم فی حظرة و قد یرون مُثُلاً معلّقةً و جمیع ما یری فی المنام من الجبال و البحور و الأرضین و الأصوات العظیمة و الاشخاص کلّها مُثُل قائمة و کذا الروائح و غیرها و ما یری من الجبل و البحر صریحاً فی المنام الصادق أو الکاذب، کیف یسمعهما الدماغ أو بعض تجاویفه؟ و کما أنّ النائم و نحوه اذا انتبه، فارق العالم المثالی دون حرکة و لم یجده علی جهة منه، فکذا من مات عن هذا العالم یشاهد عالم النور دون حرکة و هو هناک.

و مُثُل المرآة علّتها الضوء و الاجسام التی لا مَلاسة فیها، انّما لایحصل معها المثال للاجزاء الغائرة المظلمة و ما لیس فیه غایر فهو صغیر.

و للافلاک أصوات غیر معلّلة بما عندنا، فانّا بینّا أنّ الصوت غیر تموّج الهواء؛ غایة ما فی الباب أن یقال أنّ الصوت هینها مشروط بهذا، فلا یلزم من اشتراط شئ لأمرٍ فی موضعٍ أن یکون شرطاً لمثله و کما أنّ الأمر الکلّی یجوز أن یکون له علل کثیرة علی سبیل البدل، جاز أن یکون له شرایط علی سبیل البدل و کما أنّ ألوان الکواکب لاتشترط بما یشترط به الألوان عندنا، فکذا أصواتها و ما یسمع المکاشفون من الاصوات الهائلة لایجوز أن یقال أنه لتموّج هواء فی دماغ، فانّ الهواء تموّجه بتلک القوّة لمصاکة فی الدماغ لایتصوّر، بل هو مثال الصوت و هو صوت. فیجوز فی الافلاک أصوات و نغمات غیر مشروطة بالهواء و المصاکة و لایتصوّر أن یکون نغمة ألذّ من نغماتها، کما لایتصوّر أن یکون شوق مثل شوقها. فسلام علی قوم صاروا حیاری سکاری فی شوق عالم النور و عشق جلال نورالانوار و تشبّهوا فی مواجیدهم بالسبع الشداد و فی ذلک عبرة لاُولی الالباب و للافلاک سمع غیر مشروط بالاُذن و بصر غیر مشروط بالعین و شمّ غیر مشروط بالأنف و هو الامکان الأشرف فیجب فیها.

و لاخوان التجرید مقام خاصّ فیه یقدرون علی ایجاد مُثُل قائمة علی أی صورة ارادوا و ذلک هو ما یسمّی مقام «کنْ» و من رأی ذلک المقام تیقّن وجود عالم آخر غیر عالم البرازخ فیه المُثُل المعلّقة و الملائکة المدبّرة یتّخذ لها طلسمات و مُثُل قایمة تنطق بها و تظهر بها و قد جرت منها بطشات صعبة و قبضة قاهرة بالمُثُل و أصوات عجیبة لایقدر الخیال علی محاکاتها. ثم العجب أنّ الانسان عند تجرّدِ ما یسمع ذلک الصوت و هو یصغی الیه و یجد خیاله أیضاً حینئذٍ مستمعاً الیه، فذلک صوت من المثال المعلّق و کلّ من احتنک فی السباتات الالهیة اذا صعد، لم یرجع حتّی یصعد من طبقة الی طبقة من الصور الملیحة. فکلّما کان صعوده أتّم، کانت مشاهدته لصور أصفی و ألذّ، فیبرز بعد ذلک الی عالم النور، ثم یبرز الی نورالانوار.

و اعلم أنّ کلّ شئ مما فی العالم العنصری مصوّر فی الفلک علی نحو ما وُجد هیهنها بجمیع هیئاته و کلّ انسان منقوش مع جمیع أحواله و حرکاته و سکناته ما وجد و ما سیوجد «و کلّ شئ فعلوه فی الزبر و کلّ صغیرٍ و کبیرٍ مستطَر.»[19] و من البرهان علی وجود النفس و أنّها غیر جسمانیة انّها قد یکون مظهرها البرزخ و قد یکون مظهرها المثال المعلّق و هی تدرک ذاتها فی الحالتین، فلیست أحدهما.

ولْنذکر هینها من الذکر ما یدرک به المثل الحقّ و یستبصر به و هی من الواردات؛ ولْیطلب أسرارها من الشخص القائم بالکتاب.

 

انواع دریافت‌های غیبی

چنان‌که گفته شد، نفس انسانی توانایی اطلاع بر امور نهان را دارد. این توانایی، گاهی مربوط به استعداد ذاتی افراد است و گاهی امری اکتسابی و گاهی به‌خظر ضعف موانع بدنی و طبیعی است.

