فصل یکم، بخش سوم، انسان در طبيعت - 1ـ 3ـ 6ـ سير و سلوك
1ـ 3ـ 6ـ سير و سلوك
اگرچه عنوان سير و سلوك مربوط به رفتار عارفان است و كاربرد آن براي همه موجودات، متعارف نيست، ولي سيد اين عنوان را عام ميداند و براي همه موجودات به كار ميبرد.
1ـ 3ـ 6ـ 1 عموميت سير و سلوك
با توجه به آنچه گفته شد، ميتوان گفت كه سير و سلوك و طلب كمال نيز عام بوده، شامل همه موجودات است و بر خلاف نظر اهل ظاهر، هم موجودات علوي سير و سلوك دارند و هم موجودات سفلي. هيچ موجودي نيست مگر آنكه اولاً كمالات ويژهاي دارد، ثانياً طالب آن كمالات است، ثالثاً در مسير آن كمالات در سير و حركت است و رابعاً پس از وصول به آن كمالات، در حفظ و نگهداري آن در تلاش و كوشش پيوسته است. اين نكته هم شواهد نقلي دارد و هم عقلي. (ر.ك. همان، 57)،
1ـ 3ـ 6ـ 2ـ شواهد نقلي
أـ و ما من دابّة في الارض و لا طائر يطير بجناحيه إلاّ اُمم أمثالكم ما فرّطنا في الكتاب من شئ ثمّ إلي ربّهم يحشرون. (انعام، 38).
بـ ألم تر أنّ الله يسجد له من في السموات و من في الارض و الشّمس و القمر و النّجوم و الجبال و الشّجر و الدّواب و كثير من الناس. (حج، 18).
جـ ألم تر أنّ الله يسبّح له من فيالسموات و الارض و الطير صافّات كلّ قدم علم صلاته و تسبيحه و الله عليم بما يفعلون. (نور، 41).
دـ و إن من شئ إلاّ يسبّح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم. (اسراء، 44).
چهار آيه ياد شده دلالت ميكند بر اينكه همه موجودات به اندازه قابليّت و استعدادشان مأمور و مكلّفند؛ زيرا آيه نخست شامل زمين و اهل آن؛ آيه دوم شامل آسمانها و زمين و ميان آن دو است. آيه سوم بهطور خاص شامل همه است و آيه چهارم بهطور عام. از اين آيات ميتوان فهميد كه همه رو به سوي حق تعالي دارند و به سوي او در سير و سفرند و معرفت و بندگي او را طلب ميكنند. (ر.ك. اسرار الشريعه، 57).
صلات و سجده و تسبيح حقيقي (و نه شرعي و عرفي) عبارت است از تسليم و انقياد و اطاعت از اراده الهي. همانگونه كه بدن و اعضاء و قواي انسان نسبت به روح او تسليم و فرمانبرند، همه عالم هستي نسبت به حق تعالي همينگونهاند. همانگونه كه بدن و اعضاء و قواي انسان در اطاعت دستورات روح، توقّف و نافرماني ندارند، بلكه نياز به امر و نهي زباني و لفظي ندارند و با اراده روح، به خواسته او تن درميدهند؛ و اين سجده و عبادت حقيقي است كه بين اراده و مراد هيچگونه فاصلهاي نيست. همه عالم هستي در مورد امر و نهي و اراده الهي همين گونهاند. (همان).
1ـ 3ـ 6ـ 3ـ شاهد عقلي
عقل نيز همانگونه كه دلالت بر سريان حيات و نطق و معرفت و ساير كمالات وجودي در همه موجودات عالم هستي دارد، بر عبادت و تسبيح و صلات آنها نيز گواهي ميدهد. زيرا از نظر عقل، وجود حقيقي، يگانه است كه تفاوت بين افراد آن به كمال و نقص و شدت و ضعف است. همه موجودات در عين حال كه از حقيقت وجود يا ظهور آن برخوردارند، در سهم هر كدام از آنها تفاوت وجود دارد و اين تفاوت در كمال و نقص است. موجودي از نظر بهره وجودي كاملتر و موجودي ديگر داراي سهمي كمتر است. پس همه موجودات در اصل وجود يا ظهور آن شريكند؛ از اين جهت، در كمالات وجود نيز شريك و سهيمند و همانگونه كه در اصل وجود تفاوت دارند و به شدّت و ضعف متّصف ميشوند، در كمالات وجود نيز همينگونهاند.
