فصل یکم، بخش سوم، انسان در طبيعت - 1ـ 3ـ 4ـ چگونگي پيدايش كثرت در انسان

1ـ 3ـ 4ـ چگونگي پيدايش كثرت در انسان

پس از پيدايش جسم آدم كه با تنزلات اسمايي رخ داد، اين جسم به خاطر فرد بودنش ميل به نكاح و جفت نداشت و اگر بر همين ميل باقي مي‌ماند، نوع او تكثّر پيدا نمي‌كرد و در نتيجه باقي نمي‌ماند؛ زيرا بقاء نوع آدم جسماني و هر نوع جسماني ديگر به توالد و تناسل است؛ از اين جهت، بقاء و دوام آدم نيز در طبيعت، متوقّف بر توالد و تناسل است؛ بدين جهت، از دنده چپ او، حواء را آفريد و از اين‌رو، درجه و رتبه حوا و به‌طور كلّي زن كمتر و پايين تر از آدم و به‌طور كلّي از مرد است، چنان‌كه حق تعالي فرمود: و للرجال عليهن درجة؛ (بقره، 228)؛ از اين جهت، هرگز به مرتبه آدم نمي‌رسد.

آفرينش حواء از دنده آدم بود، بدين جهت كه دنده انحناء و خميدگي دارد و آن‌چه ذات و گوهرش از خميدگي برخوردار باشد، ميل به همسر و فرزندش خواهد داشت و بدان‌ها مشتاق و مايل خواهد بود. اگرچه مرد نيز به همسر و فرزندش اشتياق دارد ولي اين اشتياق به خاطر حبّ به ذات خود است؛ زيرا همسر و فرزند بخشي از وجود مرد است. همسر بخشي از بدن اوست، همان‌گونه كه فرزند بخشي از بدن اوست. پس ميل و اشتياق مرد به همسر و فرزند، ميل و اشتياق به بدن خود است نه چيز ديگر، ولي اشتياق زن به مرد بدين جهت است كه از دنده مرد آفريده شده است و دنده خميدگي و انحناء كه نشان اشتياق است، دارد.

ميل زن به مرد ميل چيزي به وطن خويش است كه از آن برآمده است، ولي ميل مرد به زن، ميل چيزي به اجزاء خويش است كه از آن جدا شده است. حبّ حواء، حبّ وطن است و حبّ آدم، حبّ خود. به همين خاطر است كه زن توانايي بيشتري براي پنهان كردن اشتياق خود به مرد دارد ولي مرد اين توانايي را كمتر دارد؛ از اين جهت، طلب خود را آشكار مي‌كند و محبّ و عاشق زن مي‌شود و زن محبوب و معشوق مي‌گردد. اگرچه هر دو نسبت به يكديگر ميل و اشتياق دارند، ولي به خاطر شدت يكي و ضعف ديگري، كه آن‌هم معلول حبّ نفس و حبّ وطن است، يكي (زن) اشتياق خويش را پنهان مي‌سازد و ديگري آن را آشكار مي‌كند. (ر.ك.  تفسير المحيط، 2، 60).