دریافت علوم نهانی به‌صورت‌های متعددی انجام می‌شود که برحسب آن‌چه صدرالمتألهین تقریر کرده است، بدین قرار است:

1ـ قرائت نوشته و لوح

2ـ شنیدن صدا بدون مشاهده صاحب آن که ممکن است صدای دل‌نشین باشد یا صدای ترس‌آور باشد و یا زمزمه نجوی باشد.

3ـ شنیدن صدا به‌همراه مشاهده صاحب آن که ممکن است به‌صورت بدن آسمانی، کوکبی یا عنصری باشد. هریک از این‌ها ممکن است به‌صورتی انسانی یا شکل و ترکیب صناعی باشد.

 

اقسام کشف

کشف بر دو قسم است: 1ـ کشف معنوی 2ـ کشف صوری.

مقصود از کشف صوری همان است که در عالم آخرت از طریق حواس پنج‌گانه دریافت می‌شود.

کشف صوری بر چند قسم است:

1‌ـ مشاهده بصری مانند مشاهده ارواح متجسّد

2ـ دریافت سمعی

3ـ دریافت از طریق استنشاق چنان‌که پیامبر (ص) فرمود «ان لله فی ایام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها»[20] و نیز فرمود: «انّی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن.»[21]

4ـ دریافت از طریق لمس چنان‌که پیامبر (ص) فرمودند: «رأیت ربّی تبارک و تعالی فی احسن صورة فقال: فبم یختصم الملاء الاعلی یا محمد، قلت: أنت أعلم ای ربّی مرتین. قال: فوضع الله کفّه بین کتفی، فوجدت بردها بین ثدیی، فعلمت ما فی‌السموات و ما فی‌الارض[22] ثم تلا هذه الآیة: و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین.»[23]

5ـ دریافت از طریق چشیدن. چنان‌که پیامبر (ص) فرمودند: «رأیت أنی أشرب اللبّن حتّی خرج الرّی من اظفاری، فاوّلت ذلک بالعلم.»[24]

کشف معنوی بدون صورت، عبارت است از ظهور معانی غیبی و حقایق عقلی.

کشف معنوی دارای مراتبی است:

1ـ آن‌چه که اهل نظر از طریق ترکیب مقدمات و قیاسات به‌دست می‌آورند.

2ـ آن‌چه از طریق حس و انتقال از مطالب به مبادی به‌دست می‌آید.

3ـ آن‌چه که قوه عاقله قدسیه از طریق مشاهد دریافت می‌کند. (حس از پرتو همین قوه است).

4ـ مشاهده حقایق در عقل فعال، بدون فکر و تخیل.

5ـ دریافت معانی غیبی بدون واسطه از خدا چنان‌که پیامبر (ص) فرمودند: «لی مع الله وقت لایسعنی ملک مقرب و لا نبی مرسل.»[25]

 

تفاوت میان وحی و الهام

1ـ الهام بی‌واسطه نازل می‌شود، ولی وحی باواسطه.

2ـ وحی گاهی با مشاهده ملک وحی و شنیدن صدای او دریافت می‌شود، از این‌رو یکی از انواع کشف شهودی است، ولی الهام از انواع کشف معنوی است.

3ـ وحی از ویژگی‌های نبوت است، چون مربوط به ظاهر است، ولی الهام از ویژگی‌های ولایت است.

4ـ وحی مشروط به تبلیغ است، ولی الهام این‌گونه نیست.

با توجه به آن‌چه گفته شد، به شرح سخنان سهروردی می‌پردازیم.

آن‌چه را که نفوس کامل، انبیاء، اولیاء و غیر از آن‌ها از امور غیبی ادراک می‌کنند، صورت‌های مختلفی دارد. گاهی از طریق الواح مکتوب به‌دست می‌آورند؛ گاهی آن‌ را می‌شنوند، گاهی آن را می‌بینند. شنیده‌ها گاهی به‌صورت صداهای دلنشین است و گاهی ترس‌آور. صورت‌ها نیز گاهی به‌شکل انسان‌های بسیار زیبا و گاهی به‌صوت مجسمه‌های بسیار زیبا و گاهی به‌صورت‌های ترس‌آور ظاهر می‌شوند و گاهی نیز ار طریق مشاهده صور معلقه آن را دریافت می‌کنند.