هركه وجودش قويتر و شديدتر و كاملتر باشد، كمالات وجودياش مانند علم، قدرت، اراده، نطق، حيات، كلام، سمع و بصر نيز قويتر و شديدتر و كاملتر است و هر كه وجوش ضعيفتر و ناقصتر باشد، كمالات وجودياش نيز مناسب وجودش خواهد بود. پس هيچ موجودي نيست كه متناسب با وجودش از اوصاف و كمالات وجود برخوردار نباشد. يكي از كمالات وجود، دوست داشتن وجود خود است. حبّ به ذات يا عشق به ذات و كمالات ذات، يكي از صفاتي است كه در همه موجودات وجود دارد، زيرا كمال وجود است. بنابراين همه موجودات طالب خود و كمالات خود هستند بلكه به عبارت دقيقتر، وجود ميان محبّ و محبوب دَوَران يا جريان دارد. عالم هستي يا محبّ است يا محبوب؛ يا طالب است يا مطلوب. البته اين دو صفت از صفات وجود و ريشه آن حبّ و عشق به ذات است.
هر موجودي چون خود را ميخواهد، هر آنچه را كه به آن شباهت و سنخيّت داشته باشد، ميخواهد؛ بنابراين ميتوان گفت ـ و درست همين است ـ كه همه موجودات هم طالبند و هم مطلوب، هم عاشقند و هم معشوق. اگر يكي اصالتاً عاشق است، بهطور تبعي و فرعي معشوق است و اگر يكي اصالتاً معشوق است، بهطور فرعي و تبعي عاشق است. هر كه تامتر و كاملتر باشد، معشوقيّت او بيشتر و هر كه ناقصتر باشد، عاشقيّت او فزونتر است؛ از اين جهت، محبوب حقيقي حق تعالي است و محبّ حقيقي، مخلوقات اويند، خواه جاندار باشند ـ از نظر عرف ـ خواه بيجان، خواه مادّي باشند، خواه مجرّد.ـ اگرچه در حبّ به ذات، محبّ حقيقي و محبوب حقيقي تنها اوستـ.
بنابراين همه عالم هستي محبّ اويند و رو به سوي او دارند و براي وصول و دستيابي به او در سير و حركتند؛ از اين جهت، همه موجودات داراي سير و حركت به سوي مطلوب و محبوب حقيقي خود هستند كه با دستيابي به او، به كمال شايسته خويش ميرسند. البته از ديدگاهي دقيقتر و عميقتر كه مبتني بر وحدت شخصي وجود است، محبّ و محبوب يكي است و تعدّد آن اعتباري است. (همان، 62ـ 61). چنانكه در مقدمه مربوط به توحيد به اجمال از آن سخن به ميان آمد.
1ـ 3ـ 6ـ 4ـ اقسام سير و سلوك
به نظر سيد هر موجودي دو سير دارد: 1ـ سير صوري 2ـ سير معنوي
سير صوري جمادات اين است كه به مرتبه گياهي برسند. اما سير معنوي آنها اين است كه به نوعي جزء بدن انسان شوند، غذا و نوشيدني يا دواي او گردند و بدين طريق جزء بدن وي شوند و نام انسان بر آنها نهاده شود.
سير صوري گياهان اين است كه به مرتبه حيوان رسند و از حبّ و ميل و كشش برخوردار شوند. سير معنوي آنها مانند جمادات اين است كه بهگونهاي جزء بدن انسان شوند.
سير صوري حيوانات اين است كه به مرتبه انسان برسند و از كمال نطق و تكلّم و ديگر اوصاف ويژه انسان برخوردار گردند. سير معنوي آنها همانند سير معنوي گياهان و جمادات است. به تعبير ديگر، كمال همه موجودات اين است كه به مرتبه انسان دست يابند و كمال انسان اين است كه به حق تعالي دست يابد. علّت اين امر اين است كه مقصد و مطلوب همه عالم انسان است و مقصود و مطلوب انسان خداي متعال است. كريمه و سخّر لكم ما في السّموات و ما في الارض جميعاً (جاثيه، 13). اشاره به همين معني دارد و نيز سخن حق تعالي به حضرت ختمي مرتبت (ص) كه: لولاك لماخلقت الافلاك (بحار الانوار، 15، 28). به همين معني اشاره دارد.
