فصل یکم، بخش یکم: مقدمات - 1ـ1ـ2ـ رابطة انسان و توحيد
1ـ1ـ2ـ رابطة انسان و توحيد
2ـ نكتة ديگري كه در فهم ديدگاه سيد دربارة انسان، اهميت ويژه دارد، رهيافت وي در توحيد و مراتب آن است. انسان در ديدگاه سيد انساني است كه در قلب توحيد قرار گرفته است؛ نه تنها جداي از توحيد و بيرون از آن نيست و قابل شناسايي نيست، بلكه در يكي از مراتب وجودياش، عين توحيد است؛ از اينرو، تبيين توحيد بويژه توحيد وجودي، در اين بحث جايگاه قابل توجهي دارد.
1ـ1ـ 3ـ1ـ مراتب توحيد
سيد در اين موضوع، چند گونه بيان دارد كه مجموع آنها، نظرية توحيدي وي را تا اندازه ممكن و موافق ادبِ شريعت آشكار ميكند. نخست وي ميگويد:
توحيد با همة اقسام و مراتبي كه دارد (و پس از اين به اختصار آن را مطرح خواهيم كرد). بهطور كلي بر دو قسم است:
1ـ توحيد انبيا، 2ـ توحيد اولياء. توحيد انبيا، توحيد الوهي و آشكار كه براي همگان فهمپذير است، عبارت است از دعوت خلق به پرستش خداي مطلق و ترك خدايان مقيّد يا دعوت به خداي يگانه و نفي خدايان متعدد. (رك. اسرار الشريعه، 70). برخي از آيات قرآن به جنبة نخست تصريح دارد مانند: قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم (آل عمران، 64). أجعل الالهة الهاً واحداً انّ هذا لشيء عجاب. (ص، 5). در آية نخست به پرستش الله و پرهيز از پرستش خدايان متعدد و پرهيز از پذيرش همتا براي وي دعوت شده است و در آية دوم مخالفان توحيد، اين امررا شگفتآور پنداشتهاند.
برخي ديگر از آيات قرآن به جنبة دوم تصريح دارند مانند: فاعلم أنه لا اله الاّ الله. (محمد، 19)؛ إنّما الهكم اله واحد.(كهف،110). كلمة لااله الا الله كه شعار توحيد است نيز به همين معناست، يعني نفي خدايان متعدد و اثبات خداي يگانه. اين سخن رسول خدا (ص) نيز كه فرمود: اُمرت أن اُقاتل الناس حتي يقولوا لا اله الا الله، (بحار الانوار، 37، 113). به همين نكته اشاره دارد. در هر صورت، دعوت پيامبران از آدم تا خاتم به منظور نفي خدايان متعدد و اثبات خداي يگانه و نيز پرستش و ستايش خداي مطلق و يگانه و نفي پرستش و ستايش خدايان مقيّد و متعدد بوده است.
توحيد اولياء كه به موضوع بحث ما ارتباط دارد عبارت است از: توحيد وجودي پنهان كه براي همگان قابل فهم نيست و خواص از انسانها توانايي فهم و دستيابي به آن را دارند. دعوت اولياء، به مشاهدة وجود مطلق و پرهيز از مشاهدة وجودهاي مقيّد است و يا دعوت به اثبات وجود يگانه كه واجب بالذات است و نفي وجودهاي متعدد كه ممكن بالذاتاند؛ بدين خاطر كه وجودهاي ممكن، در واقع، معدوم و هيچاند. توجه به معدوم بودن آنها، توحيد اولياء است.
ممكنات اگر چه به ظاهر وجود دارند ولي در واقع چنين نيستند، چنانكه خداي متعال فرمود: كل شي هالك الاّ وجهه له الحكم و اليه ترجعون (قصص، 88). و نيز فرمود: كل من عليها فان و يبقي وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام.(رحمن، 26). غير از خداي متعال و وجه او، هر چيزي كه به گمان ميرسد، وجود دارد، فاني و هالك و معدوم است، به همين خاطر است كه همة عارفان تصريح كردهاند: در عالم جز خدا و اسماء و صفات و افعال او، چيزي وجود ندارد و از اينروست كه عالم هستي همه اوست و از اوست و به خاطر اوست و به سوي اوست. اولياي الهي از حضرت شيث (ع) كه اولين وليّ است تا حضرت مهدي(ع) كه آخرين اولياء است به همين امر دعوت ميكردهاند.
دليل انحصار توحيد بر دو قسم اين است كه نقيض توحيد كه شرك است بر دو قسم است كه عبارت است از شرك جليّ و آشكار و شرك خفيّ و پنهان. شرك يا عيان است و يا نهان. شرك عيان و آشكار مانند پرستش بتها و سنگها، ماه، خورشيد و ستاره و مانند آن. اين شرك به خاطر آشكار و عيان بودن بين خلق، شرك جليّ است چنانكه خداي متعال فرمود: إتخذوا من دونه آلهة (انبيا، 24). اين شرك در مقابل توحيد الوهي قرار دارد. اين عقيده به تعدد خدايان است و آن به يگانگي خدا.
شرك نهان و پنهان عبارت است از مشاهدة غير حق تعالي و اثبات وجود براي آن در خارج از وهم و گمان؛ مشاهدة موجودات ممكن مانند عقل و نفس و فلك و عناصر و مواليد و ديگر اشياء ممكن. اين شرك را نهان ناميدهاند بدين خاطر كه در ميان خلق نهان است و به آساني كسي بدان توجه نميكند چنانكه خداي متعال فرمود: يا صاحبي السجن أارباب متفرقون خير أم الله الواحد القهار. (يوسف، 39).