 

جوهریت مظاهر یافته‌های نهانی

آن‌چه که آگاهان به غیب می‌یابند، خواه به‌شکل کوه، دریا، زمین، اشخاص انسانی، حیوانی، نباتی، معدنی، عنصری، فلکی، کوکبی و مانند آن باشند، خواه به‌شکل صدا، بو، رنگ، طعم و مانند آن، همه صور قائم به ذات هستند، نه عرض، از این‌رو، محل، مکان، موضوع و ماده ندارند. به تعبیر دیگر، صور و اعراض یاد شده در عالم مثال و نیز در عالم رؤیا، اشباح محض هستند، اگرچه چنین صور و اعراض در این عالم برای انسان‌های متعارف عرض هستند ولی آن‌جا این‌گونه نیست. لذت‌هایی که در عالم رؤیا نیز ادراک می‌گردند، اشباح محض هستند و از طریق تمثل و تخیل ادراک می‌گردند، نه از طریق انطباع و ارتسام. دلایل تجرد جوهری این صور مثالی از این قرار است:

1ـ این صور به موضوع و ماده وابسته نیستند بلکه قائم به ذات هستند؛ چنان‌که اگر کسی در عالم رؤیا مثلاً غذا می‌خورد و از آن لذت می‌برد، چیزی از جرم آن غذا به او افزوده نمی‌شود و پس از بیداری کمیت وی تغییر نمی‌کند.

2ـ اگر صور یاد شده، مادی بودند، باید جزئی از دماغ یا یکی از اشیاء (تجاویف) آن جای گیرد و حال آن‌که گاهی آن‌چه را که ادراک کرده است، مانند کوه و دریا است. انطباع چنین اشیاء بزرگی در دماغ و شیارهای آن، انطباع کبیر در صغیر و محال است.

3ـ همان‌گونه که کسی که از خواب بیدار می‌شود و رابطه او با عالم رؤیا قطع می‌گردد، بدون هیچ حرکتی از آن جدا می‌شود و بنابراین هیچ فاصله و مسافتی میان او و عالم رؤیا و مثال وجود ندارد و این نشان‌دهنده غیرمادی بودن آن است، ادراک امور غیبی نیز همین‌گونه است و انقطاع و جدا شدن از آن بر حرکت و طی مسافت توقف ندارد و این نشان از غیرمادی بودن آن است.

4ـ کسی که صور مثالی را در عالم رؤیا مشاهده می‌کند، پس از بیدار شدن، آن را در هیچ جهتی جستجو نمی‌کند بلکه در عالم رؤیا نیز آن را در هیچ یک از جهات عالم مادی ادراک نمی‌کند. این امر نیز نشان تجرد جوهری آن صور است. ادراک صور غیبی نیز همین‌گونه است.

دو دلیل اخیر را شیخ اشراقی به‌عنوان دلیل نیاورده است ولی می‌توان از آن‌ها برای اثبات منظور مورد بحث استفاده کرد. وی می‌گوید همان‌گونه که کسی که خوابیده است، به محض بیدار شدن، بدون هیچ حرکتی از عالم مثالی و رؤیایی جدا می‌گردد و آن را در هیچ جهتی نمی‌یابد و نیافته است، هم‌چنین کسی که می‌میرد و از عالم طبیعت جدا می‌شود، بدون هیچ حرکتی و طی مسافتی، عالم نور را مشاهده می‌کند.

 

تبیین صدا در افلاک

برخی صدا را تموّج هوا دانسته‌اند، از این‌رو وجود صدا را در جایی ممکن دانسته‌اند که هوا وجود داشته باشد و تموج آن نیز ممکن باشد. ولی به نظر شیخ اشراقی، صدا غیر از تموج هواست و بیشترین چیزی که می‌توان گفت، این است که صدا در عالم ماده به تموج هوا مشروط است و مشروط بودن صدا به تموج هوا در عالم طبیعت و عناصر، مستلزم این نیست که در هر عالمی بدان مشروط باشد. بنابراین، افلاک دارای صداهایی هستند که علت آن‌ها، غیر از علت صدا در عالم طبیعت است. در واقع، صدا معلولی است که علت‌های متعددی به‌صورت جایگزین دارد. همان‌گونه که ممکن است گرما معلول آتش، خورشید، حرکت، اصطکاک و مانند آن باشد، صدا نیز ممکن است معلول عوامل مختلفی باشد.

از این گذشته، اگر صداهای عالم مثال از طریق تموج و جابجایی هوا تحقق یابد، با توجه به این که شنیدن صدا بر کوبیدن و تکان دادن استخوان‌های چکشی گوش است، پس باید هر کسی که از سلامت حواس برخوردار است، این صداها را بشنود و حال آن‌که این‌گونه نیست.

