فصل یکم، بخش دوم: انسان پيش از طبيعت - 1ـ2ـ 5ـ تقدم حق تعالي بر مظاهر (و انسان)

1ـ2ـ 5ـ تقدم حق تعالي بر مظاهر (و انسان)

با توجه به آن‌چه گفته شد بويژه با تأكيد بر اين‌كه حبّ به ظهور در اسماء و مظاهر آن، ذاتي حق تعالي است، هيچ‌گونه تقدّم و تأخّر زماني و نيز ديگر اقسام تقدّم و تأخّر عقلي ميان حق تعالي و مظاهر وجود ندارد. تقدّم حق تعالي بر مظاهر، تقدّم ذاتي است و پيوسته همين‌گونه بوده و خواهد بود يعني پيوسته حق تعالي بود و هيچ چيزي با او نبود و پيوسته او خواهد بود و هيچ چيزي با او نخواهد بود و اينك نيز او هست و هيچ چيزي با او نيست؛ زيرا مظاهر حق تعالي غير او نيست تا گفته شود كه از او پديد آمده است و در نتيجه غير از تقدّم ذاتي، تقدّم ديگري براي او قابل تصوّر باشد.

مظاهر عبارت است از تنزّلات حق تعالي در مراتب اسماء و صفات و كمالات او به گونه‌اي كه قطع نظر از اين تنزّلات، مظاهر به خودي خود، چيزي نيستند. (ر.ك. نقد النقود، 104). پس كثرتي كه پديد آمده است، در عين كثرت، آميختة با وحدت بلكه منطوي در آن است؛ از اين جهت، جايگاه انسان در اين ديدگاه جايگاه مظاهر است و مظاهر و خلق عالم، امري اعتباري است و اسناد وجود به آن‌ها مجازي است؛ از ازل تا به ابد بوده و هست و خواهد بود و در عين حال فاني و هالك نيز بوده و هست و خواهد بود، چنان‌كه حق تعالي فرمود: كلّ شئ هالك الاّ وجهه. (قصص، 81).

وجه حق تعالي غير او نيست بلكه ذات و وجود اوست. او وجود ازلي و ابدي دارد و از اين جهت، پيوسته باقي است و غير او به خودي خود عدم ازلي و ابدي دارد و از اين جهت، پيوسته فاني است؛ چنان‌كه گفته شده است: الباقي باق في الازل و الفاني فانٍ لم يزل. (ر.ك. نقد النقود، 105). چنان‌كه حق تعالي فرمود: كلّ من عليها فان و يبقي وجه ربّك ذو الجلال و الاكرام. (رحمن، 27). با توجه به همين نكته است كه شيخ اكبر مي‌گويد: إنّ العالم غيب لم يظهر قطّ و الحقّ تعالي هو الظاهر ما غاب و الناس في هذه المسألة علي عكس الصواب فيقولون: إنّ العالم ظاهر و الحقّ تعالي غيب. (تمهيد القواعد، 1، 19)؟