اين شرك در برابر توحيد وجودي است. و از آنجا كه غير از اين دو شرك، شرك ديگري وجود ندارد، توحيد هم كه در برابر شرك است منحصر به دو قسم است (رك، اسرار الشريعه، ص 70). اگر چه هر يك از آنها مراتبي داشته باشد.
با توجه به انحصار توحيد در توحيد الوهي و وجودي، سيد ميگويد: بعثت همه انبياء و رسولان الهي (ع) جز براي دعوت خلق به توحيد الوهي و رهايي از شرك عيان و آشكار كه مقابل آن است، نيست؛ چنانكه هدف از دعوت همه اولياء و امامان (ع) چيزي جز فراخوان مردم به توحيد وجودي و رهايي از شرك پنهان و نهان كه در برابر آن است، نيست. هر كه از خدايان مقيّد و محدود روگرداند و به خداي مطلق و يگانه روآورد، از عبادت خلق به عبادت خالق بازگردد و شعار توحيد الوهي را كه لا اله الا الله است بر زبان آورد، از شرك عيان و آشكار رها شده است و از نظر شريعت بر حسب ظاهر، مسلمانِ مؤمنِ موحّد شناخته ميشود. چنين كسي از نجاستِ آشكارِ ظاهر و باطن كه به گفتة خداي متعال ويژة مشركان است، (انما المشركون نجس، توبه، 28) پاك گشته است؛ و هر كه از وجود مقيّد روگرداند و به وجود مطلق روآورد و از مشاهدة ممكنات پرهيز كرده، به مشاهدة واجب تعالي بپردازد، و شعار توحيد وجودي را كه «ليس في الوجود سوي الله» است بر زبان آورد، از شرك نهان و پنهان نيز نجات يافته است. چنين كسي به حسب باطنِ شريعت، موحّد عارفِ محقق شناخته ميشود. باطن و ظاهر او از نجاستِ شركِ نهان كه اكثر مؤمنان به گفتة خداي متعال و ما يؤمن اكثرهم الاّ و هم مشركون، (يوسف، 106). بدان آلودهاند، پاك ميگردد. (رك، اسرار الشريعة، همان).
1ـ1ـ 3ـ 2ـ اهل شريعت، طريقت، حقيقت
بيان ديگر سيد در زمينة توحيد، تقسيم آن به سه قسم است. او بر اين اساس كه مؤمنان يا اهل شريعتند يا اهل طريقت و يا اهل حقيقت، توحيد را به توحيد اهل شريعت، توحيد اهل طريقت و توحيد اهل حقيقت تقسيم ميكند. توحيد اهل شريعت همان توحيد الوهي است كه عبارت است از نفي خدايان متعدد و مقيّد و اثبات خداي يگانه و مطلق. اين توحيد خود بر دو قسم است: قسم يكم مربوط به عوام و افراد آگاه از پيروان شريعت است. قسم دوم مربوط به صاحبان نظر و استدلال است مانند دانشمندان و خواص از پيروان شريعت. دستة اول، به يگانگي خداي متعال باور دارند و براي او شريكي نميشناسند ولي در عين باور به هستي و وحدت او؛ به آياتي كه نظر به انحصار هستي در خدا يا انحصار كمال به او دارد مانند ليس كمثله شي و هو السميع البصير، (شوري، 11). توجهي ندارند بلكه اگر توجه نيز نمايند، چيزي از آن نصيبشان نميشود. توجه آنان به ظاهر آياتي چون: لو كان فيهما آلهة الاّ الله لفسدتا (انبياء، 22). و مانند آن است. باور دارند كه خداي متعال، زنده، دانا، توانا، شنوا، بينا، گويا و مانند اينها است و ميدانند كه: لا يعزب عن علمه مثقال ذرّة (سبأ، 3). و باور دارند كه بتها و خدايان ديگر غير از خداي متعال، لا يملكون ضراً و لانفعاً و لايملكون موتاً و لاحيوةً و لا نشوراً. (فرقان، 3). و نيز باور دارند كه بايد از بتپرستان و مانند آنها كه مشرك و كافرند، پرهيز نمود چنانكه خداي متعال بدان دستور داده است كه يا ايها الّذين آمنوا لا تتّخذوا الكافرين اولياء (نساء، 144). لا تجد قوماً يؤمنون بالله و اليوم الاخر يوادّون من حادّ الله؛ (مجادله، 22). اينان كه به قدر توان يا توجه خود به ظواهر شريعت ايمان دارند، جان و مال و آبرويشان در دنيا در پناه ظواهر شريعت محترم و در امان است و در آخرت اميدشان به فضل و رحمت خداي متعال است (ر.ك. اسرار الشريعة، 53). فانّ الله ذو الفضل العظيم. (آل عمران، 74).
حاصل آن كه گروه اول از گروههاي سهگانة موحدان كه توحيد پيروان شريعت را شناختهاند و از آن پيروي كردهاند، همان دستة اول از گروههاي دوگانة توحيد هستند كه به توحيد الوهي يا توحيد انبياء شهرت يافتهاند و تا اينجا بين اين دو تقسيمبندي تفاوتي نيست.