البته اگرچه سير معنوي همه موجودات به سوي انسان است، ولي آنها به واسطه انسان به سوي حق تعالي در سير و حركتند. انسان براي ساير موجودات حكم امام و رهبر را دارد كه ديگران را در مسير معيّني به پيش ميبرد. ساير موجودات با سير بهسوي انسان به او ميرسند و با همراهي با انسان يا به تبع حركت انسان به سوي حق تعالي، به آن مقصد نهايي و غايت قصواي هستي دست مييابند و بنابراين همه، رو به سوي او دارند كه لكلّ وجهة هو مولّيها؛ (بقره، 148). و همه به سوي او باز ميگردند، خواه بيواسطه و خواه باواسطه و در مورد همه موجودات درست است كه گفته شود اليه راجعون. (بقره، 46). (ر.ك. اسرار الشريعه،62).
انسان نيز دو سير دارد: 1ـ سير صوري انسان اين است كه به مقام طهارت و تقدّس مَلَكي دست يابد و از عوارض مادّي و طبيعي و بدني انساني و آلودگيهاي ناشي از كدورتهاي طبيعي خلاص شود و به مقام تجرّد برسد.2ـ سير معنوي او اين است كه به مرتبه نبوّت، رسالت و ولايت نايل گردد و از اين منزل عبور كند و به مقام وحدت و يگانگي محض واصل شود. اين مقام عبارت است از: از ميان برداشتن دوگانگي اعتباري و استقرار وحدت حق و خلق، چنانكه حضرت ختمي مرتبت (ص) فرمود: لي مع الله وقت لايسعني فيه ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل (بحار الانوار، 18، 360). و نيز فرمود: من رآني فقد رأي الحق؛ (بحار الانوار، 61، 235). و به همين معناست كلام حق تعالي كه فرمود: و مارميت إذ رميت ولكنّ الله رمي. (انفال، 17). اين مقام وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت يا نفي در عين اثبات و اثبات در عين نفي است. اين مقصد نهايي انسان است كه خداي متعال در كريمه ثمّ دني فتدلّي فكان قاب قوسين أو أدني (نجم، 9). بدان اشاره كرده است.
سير صوري جنّ عبارت است از دستيابي به مقام فرشتگان آسماني يعني به مقام تجرّد و تقدّس. و سير معنوي آنها وصول به مراتب انساني و دريافت معارف الهي ويژه انسان است، چنانكه خداي متعال فرمود: قل اوحي إليّ أنّه استمع نفر من الجنّ فقالوا إنّا سمعنا قرآناً عجباً يهدي إلي الرشد فآمنّا به و لننشرك بربّنا أحداً. (جن، 2).
سير صوري فرشتگان آسماني اين است كه به مقام و مرتبه قرب خاص و تنزيه و تقديس برسند، به مقام ملائكهاي دست يابند كه خداي متعال آنها را از نو ع خود ممتاز و بر آنها برتري داد، مانند جبرئيل، ميكائيل و ديگران. سير معنوي آنها اين است كه به برخي از اسراري كه انسان از خداي متعال به دست آورده است، نايل گردند؛ چنانكه جبرئيل گفت: لو دنوت أنملة لاحترقت (بحار الانوار، 18، 283). و نيز چنانكه فلمّا أنبأهم باسمائهم، (بقره، 33). آموزش اسماء به ملائكه به وسيله آدم، بدين نكته اشاره دارد. به همين خاطر است كه از ديدگاه عرفان، انسان بزرگتر و بالاتر از فرشته است، بدين جهت كه سير ويژه انسان، تامتر و كاملتر از سير هر موجود ديگري است و ملائك نيز از آن سهم و بهرهاي ندارند. (ر.ك. اسرار الشريعه، 63).
پيش از اين گفتيم (ص 228، سريان حيات). كه اهميت انسان به خاطر حيات و نطق و معرفت او نيست؛ زيرا همه عالم هستي از اين كمالات به اندازه هستي خود برخوردارند. اينك مناسب است كه به يكي از جنبههاي اهميت انسآنكه به علم و معرفت او ارتباط دارد اشاره كنيم و آن تقدّم علم انسان بر خلقت اوست و به تعبير ديگر، علم قرآني انسان است.