فصل یکم، بخش سوم، انسان در طبيعت - 1ـ3ـ 13ـ ارتباط بدايت، وسط و نهايت با شريعت، طريقت و حقيقت
1ـ3ـ 13ـ ارتباط بدايت، وسط و نهايت با شريعت، طريقت و حقيقت
هدف انبياء و اولياء (ع) هدايت و رساندن هر يك از انسانها به كمال ويژه آنهاست و شكي نيست كه استعداد انسانها، دست كم به خاطر محيط زندگي، آداب و رسوم اجتماعي، تربيت، تغذيه، وراثت و مانند آن، با يكديگر متفاوت است و همه انسانها داراي استعداد همانند و مشابهي نيستند؛ از اين جهت، همه آنها داراي دستورات و هدايت يگانهاي نخواهند بود.
انسانها با همه تفاوتهايي كه دارند به سه دسته تقسيم ميشوند: اهل بدايت، اهل وسط و اهل نهايت؛ زيرا اگرچه مراتب انسانها از نظر اشخاص، متعدّد بلكه بينهايت است، ولي انواع و كلّيات اين تفاوت محدود است؛ از اين جهت، مراتب كلّي دين الهي نيز با مراتب انسانها مطابق است. اين مراتب سهگانه دين به شريعت، طريقت و حقيقت نامبردار شده است. شريعت نام دين الهي و شرع نبوي از جهت بدايت است و طريقت نام آن از جهت وسط است و حقيقت نام آن از جهت نهايت است. مرتبه بدايت، مربوط به عوام است، مرتبه وسط، مربوط به خواص است و مرتبه نهايت مربوط به خاصّ الخاصّ. (ر.ك. اسرار الشريعه، 21). كريمه لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجاً و لو شاء الله لجعلكم اُمة واحدة ولكن ليبلوكم (مائده، 48). به همين نكته اشاره دارد. (ر.ك. اسرار الشريعه، 22).
تعابير سهگانه ديگر مانند: اسلام، ايمان و ايقان؛ وحي، الهام و كشف؛ نبوّت، رسالت و ولايت؛ علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين؛ اقوال، افعال و احوال، نور حس، نور عقل و نور قدس و مانند آن از لوازم همين مراتب سهگانه شرع مقدّس است. (همان).
انبياء (ع) براي تكميل انسانها در اين مراتب سهگانه آمدهاند و هر آنچه كه براي هدايت انسان و تكميل وي در اين مراتب لازم است، گفتهاند و به صراحت يا اشاره آن را به مردم ابلاغ كردهاند.
1ـ3ـ 13ـ1ـ تعريف شريعت، طريقت و حقيقت
عرفا تعاريف متعددي را براي هر يك از مراتب ياد شده مطرح كردهاند. به عنوان نمونه:
أـ شريعت نامي است براي راههاي الهي كه اصول و فروع، بايدها و نبايدها، روا و ناروا، حسن و قبح، احسن و غير احسن آنها را بيان كرده است. طريقت عبارت است از عمل به بهترين آن اصول و فروع و... و آنچه كه با احتياط دقيق موافق باشد و حقيقت عبارت است از اثبات چيزي از طريق كشف و عيان.
بـ شريعت آن است كه خداي را عبادت كني؛ طريقت آن است كه خداي را حاضر داني و حقيقت آن است كه او را مشاهده كني.
جـ شريعت آن است كه امر او را برپا داري، طريقت آن است كه به امر او برپا باشي و حقيقت آن است كه به او برپا باشي.
د- در مقدمه دفتر پنجم مثنوي چنين آمده است: شريعت همچو شمع است، ره مينمايد و بيآنكه شمع به دست آوري راه رفته نشود و چون در ره آمدي آن رفتن تو طريقت است و چون رسيدي به مقصود، آن حقيقت است.
به گفته سيد بنا بر تحقيق، شريعت عبارت است از تصديق قلبي گفتههاي انبياء و عمل به آنها، طريقت عبارت است از عمل بر وفق رفتارهاي آنان و اتّصاف به اخلاق آنان و حقيقت عبارت است از مشاهده احوال و مقامات آنها از طريق كشف. (ر.ك. همان، 9). به همين معناست آنچه كه درباره نماز گفته شده است و آن اين است كه الصلاة خدمة و قربة (بحار الانوار، 90، 82؛ مصباح المتهجد، 387). و وصلة. خدمت، شريعت است، قربت، طريقت است و وصلت، حقيقت است. (ر.ك. اسرار الشريعه، 9).
شرع مقدّس را به بادام تشبيه كردهاند كه پوسته، مغز و روغن دارد. خود بادام بهطور تمام و كمال، شريعت است و مغز آن، طريقت است و روغن آن، حقيقت است. (همان).
