فصل یکم: کلیات - اقسام مسايل كلامي
اقسام مسايل كلامي
متكلمان قديم و جديد، مسايل كلامي و در نتيجه كلام را بر دو قسم تقسيم ميكردند. تقسيمبندي متكلمان قديم از اين قرار است: 1ـ مسايل عقلي 2ـ مسايل نقلي
آن دسته از حقايق ديني كه بدون استناد به نقل نيز قابل فهم و اثبات است، مانند اثبات وجود خدا، توحيد، ضرورت نبوت و مانند آن، مسايل عقلي است. علمي كه به اين مسايل ميپردازد را كلام عقلي ميدانستند و آن دسته از مسايل و حقايق ديني كه بدون استناد به نقل، قابل فهم و اثبات نيست، مانند برزخ و ويژگيها و منازل آن، چگونگي قيامت، بهشت، جهنم، ملايكه و مانند آن، مسايل نقلي است. علمي كه به اين مسايل ميپردازد را كلام نقلي يا وحياني ميدانستند.
متكلمان جديد نيز مسايل كلامي را بر دو دسته تقسيم كردهاند كه از اين قرار است:
1ـ مسايل وحياني كلام 2ـ مسايل طبيعي كلام
آن دسته از حقايق ديني كه تنها از طريق وحي و الهام قابل فهم است و بدون آن، عقل از درك آن ناتوان است، يعني مسايل وحياني را «كلام وحياني»[123] ناميدهاند و آن دسته از مسايل ديني را كه عقل بدون استناد به وحي ميتواند بفهمد، يعني مسايل عقلي را «كلام طبيعي»[124] ناميدهاند.
در تقسيمبندي متكلمان قديم، نوعي ترتّب مورد توجه است، بدينگونه كه كلام عقلي بر كلام نقلي تقدم داشت. تا مسايل عقلي كلام اثبات نشود و از جمله تا وحي و حجّيت آن اثبات نگردد، نوبت به كلام نقلي نميرسد؛ ولي در تقسيمبندي متكلمان جديد، چنين تربّتي مطرح نيست. از نظر اينان، وحي و الهام چنان ظهور و انكشاف دارند كه جايي براي دليل عقلي باقي نميگذارند.
به تعبير ديگر، همانگونه كه حجّيت عقل امري ذاتي است، حجّيت وحي و الهام نيز ذاتي است و هر دو از قطعيت برخوردارند، بلكه قطعيت وحي آشكارتر از قطعيت عقل است، مگر آنكه قطع و يقين عقل مربوط به بديهيات باشد، در اين صورت عقل و وحي همطرازند و در غير اين صورت وحي مقدم بر عقل است.
ادراكات وحياني همانند بديهيات عقلي است؛ از اين رو، نظريات يا كسبيات عقلي متأخر و فروتر از وحي است و از نظر قطعي و يقيني بودن نيز همپايه وحي نيست. از اين گذشته، مسايل يقيني عقلي، اگرچه معتبر است، ولي به جهت خطاپذيري مقدمات آن، امكان خطا بودن آن نيز هست، در حالي كه وحي اينگونه نيست. هم خود آن از وضوح و انكشافي همچون بديهيات برخوردار است و هم مقدمات آن؛ بنابراين خطاپذيري ندارند.
با توجه به آنچه گفته شد، سخنان متكلمان قديم در اين مسأله كه كلام نقلي فرع بر كلام عقلي است، مربوط به كسي است كه وحي را برايش حكايت كردهاند، نه كسي كه وحي بر او نازل شده است. آنكه وحي بر او نازل شده است، چنان بر او ظهور يافته است كه چيزي آشكارتر از آن قابل تصور نيست. اگر تشبيه آن ممكن باشد، شايد بتوان آن را به بديهيات عقلي تشبيه كرد. در غير اين صورت، بسا كه از بديهيات عقلي نيز روشنتر و در نتيجه قطعيتر باشد.
استناد به نقل يا وحي براي اثبات حقايق ديني، فرع بر اثبات وجود خدا، وحدت، علم، قدرت و ديگر صفات او و نيز فرع بر اثبات نبوت شخص معيّن، عصمت و خطاناپذيري او و نيز فرع بر استناد آن نقل به پيامبر و نيز حجيت ظاهر كلام وي و توانايي فهم آن و مانند آن است؛ بنابراين، اينگونه مسايل بايد با عقل اثبات شود نه با نقل؛ زيرا اثبات آن با نقل، فرع بر حجّيت و قطعيت نقل است؛ پس اثبات آن فرع بر اثبات خودش (= دور) است.
اين امر براي متكلم كه از بيرون به وحي نظر دارد همينگونه است كه گفته شد؛ ولي براي كسي كه وحي براي او نازل ميشود چنين نيست. ضرورتي ندارد كه نخست با عقل، وجود و وحدت و صفات خدا را اثبات كند، آنگاه ضرورت نبوت را قطعي سازد و به حجّيت وحي آگاه گردد، آنگاه براي اثبات ديگر مسايل ديني به وحي تمسك جويد.
وحي و در مرتبة فروتر، الهام بلكه كشف و شهود، بهگونهاي است كه با نزول يا ظهور آن، همه اصول يادشده چون آفتاب روشن ميشود، بهگونهاي كه بر فرض كه كسي به هيچ يك از آن اصول، آگاهي قطعي نداشته باشد، با نزول يا ظهور وحي، همه آنها يقيني و بديهي خواهد شد.
مانند اين كه كسي از خورشيد و صفات آن هيچ آگاهي نداشته باشد، طلوع كردن خورشيد، براي آگاهي قطعي او به خورشيد و صفات هويداي آن بسنده است و ضرورتي ندارد كه از پيش بدان آگاهي داشته باشد. آفتاب دليل بر آفتاب است.
وحي نيز همينگونه است. وحي، ظهور خداي متعال بر بنده خود است. با اين ظهور، هم وجودش قطعي و بديهي ميشود و هم صفاتش. اين حقيقت را ميتوان در مكاشفات و مشاهدات كه نتيجة رياضت و سختكوشي و پاكي درون است، تا اندازهاي تجربه و فهم كرد.
پس تقدم و تأخر كلام وحياني و طبيعي يا عقلي و نقلي براي كسي مطرح است كه با واسطه به وحي دسترسي دارد، ولي براي كسي كه بدون واسطه به سرچشمة آن دست يافته است، چنين نيست، بلكه وحي بر هر معرفت ديگري تقدم دارد. همينگونه است براي كسي كه نزول و ظهور وحي را مشاهده ميكند و با بينّات وحياني روبرو ميشود.
اين بود مجموعه مقدمات و مسايلي كه يادآوري آنها پيش از ورود به اصل بحث لازم به نظر ميرسيد. اينك به تعريف دين و سپس به خاستگاه آن ميپردازيم و با تبيين اين دو مسأله، اين دفتر را به پايان ميبريم.