1ـ1ـ 3ـ 3 توحيد اهل طريقت
سالكان طريقت پس از دستيابي به توحيد پيروان شريعت و تحقق در آن، يگانگي خدا را با چشم بصيرت ميبينند و مييابند كه در عالم هستي جز خداي يگانه كسي نيست و فاعلي جز او نيست؛ از اينرو، او را سببساز و سببسوز ميدانند و بدين خاطر از ديگر اسباب و علل كه چيزي جز فعل خدا نيست، قطع نظر ميكنند و بر او توكل مينمايند و همة امور خويش را به او واميگذارند و به آنچه بدانها برسد و برايشان پيش آيد راضياند. اينان به مقام توكل، رضا و مانند آن رسيدهاند. اينان مصداق اين آية كريمه شدهاند كه: و من يتوكّل علي الله فهو حسبه إنّ الله بالغ امره قد جعل الله لكل شيء قدراً. (طلاق، 3). اينان علاوه بر توحيد فعلي به توحيد وصفي دست يافتهاند و به اين جهت، شايستگي بهشت صفات را پيدا كردهاند و چنانكه گفتيم به مقام رضا رسيدهاند. مقامي كه در توحيد وصفي عاليترين مقام به شمار ميرود، چنانكه خداي متعال فرمود: و رضوان من الله اكبر (توبه، 72). و رسول خدا (ص) فرمود: الرضا بالقضاء باب الله الاعظم. (اوصاف الاشراف، 88؛ منهج الصادقين، 1، 556). اين توحيد، توحيد خواص است (ر.ك. اسرار الشريعة، 75).
سيد با نقل بخشي از سخنان خواجه عبد الله انصاري (ره) ميگويد: اين توحيد، همان است كه شيخ هروي به عنوان مرتبة دوم توحيد معرفي كرده است. به تعبير شيخ هروي اين توحيد عبارت است از ساقط كردن اسباب ظاهري از سببيّت و انحصار سببيّت در خداي متعال، گذشتن از بگو مگوهاي عقل، مستقل از شواهد بودن، در پي دليل نبودن و توحيد را به دليل وابسته نكردن، توكل را به اسباب مربوط نساختن، نجات و رهايي را نتيجة وسايل ندانستن و در عين حال، هر چيزي را در جاي خودش گذاردن، هر پديدهاي را به زمان ويژة خود اختصاص دادن، علل را شناختن و عليت را از آنها سلب كردن. (ر.ك. عبد الرزاق كاشاني، شرح منازل السائرين، 613ـ 611).
اين توحيد، توحيد خواص است و ميان توحيد عوام و توحيد خاص الخواص قرار دارد. هم با توحيد اهل شريعت متفاوت است و هم با توحيد اهل حقيقت. تفاوت اين توحيد با توحيد اهل شريعت در اين است كه اولاً توحيد اهل شريعت، علمي است ولي توحيد اهل طريقت، عيني است، ثانياً توحيد نخست سبب رهايي از شرك عيان و آشكار ميشود و اين توحيد سبب رهايي از مراتبي از شرك نهان و پنهان نيز ميگردد.
هم چنين اين توحيد با توحيد اهل حقيقت نيز متفاوت است؛ زيرا كه اين توحيد بر اساس توكل و تسليم و رضا و مانند آن به دست ميآيد و دستيابي به آن به تحصيل مقامات و مراتب و نيز تخلّق به اخلاق الهي و اتّصاف به صفات او بستگي دارد و همة اينها نشاندهندة اين است كه اين توحيد، توحيد وصفي است كه فرع وجود وصف و واصف و موصوف است، تا صفتي نباشد، موصوفي نباشد و تا كسي اين صفت را بر آن موصوف حمل نكند يا از آن انتزاع نكند، چنين توحيدي تحقق نخواهد يافت. به همين خاطر است كه اين توحيد خالي از نوعي كثرت نيست بلكه از جهتي عين كثرت است، چون مشتمل بر وكيل و موكّل، راضي و مرضي و مانند آن است و پيداست كه كثرت با توحيد، سازگار نيست. پس اين توحيد، توحيد آميخته به كثرت است و نه منزّه از آن.
اما توحيد خاص الخواص يا اهل حقيقت بر اساس فناء محض و محو كلي و عبور از همة مقامات و مراتب و اضافات و اعتبارات تحقق مييابد. صاحب اين توحيد از همه چيز در ميگذرد حتي از هستي خود. به همين خاطر است كه گفتهاند: التوحيد اسقاط الاضافات. (ر.ك. اسرار الشريعه، همان). در توحيد اهل طريقت، موحّد باقي بود ولي در توحيد اهل حقيقت، تنها توحيد باقي است و موحّد فاني است. واژههاي علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين؛ اسلام، ايمان و ايقان؛ اصحاب شمال، اصحاب يمين و مقرب سابق، به مراتب سهگانة ياد شده توحيد اشاره دارد. (همان). در جاي خود خواهيم گفت كه اصحاب شمال اهل توحيد نيستند.
اين سخن رسول خدا (ص) كه فرمود: الدنيا حرام علي اهل الاخرة، و الاخرة حرام علي اهل الدنيا، و هما حرامان علي اهل الله. (همان). به همين مراتب سهگانه اشاره دارد، زيرا دستة اول از موحدان از آنجا كه در توحيد نيز اهل تقليد و متوقف بر ظاهر هستند، اهل دنيايند بدين خاطر كه از دنيا عبور نكردهاند، هم در طلب دنيايند و هم دل در گرو آن دارند؛ از اينروست كه در شناخت خدا و دستيابي به توحيد نيز اسباب و ابزارشان، دنياست. آية كريمة يعلمون ظاهراً من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون (روم، 7). دربارة آنان صادق است.
و چون گروه دوم در مرتبة توحيد باطني و عيني قرار دارند كه بالاتر از توحيد علمي است، آنان را اهل آخرت قرار داده است؛ زيرا آنان از دنيا گذشته و به آخرت دل بستهاند يا دست يافتهاند، ظاهر را ناديده گرفتهاند و با چشم بصيرت، باطن و مطلوب را ديدهاند و چون گروه سوم در مرتبة فنا و باطن قرار دارند و به توحيد ذاتي كه بالاتر از توحيد علمي و عيني است رسيدهاند، آنان را اهل الله دانسته است؛ زيرا آنان از ظاهر و باطن، دنيا و آخرت، غيب و شهادت، ملك و ملكوت گذشته و به ذات حق تعالي، كه غايت قصواي همة مظاهر است، دست يافتهاند و او را با نور او آنگونه كه هست مشاهده كردهاند، چنانكه رسول خدا (ص) فرمود: رأيتُ ربيّ بربّي و عرفتُ ربّي بربّي (ر.ك. اسرار الشريعه، 79). و عارفان گفتهاند: سبحان من لا يوصل اليه الاّ به.