حضرت ختمي مرتبت (ص) فرمود: الشريعة اقوالي و الطريقة افعالي و الحقيقة احوالي و المعرفة رأس مالي و العقل أصل ديني و الحبّ أساسي و الشّوق مركبي و الخوف رفيقي و العلم سلاحي و الحلم صاحبي و التوكّل ردائي و القناعة كنزي و الصدق منزلي و اليقين مأواي و الفقر فخري و به أفتخر علي ساير الانبياء و المرسلين. (همان، 8؛ عوالي اللئالي، 4، 124؛ تحفة الاخيار، 160؛ مستدرك الوسائل، 11، 173).
آن حضرت به حارثه فرمود: كيف أصبحت؟ قال: أصبحت مؤمناً حقاً، فقال (ص): لكلّ حقّ حقيقة فما حقيقتة ايمانك؟ قال: رأيت أهل الجنة يتزاورون و أهل النار يتعاوون و رأيت عرش ربّي بارزاً. قال: أصبت، فالزم. ايمان حارثه به غيب، حق و شريعت است و زهد او در دنيا و اعمالي كه به وسيله آنها به اين درجه از كمال دست يافته است، طريقت است و مشاهده بهشت و جهنم و عرش، حقيقت است. (ر.ك. اسرار الشريعه، همان).
كريمه الله نور السموات و الارض... (نور، 35). اشاره به همين مراتب سهگانه دارد؛ زيرا مشكات اشاره به عالم ملك دارد و به منزله شريعت است، زجاجه اشاره به عالم ملكوت دارد كه همچون طريقت است و مصباح، اشاره به عالم جبروت است كه همانند حقيقت است و شجره به حضرت عزّت اشاره دارد كه به منزله وجود مطلق است كه همه وجودهاي مقيد كه ممكنات است از آن صادر يا فائض گشته است. (اسرار الشريعه، 30)
چگونگي ارشاد حضرت ابراهيم (ع) و هدايت كردن مردم نيز كه پس از رؤيت ملكوت و حصول ايقان انجام شده است در كريمه فلمّا جنّ عليه اللّيل رأي كوكباً قال هذا ربّي فلمّا أفل قال لا اُحبّ الإفلين فلمّا رأي القمر بازغاً قال هذا ربّي فلما أفل قال لئن لميهدني ربّي لاَكوننّ من القوم الضّالين فلمّا رأي الشّمس بازغة قال هذا ربّي هذا أكبر. فلمّا أفلت قال يا قوم إنّي برئ ممّا تشركون إنّي وجهّت وجهي للّذي فطر السّموات و الاَرض حنيفاً و ما أنا من المشركين (انعام، 9ـ 76). اشاره به همين مراتب سهگانه دارد. هدايت به وسيله ستارگان، راهنمايي عوام است و به وسيله ماه، ارشاد خواص و به وسيله خورشيد ارشاد خاص الخاص است؛ اولي شريعت است و دومي طريقت و سومي حقيقت؛ زيرا اولي (نور ستاره) اشاره به نور حسي دارد كه عوام و اهل شريعت و ظاهر به وسيله آن راه ميجويند و مييابند. دومي (نور ماه) اشاره به نور عقل دارد كه اهل طريقت و باطن و خواص به وسيله آن راهنمايي ميگردند و سومي (نور خورشيد) اشاره به نور قدسي است كه به نور حق نامبردار است و خاص الخواص و اهل حقيقت به وسيله آن مسير تماميّت خود را طي ميكنند. (ر.ك. اسرار الشريعه، 25).
مراتب سهگانه ياد شده، به پيروان انبياء و آنانكه به وسيله آنها هدايت ميشوند، مربوط ميشود، نه خود انبياء و كساني كه همپايه آنها هستند. به تعبير ديگر مقصد عوام، توحيد اهل شريعت و ايمان به آن است، مقصود خواص، توحيد اهل طريقت است و مقصد خاص الخواص، توحيد اهل حقيقت است؛ به تعبير سوم، مقصد اهل شريعت چنانكه پيشتر (در تعريف شريعت) گفته شد، عبادت خدا و مقصد اهل طريقت، حاضر دانستن خدا و مقصد اهل حقيقت، مشاهده كردن خداست. به تعبير چهارم، پيروان شريعت، گفتههاي انبياء را با دل تصديق ميكنند؛ راهيان طريقت، به اخلاق آنها متّصف شدهاند و شاهدان حقيقت، به تماشاي احوال و مقامات آنها نشستهاند؛ از اين جهت، همه مراتب سهگانه مربوط به پيروان انبياء است؛ زيرا موضوع آنها گفتار و رفتار و احوال انبياء است.
