فصل یکم، بخش چهارم: انسان پس از طبيعت - 1ـ 4ـ 4ـ انتقال مظاهر از اسمي به اسمي ديگر

1ـ 4ـ 4ـ انتقال مظاهر از اسمي به اسمي ديگر

در هر صورت، معاد از نظر سيد عبارت است از رجوع مظهر به ظاهر و رجوع محاط به محيط و از آن‌جا كه اكوان مظاهر افعالند و افعال، مظاهر صفات و صفات مظاهر اسماء و اسماء مظاهر ذات (و به تعبير دقيق‌تر افعال مظاهر اسماء و صفاتند و صفات و اسماء، مظاهر ذاتند) و از آن‌جا كه كمالات ذات نامتناهي است، اسماء و صفات نيز نامتناهي‌اند و در نتيجه، افعال نامتناهي‌اند، (به نظر نگارنده، اكوان نيز نامتناهي است) بنابراين رجوع و عود مظاهر از جهت جزئيات نيز نامتناهي است و پيوستگي دنيا و آخرت هميشگي است.

استناد سيد به كريمه ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود و ما نؤخّره إلاّ لاَجل معدود يوم ياتي لا‌تكلّم نفس إلاّ بإذنه فمنهم شقيّ و سعيد فأمّا الذين شقوا ففي النار لهم فيها زفير و شهيق خالدين فيها ما دامت السموات و الارض إلاّ ما شاء ربّك إن ربّك فعّال لما يريد و أمّا الذين سعدوا ففي الجنّة خالدين فيها ما دامت السموات و الاَرض إلاّ ما شاء ربّك عطاءً غير مجذوذ (هود، 108ـ 103). و تأكيد بر معرفت به «مادام السموات و الارض»، (ر.ك. اسرار الشريعه، 109). گويي نشان مي‌دهد كه انتقال مظاهر اسماء از اسمي به اسم ديگر هميشگي و پيوسته است و اين‌گونه نيست كه تنها مظاهر اسماء ظاهر به قلمرو اسماء باطن منتقل شوند و مظاهر اسماء حاكم بر دنيا به حوزة اسماء حاكم بر آخرت راه يابند، بلكه عكس آن نيز امكان‌پذير است و انتقال پيوستة مظاهر از اسمي به اسم ديگر امكان‌پذير است و به نظر مي‌رسد كه تناسخ‌ ياد شده از پيامد‌هاي آن است.

آيا انتقال مظاهر از اسمي به اسم ديگر به اين معني است كه هر مظهري مي‌تواند بالاخره مظهر هر اسمي باشد؟ اگرچه اصل انتقال قابل پذيرش است، ولي تناسب بين مظاهر و اسماء سبب مي‌شود كه انتقال مظاهر به اسماء متناسب آن صورت پذيرد نه به هر اسمي. همان‌گونه كه سلطنت صوري داراي ترتيب ويژه‌اي است كه از سلطان شروع مي‌شود و به ترتيب به وزير و امير و سربازان و رعيّت ختم مي‌شود و هر يك از آن‌ها كار و وظيفه‌اي دارند كه ديگران در آن تصرّف نمي‌كنند و شركت نمي‌پذيرند، سلطنت حقيقي معنوي نيز همين‌گونه است.

ذات حق تعالي، سلطان حقيقي است و اسماء ذاتي وي به منزلة وزير، اسماء صفاتي به منزلة امير و اسماء فعليّه به منزلة جنود و حاصل از تركيب آن اسماء به مانند رعيّتند. هر يك از اسماء داراي وظيفه و اثر و حكم ويژه‌اي هستند كه نه قابل واگذاري به ديگري است و نه شركت‌پذير؛ از اين جهت، هر موجودي از موجودات خارجي مظهري براي اسمي از اسماء خداي متعال و محل اثر و حكم آن است كه از حوزه حكم آن خارج نمي‌شود و تنها به آن رجوع مي‌كند و نه به غير آن؛ زيرا اسم ياد شده، ربّ آن موجود است و آن موجود مربوب آن اسم و به حكم إنّ الي ربّك المنتهي (نجم، 42). و يوم يحشر المتقين إلي الرحمن وفداً (مريم، 85). به همان اسم باز مي‌گردد، اگرچه رجوع همه موجودات به الله است، ولي اين رجوع به واسطه اسماء اوست.

پس هر مظهري در حوزة اسم حاكم بر آن و پيوسته تحت امر ربّ خويش قرار دارد ولي از آن‌جا كه هر يك از اسماء اثر و حكم و دولت و دورة ويژة خود را دارند؛ بنابراين ممكن است مظهر برخي از اسماء، مغلوب اسماء ديگر واقع شوند، بلكه خود اسماء مغلوب اسماء ديگر شوند و يا دولت و دورة حكومت برخي از اسماء به پايان برسد و در نتيجه مظاهر آن‌ها (بلكه خود آن‌ها) در حوزة حكومت و سلطنت اسماء غالب و قاهر قرارگيرند؛ از اين جهت، ظهور قيامت در نتيجة مغلوب واقع شدن اسماء متعلّق به دنيا و غلبة اسماء متعلّق به آخرت (ر.ك. اسرار الشريعه، 111ـ 110). و يا پايان يافتن حكومت اسماء حاكم بر دنيا و آغاز سلطنت اسماء حاكم بر آخرت است.