به‌خاطر مادی نبودن صداهای عالم افلاک و نیز مادی نبودن ابزار شنوایی مربوط به آن صداهاست که صداهای دلنشین آن با هیچ صدایی قابل مقایسه نیست و صدای ترس‌آور آن را نیز با هیچ صدای ترسناکی نمی‌توان مقایسه کرد. به‌خاطر محدودیت هوا و جابجایی آن و نیز دستگاه شنوایی انسان و مانند آن، هم لذت صداهای عالم مادی محدود است و هم نفرت و کراهت مربوط به آن از جنبه‌های بسیاری محدود است. ولی این محدودیت نه در صداهای عالم مثال وجود دارد و نه در مجاری ادراکی مربوط به آن. از این‌روست که نه لذت آن حد و اندازه دارد و نه کراهت از آن.

 

بینایی و شنوایی افلاک

همان‌گونه که افلاک دارای صدا هستند و صداهای‌شان به جابجایی هوا مشروط نیست، شنوایی هم دارند، ولی شنوایی آن‌ها به گوش بستگی ندارد. چنان‌که قوه بینایی هم دارند ولی بینایی آن‌ها به چشم وابسته نیست و همین‌گونه است سایر ادراکات آن‌ها که به هیچ‌یک از ابزارهایی که مربوط به عالم طبیعت است و ما آن را می‌شناسیم، مشروط نیست. دلیل آن نیز قاعده امکان اشرف است که در جای خود گفته شد.

 

لذت‌های ارادی عالم مثال

علاوه بر صداهای دلنشین و صورت‌های لذت‌بخش و رنگ‌ها و طعم‌های دل‌پذیر که بدون وابستگی به ماده و عنصر در عالم مثال وجود دارد و اهل سعادت از آن برخوردارند، گروهی از اهل سعادت که شیخ اشراقی آنان را «اخوان تجرید» می‌نامد و مقصود او، یا کسانی است که در حکمت علمی و عملی و ذوقی به کمال رسیده‌اند، یا کسانی که با مواظبت بر ریاضت در حکمت عملی و کشفی به کمال رسیده‌اند، لذت‌های دیگری نیز دارند که از طریق ایجاد مثل قائم به ذات، بدان دست می‌یابند. یعنی این گروه از اهل سعادت که به مقام «کن» رسیده‌اند، می‌توانند با اراده‌ی خود صورت‌ها و صداها و دیگر لذت‌ها را به کامل‌ترین صورت ایجاد کنند و از آن لذت ببرند. صورت‌ها و صداهایی که خیال نمی‌تواند آن‌ها را تصور کند.

 

مراتب عالم انوار

هم عالم افلاک مراتب بسیاری دارد که جز خدا کسی توان شمارش آن را ندارد و هم عالم انوار این‌گونه است. دلیل آن هم قاعده امکان اشرف و نیز مشاهدات اهل کمال است.

هر کسی که در سیاست‌ها و آداب الهی استقرار داشته باشد، عوالم بی‌شمار یاد شده را یکی پس از دیگری طی می‌کند و در هر مرتبه‌ای به لذت‌هایی دست می‌یابند که قابل تصور نیست.

عوالم افلاک و مثل را پشت سر می‌گذارند و به عالم انوار وارد می‌شوند، از آن نیز فراتر می‌روند تا به نورالانوار برسند. البته برخی از مراتب عالم مثال شریف و نورانی است که طبقات بهشت است و کسانی که در سعادت و کمال به میانه رسیده‌اند، در آن می‌مانند و برخی تیره و ظلمانی است که طبقات دوزخ است که اهل شقاوت در آن می‌مانند. هر کدام از آن‌ها نیز دارای درجات و درکاتی است که هرچه به عالم طبیعت نزدیک‌تر باشند، تیره‌تر و ظلمانی‌تر و هرچه از آن دورتر باشند، شریف‌تر و نورانی‌ترند.

 

حضور اشیاء عالم عنصری در افلاک

هرچه که در عالم طبیعت وجود دارد، خواه بسیط باشند مانند عناصر چهارگانه و خواه مرکب باشند مانند موالید سه‌گانه و نیز افراد و اشخاص هر نوعی از انواع بسایط و مرکبات، خواه کوچک باشند و خواه بزرگ، بدون کم و کاست با همه‌ی ویژگی‌های جسمانی و نفسانی، همان‌گونه که در عالم طبیعت وجود دارند، در عالم افلاک نیز وجود دارند. لایغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصیها[26] و کلّ شئ فعلوه فی الزبر[27] و کل صغیر و کبیر مستطر.[28]

 

تجرد نفس ناطقه

یکی از دلایل تجرد نفس ناطقه این است که گاهی مظهر این نفس، برزخ و جسم طبیعی است، مانند نفوسی که به بدن‌های طبیعی و مادی تعلق دارند و گاهی مظهر آن مثال معلق است، مانند نفوس انسانی که در عالم رؤیا به بدن‌های مثالی تعلق می‌گیرند.