فصل یکم، بخش دوم: انسان پيش از طبيعت - 1ـ2ـ 17ــ انسان اسم جامع همه مظاهر

1ـ2ـ 17ــ انسان اسم جامع همه مظاهر

همان‌گونه كه در علوم عقلي گفته شده است، علّت داراي همه كمالات معلول است، ولي به گونه‌اي كاملتر و تامتر كه از نقايص آن منزّه باشد.

انسان به خاطر عليّت و ربوبيّت  نسبت به مراتب متعدّد هستي، همه كمالات مراتب هستي را كه معلول اوست به صورتي جامع و كامل دارد و از آن‌جا كه وجود معلول عين ربط و تعلّق به علّت و شأني از شؤون او و سايه اوست، مي‌توان گفت كه همه كمالات معلول، در واقع ظهور كمالات علّت است، نه چيزي جداي از آن يا صادر از آن. و چون انسان علّت است، پس فاعل، قابل، سامع، متكلّم و هر عنوان وجودي ديگر، از عناوين اوست نه چيز ديگر؛ زيرا چيزي ديگر وجود ندارد تا فاعل باشد يا قابل و از اين‌جاست كه معرفت نفس دقيقاً با معرفت ربّ برابر است؛ چنان‌كه حضرت ختمي مرتبت (ص) فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ (بحار الانوار، 2، 32).

 كسي كه نفس خود را اين‌گونه بشناسد در واقع ربّ خود را شناخته است. اگر چه نگاه به نفس مي‌شود، ولي شناخت به ربّ تعلّق مي‌گيرد؛ چنان‌كه حق تعالي فرمود: سنريهم آياتنا في الإفاق و في أنفسهم حتّي يتبيّن لهم أنّه الحق؛ (فصلت، 53). آيات آفاقي و انفسي خويش را مي‌شناساند تا حق تعالي شناخته شود. اگر چه ناظر به آفاق و انفس نظر مي‌كند ولي آفاق و انفس را نمي‌شناسد بلكه حق تعالي را مي‌شناسد؛ زيرا آفاق و انفس، وجود نفسي كه متعلّق معرفت قرار گيرد، ندارند، وجودشان همان تعلّق به ربّ و حكايت از اوست. (ر.ك. نقد النقود، 118).

از آن‌جا كه وجود انسان داراي مراتب متعدّدي است كه با مراتب عالم هستي برابر است، مشاهدة اسماء و صفات حق تعالي در وجود انسان، تامترين مشاهده است، وجود انسان همه مراتب لذت و آرامش و نعمت را داراست؛ از اين جهت، كسي كه توانايي مشاهده وجود خود را داشته باشد، نعمت‌هاي معنوي و ميوه‌ها و حور و قصور و انواع بي‌شمار نعمت‌ها را به دست آورده است كه يكي از آن‌ها مشاهدة حق در صورت انساني است كه بزرگترين مشاهده و كاملترين شناخت است، بدين خاطر كه در بزرگترين مظهر و صافترين آيينه مشاهده كرده است؛ (ر.ك. تفسير المحيط، 2، 553). از اين جهت، حق تعالي در حديث شريف قدسي به پيامبرش فرمود: لايسعني أرضي و لا سمائي ولكن يسعني قلب عبدي المؤمن. (همان).

گنجايش حق تعالي در قلب مؤمن و نيز ظرف بودن عبد صالح براي خداي متعال، به معني گنجايش عرفي نيست كه چيزي را در ظرفي بريزند و ظرف گنجايش آن را داشته باشد يا نداشته باشد. بلكه مقصود گنجايش وجود انسان نسبت به كمالات حق تعالي است، به‌گونه‌اي كه وجود بندة مؤمن، آيينه‌اي است كه اسماء و صفات حق تعالي را به بهترين وجه نشان مي‌دهد و انسان از اين جهت تنها نسخه برابر با اصل خويش بلكه تنها ظهور تام اوست.