اينان نه به دنيا اشتياق دارند و نه به آخرت. هم دنيا به آنان مشتاق است چنانكه امير مؤمنان (ع) مكرر فرمود: يا دنيا غرّي غيري قد طلّقتك ثلاثة (بحار الانوار، 73، 128). و هم آخرت به آنها مشتاق است چنانكه رسول خدا (ص) در بارة سلمان فرمود: إنّ الجنّة اشوق الي سلمان من سلمان الي الجنة. (همان، 22، 341 از روضه المتقين). بدين خاطر كه سلمان به حكم رسول خدا (ص) كه فرمود: سلمان از ما اهل بيت است؛ (بحار الانوار، 2، 190). نه اهل دنياست و نه اهل آخرت، ولي بهشت از آخرت است بنابراين، مقام سلمان بالاتر از بهشت است؛ از اينرو، بهشت به او مشتاق يا مشتاقتر است. توجه او به بهشت توجه عالي به داني است كه نقص است و به همين نكته اشاره دارد اين سخن رسول خدا (ص) كه فرمود: حسنات الابرار سيئات المقربين. (بحار الانوار، 25، 205). (ر.ك. اسرار الشريعة، ص 77).
1ـ1ـ 3ـ 4 توحيد اهل حقيقت
توحيد واصلان به حقيقت آن است كه موحد، در عالم هستي غير از خداي متعال را مشاهده نكند و غير او را نشناسد. تعبير دقيقتر آن اين است كه در عالم هستي تنها خدا باشد نه غير از او؛ بدينخاطر كه هستيِ خدا ذاتي و حقيقي است و هستيِ غيرِ او، عارضي و مجازي است و هر لحظه در معرض فنا و نابودي است چنانكه فرمود: كلّ شي هالك الاّ وجهه، له الحكم و اليه ترجعون (قصص، 88). و نيز فرمود: كل من عليها فان ويبقي وجه ربك ذو الجلال و الاكرام. (رحمن، 26). اولاً آنچه كه ثابت و باقي است وجه اوست، خواه وجه او به معني ذات او باشد يا به معني اسم يا صفت ذات او باشد؛ و غير او فاني و زوالپذير است و ثانياً اين فنا و زوال متوقف بر زمان نيست، چنانكه برخي از فروماندگان در حجاب گمان بردهاند، بلكه پيوسته است و از ازل تا ابد بدون توقف ادامه دارد. آنگونه كه امواج دريا پيوسته در فنا و نابودي است و هيچ موجي، لحظهاي بقا و دوام ندارد؛ و آنچنان كه قطرههاي باران پيوسته در دريا فاني و هلاك ميگردد و قطره بودن آن نابود ميشود.
ممكن است گفته شود كه موج و قطره وجود دارند؛ از اينرو، از بين رفتني نيستند چنانكه هيچ موجودي از بين رفتني نيست. اين نكته بدين خاطر مطرح شده است كه وجود قطره و موج مسلّم گرفته شده است، آنگاه از بين رفتن آن مورد ترديد قرار گرفته است و حال آن كه چنين نيست. اصولاً قطره و موج، وجود ندارند بلكه وجود آن دو اعتبار و لحاظ عقلي يا وهمي است. وجود حقيقي و عيني مربوط به درياست اما وجود قطره و موج لحاظ ذهني است و اگر لحاظ ذهني نباشد، نه قطرهاي وجود دارد و نه موجي. چنانكه گفتهاند:
البحر بحر علي ما كان في قدم
ان الحوادث امواج و انهار
لا تحجبنّك اشكال تشاكلها
عمّن تشكّل فيها فهي استار
(ر.ك. اسرار الشريعة، صص 8ـ 77).
مراتب سهگانة توحيد كه به عنوان توحيد اهل شريعت، اهل طريقت و اهل حقيقت مورد اشاره قرار گرفت به تعبير ديگر توحيد فعلي، وصفي و ذاتي نيز مطرح نمودهاند. توحيد فعلي عبارت است از ناديده گرفتن هر فاعل و فعلي و پنداري دانستن آنها تا اينكه بتوان فعل را به فاعل يگانه حقيقي كه همة افعال از اوست نسبت داد. به عبارت ديگر توحيد فعلي آن است كه موحّد در عالم هستي يك فعل و يك فاعل مشاهده كند، نه فاعلهاي متعددي در طول يا عرض آن واحد يگانه ببيند و بپذيرد و نه افعال متعددي در طول يا عرض آن فعل واحد بسيط مشاهده كند. (همان، ص 79).
سيد اين مرتبه از توحيد را در برخي موارد، تعبير ديگري از توحيد اهل شريعت ميداند ولي با توجه به اشارات وي در همين موارد و تصريح در موارد ديگر، معلوم ميشود كه چنين نيست، زيرا در همين مورد پس از تعريف توحيد فعلي ميگويد: حتي يثبت قدمه العقلي في التوحيد الفعلي. (همان). بنابراين هرگاه موحّد، همة فعلها را فعل فاعل يگانه بداند و به وسيلة عقل بر آن استدلال آورد و يا عقل وي آن را بپذيرد. اين توحيد اهل شريعت است چنانكه اگر همة وصفها را نيز وصف موصوف يگانه بداند و از طريق عقلي بر آن استدلال كند نيز، توحيد اهل شريعت است.