با توجه به آنچه گفته شد، مقصد انبياء فراتر از مراتب سهگانه ياد شده است. اين است كه حضرت ابراهيم (ع) از نور قدسي و نور حق، كه از آن به نور خورشيد تعبير شده است، نيز عبور كرد. علّت عبور حضرت ابراهيم (ع) از نور حق، كه حقيقت است، اين است كه رائي و مرئي و نور، سه چيز است و اين با حقيقت توحيد ناسازگار است. حقيقت توحيد عين يگانگي است ولي وجود رائي و مرئي و نور، عين كثرت است؛ بنابراين براي خلاص از شرك و دستيابي به توحيد حقيقي بايد از اين كثرت نيز عبور كرد تا عارف در معروف فاني شود و رائي در مرئي مستهلك گردد (ر.ك. همان). و در نتيجه مصداق ما كان من المشركين (آل عمران، 67). شود.
سيد تعبير برخي از مفسّرين را كه كريمه ياد شده را دوران كودكي حضرت ابراهيم (ع) دانستهاند، خطاي آشكار بلكه كفر محض ميداند و مقام عصمت انبياء را پيراسته از اين ترهّات ميداند. و نيز نظر برخي از علما را كه كريمه ياد شده را مربوط به مراحل سلوك آن حضرت دانستهاند، نادرست ميداند؛ زيرا اين دعوت مربوط به زمان نبوّت آن حضرت است و زمان دعوت انبياء، دوره كمال آنهاست. علاوه بر اينكه نبوّت انبياء و علوم و آگاهي آنها كسبي و نظري نيست بلكه عطاياي الهي است، (ر.ك. اسرار الشريعه، 26). چنانكه حق تعالي درباره حضرت ختمي مرتبت (ص) فرمود: و علّمك ما لمتكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيماً (نساء، 113). و درباره حضرت سليمان (ع) فرمود: هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب (ص، 39). و درباره حضرت عيسي(ع) فرمود: اني عبد الله آتاني الكتاب و جعلني نبياً و جعلني مباركاً أينما كنت و أوصاني بالصلوة و الزكاة ما دمت حيّاً (مريم، 1ـ 30). و درباره حضرت يحيي (ع) فرمود: يا يحيي خذالكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيّاً. (مريم،12).
نه تنها نورهاي سهگانه يا اجسام سهگانه ياد شده، ربّ نيستند، زيرا كه ممكنند و فقير، بلكه وسيله شناخت ربّ نيز نيستند، زيرا معرفت حقيقي ربّ به وسيله خود او و به وسيله نور او انجام ميپذيرد نه چيزي غير از او، كه خلق و فعل اوست. چنانكه حضرت ختمي مرتبت (ص) فرمود: عرفت ربّي بربّي (ر.ك. اسرار الشريعه، 75). و برخي از عارفان امت او گفتهاند: سبحان من لا يوصل اليه الاّ به. (همان، 27). البته وصول به او فرع تعبّد و تخلّق و مشاهده يا شريعت و طريقت و حقيقت است. تا بين كسي كه قصد وصول به حق تعالي دارد و او، از جهت تجرّد، تقدّس، تنزيه، استغناء و مانند آن، كه از آن به تخلّق به اخلاق الله تعبير شده است، تناسبي نباشد، وصولي حاصل نخواهد شد؛ (ر.ك. همان، 28)؛ از اين جهت، شريعت و طريقت و حقيقت مورد توجه تام و تمام انبياء و اولياء بوده است، ولي همه مقدمه توحيد و شرط تخلّق به اخلاق الهي بوده است. پس همانگونه كه توحيد عوام براي خواص پذيرفته نيست و توحيد خواص براي خاص الخواص ستوده نيست، توحيد خاص الخواص نيز شايسته انبياء نيست؛ از اين جهت، پس از هدايت خاص الخواص به نور قدسي فرمود: إنّي وجّهت وجهي للذي فطر السموات و الاَرض و ما أنا من المشركين. (انعام، 79).
كمال انبياء فناء در توحيد است يعني فناء عارف در معروف، فناي محبّ در محبوب، فناي شاهد در مشهود، بهگونهاي كه دوئي و اثنينيّت اعتباري نيز از ميان برداشته شود و انّيت كه مانع وصول است، زايل گردد، (ر.ك. اسرار الشريعه، 28). چنانكه حضرت امير مؤمنان (ع) فرمود: إنّ لله شراباً لاَوليائه إذا شربوا سكروا و إذا سكروا طربوا و إذا طربوا طابوا و إذا طابوا ذابوا و إذا ذابوا خلصوا و إذا خلصوا طلبوا و إذا طلبوا وجدوا و إذا وجدوا وصلوا و إذا وصلوا اتّصلوا و إذا اتّصلوا لا فرق بينهم و بين حبيبهم. (تفسير القرآن الكريم، 2، 322؛ الحقايق، 178).
با توجه به ديدگاه سيد درباره شريعت، طريقت و حقيقت و نيز تمثيلي كه براي آن ارائه نمود، ميتوان به يگانگي آن سه پي برد. او تصديق قلبي تعاليم انبياء را شريعت، عمل به آن را طريقت و مشاهده احوال آنها ـ بلكه دستيابي به آن ـ را حقيقت ميداند و نيز تشبيه شرع مقدّس به بادام نشاندهنده يگانگي آن سه است.