به همين معناست رواياتي كه قلب انسان را خزانه الهي دانسته است، مانند اين سخن رسول خدا (ص) كه: ناجي داود ربّه فقال له: لكل ملك خزانة فأين خزانتك؟ قال جلّ جلاله: «لي خزانة أعظم من العرش و أوسع من الكرسي و أطيب من الجنّة و أزين من الملكوت، أرضها المعرفة‌ و سماؤها الايمان و شمسها الشوق و قمرها المحبّة ‌و نجومها الخواطر و سحابها العقل و مطهّرها الرحمة‌ و أشجارها الطاعة و ثمرها الحكمة‌ و لها أربعة أبواب: العلم و الحلم و الصبر و الرضا، ألا و هي القلوب.» (ر.ك. جامع الاسرار، 514؛ عوالي اللئالي، 1، 249؛ بحار الانوار، 70، 59).

خزانه بودن دل انسان بدين خاطر است كه شايستگي چيزي را دارد كه هيچ جاي ديگر نيست و نمي‌تواند باشد و آن اسرار معارف الهي است كه حقيقت اسماء و صفات اوست. انسان در شايستگي دريافت و نگه‌داشت اين اسرار بي‌مانند است و اين يعني تماميت وي براي ظهور حق تعالي در او.

به همين معناست رواياتي مانند: قلب المؤمن عرش الله (اسرار الشريعه، 116). و قلب المؤمن بيت الله (تفسير المحيط، 2، 554). و قلب المؤمن بين إصبعين من أصابع الرحمن (بحار الانوار، 70، 40). و قلب المؤمن عرش الرحمن (همان، 58، 39). و نيز القلب حرم الله، فلا تسكن حرم الله غير الله. (بحار الانوار، 70، 25).

حاصل آن‌كه همان‌طور كه ذات حق تعالي بر همة عوالم احاطه دارد و احاطة او نيز تام و همه‌جانبه است، به گونه‌اي كه هم در همه چيز نفوذ دارد و داخل همه چيز را پر كرده است و هم از همه چيز بيرون است و محدود به هيچ امري نشده است، چنان‌كه حضرت اميرمؤمنان (ع) فرمود: داخل في الاشياء لا كشئ في شئ داخل، خارج عن الاشياء لا كشئ من شئ خارج، (بحار الانوار، 3، 27). ولي در عين حال إنّه بكلّ شئ محيط. (فصلت، 54). هرگاه اسمي از اسماء حق، جامع همه كمالات باشد چنان‌كه پيش از اين اشاره شد، محيط بر همه مظاهر خواهد بود، هم در كمال بر همه تقدّم دارد و هم در ظهور كمال بر همه احاطه و تقدّم دارد؛ چنان‌كه حضرت ختمي مرتبت (ص) فرمود: آدم و من دونه تحت لوائي. (بحار الانوار، 16، 402). كمال وجودي او بر همه اسماء و مظاهر آن احاطه دارد به‌گونه‌اي كه همة اسماء و مظاهر آن زير پرچم ظهور او هستند و حتي به پايه پرچمدار او نيز نمي‌رسند. چنان‌كه ظهور او نيز بر همه مظاهر تقدّم دارد؛ همان‌گونه كه آن حضرت فرمود: كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين (بحار الانوار، 18، 278).

با توجه به همين جايگاه است كه آن حضرت هم مبدأ پيدايش كثرت است و هم مرجع بازگشت كثرت، هم اسوة خلق است و هم مطلوب نهايي؛ چنان‌كه فرمود: إنّ آدم لمّا رأي إسمي و إسم أخي عليّ و إسم فاطمة و الحسن و الحسين مكتوباً علي ساق العرش بالنور، قال: إلهي خلقت خلقاً هو أكرم عليك منّي قال: يا آدم لولا هذه الاَسماء لما خلقت سماءً مبنيّة و لا أرضاً مدحيّة و لا ملكاً مقربّاً مرسلاً و لاخلقتك يا آدم. (بحار الانوار، 35، 23).