در مورد ذات نيز همينگونه است. به تعبير ديگر هرگاه مدار توحيد، خواه فعلي باشد خواه وصفي يا ذاتي، عقل باشد، توحيد اهل شريعت است و در هر صورت توحيد وصفي از نظر سيد عبارت است از ناديده گرفتن هر صفت و موصوفي و موهوم پنداشتن آن به گونهاي كه موحّد به موصوف حقيقي يگانه كه علت و مبدأ هر صفت و موصوفي است دست يابد. (همان، ص 80). آنچه دربارة توحيد فعلي گفته شد در مورد توحيد وصفي نيز ميتوان گفت.
توحيد ذاتي عبارت است از ناديده گرفتن هر ذات و وجودي و منحصر دانستن هستي در ذات يگانة تعدد ناپذيري كه خداي متعال است به گونهاي كه موحّد به وجود يگانة مطلق كه هستي محض است دست يابد؛ به وجود يگانهاي كه مبدأ و منشأ همة هستي و ظهورات و ذوات اعتباري است برسد. با وصول به اين توحيد است كه هم معرفت و سير عارف به كمال ميرسد و عارف به مقام استقامت و تمكين كه بالاتر از آن مقامي نيست، دست مييابد و به جايي ميرسد كه دربارة آن گفته ميشود: ليس وراء عبّادان قرية. (همان).
اقسام ياد شده توحيد، شهودي است نه وجودي يعني عارف مشاهده ميكند كه همة فعلها و وصفها از اوست و جز ذات او وجود ندارد و اين غير از توحيد وجودي است كه بدان خواهيم پرداخت.
در پايان به دقت به اين نكته خواهيم پرداخت كه آيا توحيد شريعت و طريقت و حقيقت همان توحيد فعلي و وصفي و ذاتي است و تفاوت آنها در فهم نظري، علمي و شهودي آن است يا نه؟
1ـ1ـ 3ـ 5ـ اقسام توحيد در استعاذه رسول خدا (ص)
به نظر سيد دعاي مشهور حضرت ختمي مرتبت (ص) نيز به همين مراتب سهگانة توحيد دلالت دارد. دعاي آن حضرت اين است: اللّهم انّي أعوذ بعفوك من عقابك و أعوذ برضاك من سخطك و أعوذ بك منك. (عوالي اللئالي، 4، 114). فراز نخست (أعوذ بعفوك من عقابك)، اشاره به توحيد فعلي دارد بدين معني كه بخشش از اوست، كيفر نيز از اوست و آنچه كه سپر كيفر الهي است نه كار من و توست بلكه عفو و بخشش اوست. فراز دوم (أعوذ برضاك من سخطك) اشاره به توحيد صفاتي دارد به اين معني كه مهر از اوست، خشم نيز از اوست آنچه كه از وصف خشم و سخط جلوگيري ميتواند كند، وصف رضاي اوست و بالاخره فراز سوم (أعوذ بك منك) اشاره به توحيد ذاتي دارد. كه فرار از اوست و پناه هم اوست. (ر.ك. جامع الاسرار و منبع الانوار، 293).
اهل معرفت همين مراتب سهگانه را به تعابير ديگري نيز بيان نمودهاند و به عنوان نمونه: عالمانِ مرتبة اول توحيد را صاحب عقل ناميدهاند و صاحبانِ مرتبة دوم را صاحب عين و واصلانِ به مرتبة سوم را صاحب عقل و عين دانستهاند. صاحب عقل كسي است كه خلق را ظاهر و حق را باطن ميداند. خلق براي او آشكار و حق براي او پنهان است؛ از اينرو، حق از نظر او چون آيينه براي خلق است همانگونه كه آيينه به وسيلة صورتهاي مرتسم در آن پنهان است و آنچه ديده ميشود صورتهاي منعكس شده در آيينه است نه خود آيينه، حق نيز همينگونه است. آنچه ديده ميشود خلق است نه حق و حق به وسيلة اين صور خلقي، پوشيده و پنهان است. آنگونه كه مطلق در حجاب مقيّد پوشيده و پنهان است.
صاحب عين آن است كه حق را آشكار و خلق را پنهان ميداند؛ از اينرو، خلق براي او آيينه حق است زيرا آنچه كه ديده ميشود حق است. اگر حق بدون خلق ناممكن است پس خلق وجود دارد و در پس پردة ظهور حق، پنهان است.
