فصل یکم، بخش دوم: انسان پيش از طبيعت - 1ـ2ـ 16ـ ربوبيّت انسان

1ـ2ـ 16ـ ربوبيّت  انسان

ربوبيّت  بر دو قسم است: ربوبيّت  كبري و ربوبيّت  صغري. ربوبيّت  كبري ويژة حق تعالي است و او ربّ الارباب است. ربوبيّت  صغري ويژة خليفه اعظم است كه نام ديگر او عقل و رحمن است. رحمن اگر چه نسبت به حق تعالي مربوب است ولي نسبت به تعينات پس از خود و ساير موجودات، ربّ است. البته هر اسمي نيز نسبت به مظهر خود ربّ و خالق است در غير اين صورت حق تعالي ربّ الارباب و احسن الخالقين (مؤمنون، 14). نخواهد بود (ر.ك.جامع الاسرار، 3-1172). اين دو قسم به ربّ اعلي و ربّ ادني نيز نامبردار شده‌اند

عارفان انسان را به آيينه تشبيه كرده‌اند. پيداست كه تشبيه انسان به آيينه به اين معناست كه همه هستي در او منعكس مي‌گردد. هستي نزد او (= در او) و نه در برابر ديدگان يا بدن او، حاضر است. حضور با اين ويژگي يعني حضور در نزد او، با احاطه او بر آن همراه است؛ بنابراين، انسان بر همه آن‌چه در وجودش منعكس مي‌شود، احاطه دارد و احاطه او نيز احاطه مادي و جسماني نيست؛ چون آب در كوزه يا گلاب در گل نيست، بلكه احاطه او قيّومي است يعني آن‌چه كه نزد او حاضر است، وابسته و متعلّق به اوست و به او قوام دارد؛ به همين خاطر است كه انسان، ربّ و صاحب و مالك زمين است و همين‌گونه است انسان در همه مراتب هستي.

احاطه و مالكيت انسان نسبت به زمين در همه مراتب؛ بلكه نسبت به كثرت كه زمين مظهر آن است، مانند احاطه علّت به معلول و فاعل به فعل يا مانند احاطه نفس به قوا و ابزار خود است؛ از اين جهت است كه كريمة و أشرقت الارض بنور ربّها (زمر، 69). را شاهد بر آن دانسته‌اند و ربّ زمين را انسان دانسته‌اند و آن را همانند كريمة يا أيّتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربّك (فجر، 28). دانسته‌اند، (ر.ك. تفسير المحيط، ج2، 397). همان‌گونه كه رجوع نفوس را به ذات اقدس اله ندانسته‌اند و او را بي‌نياز از همه عوالم و كثرات دانسته‌اند؛ چنان‌كه خود فرمود ان الله غنيّ عن العالمين. (آل عمران، 97).

روشني و ظهورِ زمين، معلول نورِ ربّ آن است و علّت انتساب ربوبيّت  به او در كريمه ياد شده، بيانگر تأثير، سببيّت و رشد و به مقصد رساندن معلم است (ر.ك. تفسير المحيط، 2، 397). و نيز نسبت ربوبيّت  به انسان، به اين خاطر است كه جايگاه انسان در عالم همانند جايگاه بسم الله الرحمن الرحيم است. تفاوت خلق و خالق، معبود و عابد به وسيلة باء بسم الله ظهور يافته است بلكه اصل وجود كثرات به وسيلة باء تحقّق يافته است. پس باء مبدأ و منشأ كثرات و مراتب هستي و نسبت به آن‌ها حكم علّت را دارد و آن‌ها عين تعلّق به او و شأني از شؤون او هستند.

كلمه‌اي كه از همه جنبه‌ها همانند بسم الله الرحمن الرحيم باشد و نسبت به كثرات در حكم ربّ و مالك آن‌ها باشد، انسان صغير است كه جامع همه اسماء و صفات كمالي است و بنابراين، نسبت به همه مظاهر اسماء، حكم عليّت و ربوبيّت  دارد. (ر.ك. تفسير المحيط، ج 2، 415).

چنان‌كه با توجه به همين نكته امام صادق (ع) فرمود: صورت انساني بزرگترين حجت خداي متعالي بر خلق اوست و اين صورت همان كتابي است كه حق تعالي به دست خود نوشت، اين ساختمان يا معبدي است كه خداي متعال به حكمت خود آن را ساخته است و اين مجموع همه صورت‌هاي موجود و ممكن در عوالم هستي و مراتب آن است. اين فشردة لوح محفوظ است؛ شاهد بر هر غايب و حجت بر هر منكر است؛ اين راه راست به هر نيكي و پسنديدگي است؛ اين جاده‌اي است كه ميان بهشت و جهنم كشيده شده است؛ (ر.ك. جامع الاسرار، 765). از اين جهت، همه رو به سوي او دارند و عبوديّت و بندگي آن‌ها در او و به وسيلة او و به سمت و سوي او انجام مي‌پذيرد و هر كه به هر حسن و كمالي دست يابد، از طريق او كه راه حسن و كمال است، دست مي‌يابد بنابراين او ربّ زمين است.

از آن‌جا كه همه عوالم نسبت به انسان، زمين است؛ زيرا در سنجش مراتب هستي به يكديگر است كه عناوين زمين و آسمان و مانند آن به دست مي‌آيد، هر مرتبه‌اي از عالم نسبت به مرتبة بالاتر از خود زمين است و نسبت به مرتبة پايين‌تر از خود آسمان است و جهان طبيعت بدين جهت كه پايين‌ترين مرتبة وجود است، زمين مطلق است و چون مرتبة مادون ندارد، آسمان نسبي نيست و آسمان به‌طور مطلق يا آسمان هفتم چون بالاتر از خود، آسمان ندارد، آسمان مطلق است و ميان آن دو، از جهتي آسمان است و از جهتي زمين است و به همين خاطر است كه برزخ نام گرفته است.

برزخ، ميان زمين و آسمان است؛ با زمين كه مقايسه شود، آسمان است و با آسمان كه مقايسه شود، زمين است. به تعبير ديگر، اگر شباهت‌هاي آن با آسمان ملاحظه شود، آسمان است و با زمين كه لحاظ شود زمين است؛ يا اگر تفاوت‌هاي آن با آسمان لحاظ شود، زمين است و با زمين لحاظ شود، آسمان است. انسان كه محيط بر مراتب متعدّد هستي است، همه آن مراتب نسبت به او زمين است و به لحاظ احاطه او بر مراتب پايين‌تر از خود، او ربّ آن‌هاست. نه اين‌كه او ربّ زمين باشد و نه آسمان، بلكه همه نسبت به او زمين هستند و او بر همه كه به منزلة زمينند، احاطه و تسلّط وجودي دارد.