صاحب عقل و عين كسي است كه در خلق، حق را ميبيند و در حق، خلق را. نه با ديدن خلق، حق از نظرش پنهان ميشود و نه با ديدن حق، خلق فاني و زايل ميشود. اين بدين معني نيست كه دو چيز وجود دارد يا صاحب عقل و عين دو چيز ميبيند زيرا اين با حقيقت توحيد ناسازگار است زيرا چنانكه پس از اين خواهيم گفت حقيقت توحيد يك بودن است و حقيقت موحد، يك ديدن. منظور از ديدن حق و خلق و مانع نبودن هر كدام از آن دو براي ديگري اين است كه موحد، حقيقت هستي را كه واحد و بسيط صرف است از جهتي حق ميبيند و از جهتي خلق؛ از جهتي وحدت ميبيند و از جهتي كثرت. نه وحدت سبب خفا و احتجاب كثرت است و نه كثرت، حجاب وحدت؛ نه مشاهدة وحدت مانع مشاهدة كثرت است و نه مشاهدة كثرت سبب دورماندن از مشاهدة وحدت.(ر.ك. اسرار الشريعه، 80). چنانكه ابن عربي دربارة همين مراتب گفته است:
ففي الخلق عين الحق ان كنت ذاعين
و في الحق عين الخلق ان كنت ذا عقل
و ان كنت ذا عين و عقل فما تري
سوي عين شيئ واحد فيه بالشكل
1ـ1ـ 3ـ 6ـ توحيد در كريمه تقوي
به گفتة سيد كريمة ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا اذا ما اتّقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثمّ اتّقوا و آمنوا ثمّ اتّقوا و احسنوا و الله يحبّ المحسنين (مائده، 93). به همين مراتب سهگانة توحيد اشاره دارد چنانكه كريمة إنّ الّذين آمنوا ثم كفروا ثمّ آمنوا ثمّ كفروا ثمّ ازدادوا كفراً لم يكن الله ليغفرهم و لا ليهديهم سبيلاً (نساء، 137). به مراتب سهگانة شرك، كه در برابر مراتب سهگانة توحيد قرار دارد، اشاره دارد. (اگر توحيد دو مرتبه داشته باشد شرك هم دو مرتبه دارد و اگر هر كدام از آن دو، سه مرتبه داشته باشد ديگري نيز سه مرتبه دارد.) «اذا ما اتّقوا و آمنوا و عملوا الصالحات» اشاره به توحيد فعلي دارد زيرا توحيد فعلي بعد از ايمان به خدا و رهايي از شرك آشكار است و كسي كه تقوايي به دست آورده است كه پس از ايمان و عمل صالح است، اين تقوا براي رهايي از شرك آشكار نيست زيرا رهايي از شرك آشكار با عبارت ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات، حاصل شده است.
به تعبير ديگر آنانكه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند بايد 1ـ تقوا و ايمان و عمل صالح 2ـ تقوا و ايمان 3ـ تقوا و احسان كسب كنند. مرحلة اول، تقوايي است كه پس از ايمان و عمل صالح فراهم شده است و چون ايمان و عمل صالح پيش از تقوا سبب خلاصي از شرك آشكار شده است پس تقواي مرحلة اول، رهايي از شرك آشكار نيست بلكه براي رهايي از شرك پوشيده و پنهان است. شركي كه به فرمودة حضرت ختمي مرتبت (ص) الشرك اخفي من دبيب النمل علي صفوانة سوداء في ليلة ظلماء (بحار الانوار، 18، 158). از مور سياه بر سنگ سياه در شب تاريك نيز پوشيدهتر و پنهانتر است به همين خاطر است كه اكثريت مؤمنان آن را نميبينند و در نتيجه از آن پرهيز نميكنند و حق است كه دربارة آنها گفته شود كه ما يؤمن اكثرهم الاّ و هم مشركون (يوسف، 106).
بنابراين، كريمة ياد شده چنين ميگويد كه: آن كه پس از ايمان به خدا و عمل صالح كه از شرك آشكار رها شده است تقوا پيشه سازد و از شرك پنهان كه ديدن غير فعل خدا در عالم است، پرهيز كند، نسبت به صغاير بر او باكي نيست، زيرا كه اهل توحيد فعلي، از گناهان كوچكشان بازخواست نميگردند (ر.ك. جامع الاسرار، 296). يا مشمول أنّ الله يغفر الذنوب جميعاً (زمر، 53). ميشوند يا مشمول يكفّر عنهم سيئاتهم (فتح، 5). ميگردند و يا مشمول اولئك يبدّل الله سيئاتهم حسنات (فرقان، 70). خواهند شد.
مرحلة دوم (ثمّ اتّقوا و آمنوا) اشاره به توحيد صفاتي دارد، زيرا پس از توحيد فعلي، توحيد صفاتي قرار دارد؛ از اينرو، معني آية كريمه اين خواهد بود كه هر كه از مؤمنان ياد شده كه ايمان و عمل صالح دارند و به توحيد فعلي دست يافتهاند، هرگاه تقوي پيشه سازند و از اثبات صفات براي غير خدا بپرهيزند و نيز از اثبات صفات زايد بر ذات خداي متعال پرهيز كنند و در اين راه تقوا را رعايت كنند، به توحيد صفاتي دست مييابند.
مرحلة سوم (ثمّ اتّقوا و احسنوا) اشاره به توحيد ذاتي دارد كه آخرين مرتبه از مراتب توحيد و آخرين مقام از مقامات مشاهده است؛ زيرا پس از توحيد فعلي و صفاتي، توحيد ذاتي قرار دارد و بالاتر از آن چيزي كه براي موجود ممكن قابل حصول و وصول باشد، وجود ندارد. (ر.ك. جامع الاسرار و منبع الانوار، 297ـ 295).
به تعبير ابن عربي، هرگاه به اين مقام دست يافتي و از آن چشيدي حقيقتي را چشيدهاي كه بالاتر از آن در دسترس مخلوق نيست، بنابراين به بيش از آن طمع نداشته باش و خود را براي بالاتر رفتن از اين مقام به زحمت نينداز كه بالاتر از آن چيزي وجود ندارد، آنچه كه هست، «نيستي» محض است. (ر.ك. اسرار الشريعة، 81؛ شرح فصوص الحكم، 435).
با توجه به آنچه گفته شد، هر كس پس از دستيابي به توحيد فعلي و صفاتي، از اثبات وجود براي اغيار بپرهيزد و تقوي پيشه سازد و در مقام مشاهده، همراه با ذات حق، چيزي را مشاهده نكند، نه در ذهن غيري بشناسد نه در خارج، چنين كسي به توحيد ذاتي كه عاليترين مقام قابل دستيابي براي مخلوق و ممكن است، رسيده است. و از آنجا كه اين مقام آخرين مقام و مرتبة سالكان و پايان كمال عارفان است، پس از تقوا، احسان را كه مقام مشاهدة آشكار است، وصف آنان قرار داده است و فرموده است: و احسنوا إنّ الله يحبّ المحسنين. (مائده، 93). و معناي آن يا اين است كه مؤمنان پس از نفي وجود اغيار و پرهيز از مشاهدة اغيار با حق تعالي، بايد به كسب مقام احسان بپردازند و به مشاهدة حق تعالي در مظاهر آفاقي و انفسي اشتغال ورزند و يا اين است كه پس از وصول به اين مقام از توحيد كه بالاتر از آن براي خلق ممكن نيست، ديگران را نيز براي اين مشاهده، راهنمايي و ارشاد نمايند و در اين مسير، ديگر بندگان خدا را نيز با خود همراه سازند. در اين صورت، اين مقام (احسان) اختصاص به انبياء و اولياء داردكه سفر چهارم را آغاز ميكنند و به تكميل خلق ميپردازند. به نظر سيد معناي دوم دقيقتر و مقام حاصل از آن عظيمتر است (ر.ك. جامع الاسرار و منبع الانوار، 299).
حاصل آن كه كريمة ياد شده براي توحيد چهار مرتبه بيان ميكند 1ـ توحيد عوام (ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا)2ـ توحيد فعلي (اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات) 3ـ توحيد وصفي (ثمّ اتّقوا و آمنوا) 4ـ توحيد ذاتي (ثمّ اتّقوا و احسنوا). سيد پيش از اين، سه مرتبه براي توحيد بيان كرد و پيشتر از اين براي آن دو مرتبه (توحيد علمي و عيني) نام برد.
1ـ1ـ 3ـ 7ـ جمعبندي بحث توحيد
پيش از اشاره به بحث وحدت وجود، نگاهي دوباره به مراتب توحيد به منظور جمعبندي تعابير سيد لازم است. چنانكه ديديم سيد گاهي توحيد را داراي دو مرتبه معرفي ميكند و گاهي سه مرتبه، او در جايي گفت كه توحيد يا توحيد انبياء است يا توحيد اولياء. توحيد انبياء همان توحيد الوهي است و توحيد اولياء، توحيدي وجودي است. دليل وي بر انحصار توحيد در دو مرتبه، انحصار شرك در دو مرتبه بود و از آنجا كه توحيد نقيض شرك است، مراتب آن با مراتب نقيض آن برابر خواهد بود وگرنه لازمهاش اجتماع يا ارتفاع نقيضين است و محال. پس چون شرك يا عيان است يا نهان، توحيد نيز همينگونه است. عيان آن، الوهي است و نهان آن وجودي.
آيا شرك منحصر به دو قسم است و در نتيجه انحصار شرك كه نقيض توحيد است به دو قسم، دليلي بر انحصار توحيد به دو قسم است؟ در توضيح آن چند نكته يادآوري ميشود:
1ـ مانعي ندارد كه شرك يا عيان باشد يا نهان و توحيد نيز كه نقيض آن است يا عيان باشد و يا نهان. ولي اين تقسيمبندي با اقسام ديگر توحيد سازگار باشد؛ مانعي ندارد كه شرك نهان خود بر چند قسم باشد بهطور مثال فعلي يا وصفي يا ذاتي باشد و در نتيجه توحيد نيز همينگونه باشد.
2ـ اين نكته كه توحيد انبياء الوهي است و توحيد اولياء وجودي، بهصورت مطلق، از دقت لازم برخوردار نيست؛ زيرا دعوت عام و فراگير انبياء بويژه در دوران آغاز بعثت كه مخاطبان آنها به شرك عيان آلوده هستند، توحيد الوهي است ولي اين بدين معني نيست كه انبياء هيچگاه از توحيد وجودي سخن نگفته باشند و پيروان خود را بويژه خواص آنها را به آن دعوت نكرده باشند.
استعاذة مشهور حضرت ختمي مرتبت گواه بر آن است. البته طبيعت دعوت انبياء كه از نفي شرك عيان آغاز ميگردد همين است كه بخش مهمي از دعوت آنها به توحيد الوهي اختصاص يافته باشد چنانكه طبيعت دعوت اولياء كه پس از ريشهكن شدن شرك عيان، آغاز ميشود اين است كه بخش مهمي از دعوتهاي آنها به توحيد وجودي و نفي شرك نهان اختصاص داشته باشد ولي اين بدان معني نيست كه انبياء به توحيد وجودي دعوت نكرده باشند و اولياء نيز دعوت به توحيد الوهي نكرده باشند. اگر مخاطبان اولياء كساني باشند كه همانند مخاطبان انبياء به شرك عيان آلوده باشند، دعوت آنها نيز به توحيد الوهي است نه وجودي، چنانكه تاريخ فتوحات پس از پيامبران گواه بر آن است.
پس انبياء و اولياء از اين جهت با يكديگر تفاوتي ندارند. دعوت آنها با سطح فهم و استعداد و ويژگيهاي فكري و فرهنگي و اجتماعي مخاطبانشان تناسب دارد. اگر مخاطبان آنها مشركان و بتپرستان عوام باشند، دعوت آنها به توحيد الوهي است و اگر مخاطبان آنها مشركان و بتپرستان خواص باشند، دعوت آنها به توحيد وجودي است.
حاصل آنكه نه انبياء از دعوت به توحيد وجودي فاصله داشتند و نه اولياء از دعوت به توحيد الوهي. و نيز تقسيم توحيد به الوهي و وجودي مانع از تقسيم آن به اقسام ديگر نيست، بلكه ميشود توحيد وجودي را به اقسام ديگري كه به برخي از آنها اشاره شده است تقسيم نمود.
3ـ سيد توحيد فعلي را توحيد اهل شريعت دانسته است و حال آنكه در جاي ديگر توحيد انبياء را كه همان توحيد اهل شريعت است، توحيد الوهي ناميده است. توحيد الوهي با توحيد فعلي متفاوت است. توحيد فعلي از اقسام توحيد خواص و در مقابل برخي از اقسام شرك نهان است و حال آن كه توحيد اهل شريعت در مقابل شرك عيان است. بهنظر ميرسد كه سبب اين تقسيمبندي يا لغزش قلم است يا هماهنگ ساختن تقسيمها.
نه توحيد فعلي توحيد اهل شريعت است و نه توحيد وصفي و ذاتي توحيد اهل طريقت و حقيقت. هريك از گروههاي ياد شده ميتوانند توحيدهاي سهگانه را متناسب با خودشان داشته باشند چنانكه سيد نيز بسيار كوتاه به آن اشاره كرده است.
اگر اهل شريعت كه اهل استدلال يا تقليدند، توحيد فعلي يا وصفي يا ذاتي را باور كنند، توحيد آنها توحيد اهل شريعت است اگرچه توحيد ذاتي باشد. بهطور كلي هر توحيدي كه با تقليد يا استدلال عقلي مورد پذيرش قرار گيرد، توحيد اهل شريعت است. ناديده گرفتن فاعل و فعل و انتساب هر امر حقيقي به فاعل يگانه كه توحيد فعلي است اگر با عقل باشد، مربوط به اهل شريعت است؛ اگر با شهود باشد، توحيد اهل طريقت است و اگر با فنا و طمس كلي باشد، توحيد اهل حقيقت است؛ چنانكه ناديده گرفتن هر ذات و وجودي و منحصر دانستن آن در حق تعالي اگر با استدلال باشد، توحيد شريعت است و اگر با كشف و شهود پيش از فنا باشد، توحيد طريقت است و اگر با شهود پس از فنا باشد، توحيد حقيقت است. پس معيار توحيد شريعت و طريقت و حقيقت، فعلي، وصفي و ذاتي نيست بلكه معيار آن، ابزار فهم و دستيابي روشن عقيدهمندي به آن است.
4ـ سيد آيه كريمه ياد شده را نيز به توحيد فعلي و وصفي و ذاتي يا توحيد اهل شريعت و طريقت و حقيقت تطبيق ميكند و حال آنكه كريمه ياد شده به چهار مرتبه توحيد تصريح دارد كه اولين بخش آن (ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح) اولين مرتبه توحيد است كه از نظر اهل معرفت، توحيد اهل شريعت است. پس توحيد اهل شريعت كه در برابر اولين مرتبه شرك قرار دارد، همان است كه بخش نخست آيه كريمه بدان اشاره دارد. چنانكه گفته شد، كريمه ياد شده به چهار مرتبه توحيد تصريح دارد:
1ـ ليس علي الذين آمنوا 2ـ اذا ما اتقوا و آمنوا 3ـ ثمّ اتّقوا و آمنوا 4ـ ثمّ اتّقوا و احسنوا. سيد مراتب سهگانه توحيد را بر مرتبه دوم و سوم و چهارم تطبيق ميكند. مرتبه دوم، توحيد فعلي يا توحيد اهل شريعت؛ مرتبه سوم، توحيد وصفي يا توحيد اهل طريقت؛ مرتبه چهارم توحيد ذاتي يا توحيد اهل حقيقت و مرتبه اول را از نظر دور داشته است. به نظر حقير، مرتبه نخست، توحيد عوام، الوهي و اهل شريعت است و مراتب دوم و سوم و چهارم، مربوط به مراتب توحيد خواص است كه فعلي و وصفي و ذاتي است، چنانكه سيد در جاي ديگر بدان اشاره نمود. (همين نوشتار، ص 11).
5ـ گواهي را كه سيد بر تقسيمبنديهاي سهگانه خود آورده است، سخن خواجه عبد الله انصاري است. خواجه توحيد را به سه مرتبه تقسيم ميكند: 1ـ عوام 2ـ خواص 3ـ خاصالخواص. توحيد عوام، توحيد اهل شريعت است، خواه فعلي باشد خواه وصفي و خواه ذاتي. معيار توحيد عوام يا اهل شريعت از نظر خواجه اين است كه بهوسيله استدلال و نظر حاصل شود، ولي تفاوتي ندارد كه متعلق آنچه باشد. معيار توحيد خواص آن است كه بهوسيله مكاشفه و مشاهده و معاينه حاصل شود، خواه مربوط به فعل باشد خواه وصف و ذات. و توحيد خاص الخاصه، كه توحيد خدا نسبت به خودش است، آن است كه دويي باقي نماند. (ر.ك. شرح منازل السائرين، 609ـ 610). و اين با آنچه كه گفتيم (توحيدي كه از طريق فنا و محو تام و طمس كلي حاصل شود) سازگار است و به تعبير دقيقتر، با توحيد وجودي كه پس از اين بدان اشاره خواهد شد، موافق است.
حاصل آنكه توحيد اگر از طريق عقل و استدلال است، اين توحيد خواه مربوط به فعل باشد خواه وصف و ذات، توحيد عوام و اهل شريعت و عالمان است؛ و اگر از طريق مشاهده باشد بدون تفاوت در متعلق آن، توحيد خواص و اهل طريقت و شاهدان است و اگر از طريق فناي تام باشد، توحيد اهل حقيقت و واصلان است. نامگذاري قسم نخست به توحيد انبياء و دو قسم اخير به توحيد اولياء (برحسب اغلب) خالي از اشكال است و نيز سه مرتبه توحيد در آيه كريمه، مربوط به توحيد خواص و خاصالخواص است نه عوام. توحيد عوام در كريمه ياد شده همان است كه از قلم سيد فروافتاده است.