اگرچه از اين راه رجوع مظاهر به آخرت تبيين مي‌گردد، ولي بايد توجه داشت كه اگر همه مظاهر اين‌گونه مغلوب اسماء حاكم بر آخرت واقع شوند، لازمه‌اش اين است كه ظهور اسماء حاكم بر دنيا به هر دليل (مغلوبيّت، پايان دوره و دولت) منقطع شود و حال آن‌كه پيش از اين گفته شد كه ظهور اسماء پيوسته و ابدي است؛ از اين جهت، يا بايد در تبيين معاد، انقطاع ظهور برخي از اسماء پذيرفته شود و يا تدريج در امر معاد همانند دنيا پذيرفته شود؛ بدين صورت كه همان‌گونه كه ظهور در دنيا تدريجي است، ظهور در آخرت نيز تدريجي باشد و يا همزماني ظهور اسماء مربوط به دنيا و آخرت به اين‌گونه كه اسماء مربوط به دنيا در ظاهر موجودات حاكم باشد و اسماء مربوط به آخرت بر باطن آن‌ها.

ولي به نظر مي‌رسد كه عرفا هميشگي بودن حكم و اثر و دولت همه اسماء و در نتيجه ظهور هميشگي آن‌ها را نمي‌پذيرند؛ از اين‌روست كه گفته‌اند: اسماء افعال با توجه به احكام و آثار خود به چند دسته تقسيم مي‌شوند:

1ـ دسته‌اي از آن‌ها داراي حكم و اثر و ظهور ازلي و ابدي هستند، مانند اسمايي كه بر ارواح قدسي و نفوس ملكوتي و هر آن‌چه تحت زمان قرار ندارد، مانند مبدعات، حكومت دارند.

2ـ دسته‌اي كه حكم و اثر ابدي دارند و نه ازلي مانند اسماء حاكم بر آخرت. اين اسماء به حكم آياتي كه دلالت بر خلود و دوام آخرت دارد، داراي احكام و آثار ابدي هستند ولي از آن‌جا كه خود آخرت ازلي نيست، بلكه با پايان دنيا، ظهور مي‌كند اسماء آن‌ها نيز ازلي نيستند.

3ـ اسمائي كه ظهور آن‌ها نه ازلي است و نه ابدي، مانند اسماء حاكم بر زمانيّات، همچون اسماء حاكم بر موجودات دنيوي. (همان، 112).

مهمّترين پرسش‌هايي كه در اين بحث مطرح بود و به برخي از آن‌ها پاسخ داده شد بدين قرار است:

1ـ آيا ظهور اسماء ذاتي آن‌هاست و در نتيجه ظهور پيوسته آن‌ها ضروري است و يا ظهور دوره‌اي و نوبه‌اي براي آن‌ها ممكن است و در نتيجه دنيا يا آخرت پايان مي‌پذيرد؟ پايان‌پذيري به چه معني است؟

2ـ اگر ظهور اسماء، ذاتي است پس آخرت در ادامة دنيا نيست. مگر آن‌كه گفته شود اقتضاي ذاتي آن اسم اين است كه آخرت ادامة دنيا باشد.

3ـ و اگر ظهور آن‌ها دوره‌اي است، علّت تغييرات در ظهور و عدم ظهور اسماء چيست؟ به‌ويژه اين‌كه اسماء حاكم بر دنيا و آخرت اسماء كلّي است. تغييرپذيري آن‌ها كه سبب انقطاع در ظهور آن‌هاست، چيست؟ شايد بتوان ذاتي بودن را اين‌جا نيز مطرح نمود.

4ـ آيا هر مظهري با خروج از قلمرو اسم حاكم بر دنيا به قلمرو اسم حاكم بر آخرت وارد مي‌شود و در نتيجه قيامت آن برپا مي‌گردد و يا با خروج همه مظاهر از تحت سيطره اسم حاكم بر دنيا، همه با هم وارد حوزه اسم حاكم بر آخرت مي‌شوند؟

بنابر احتمال اول، قيامت نيز مانند دنيا تدريجي خواهد بود.

بنابر احتمال دوم، مظاهري كه به تدريج از تحت سيطره اسم حاكم بر دنيا خارج شده‌ و تحت اسماء حاكم بر آخرت وارد نشده‌اند، تحت چه اسمايي قرار دارد؟ در اين صورت چرا آخرين مظاهري كه از قلمرو اسماء حاكم بر دنيا خارج مي‌شوند تحت آن اسماء قرار نمي‌گيرند و مستقيماً تحت اسماء آخرت وارد مي‌شوند؟

اگر آخرين مظاهر نيز پيش از ورود در قلمرو اسماء آخرت، تحت سيطره اسماء برزخي قرار مي‌گيرند، چرا مدت قرار گرفتن اين مظاهر تحت سيطره اين اسماء با مدتي كه مظاهري كه در اوايل يا اواسط دنيا تحت سيطره آن‌ها قرار گرفته‌اند، تفاوت دارد؟

5ـ مقصود از دوام دنيا و آخرت چيست؟

6ـ آيا همان‌گونه كه مظاهر اسماء حاكم بر دنيا به حوزة اسماء حاكم بر آخرت وارد مي‌شود، عكس آن نيز ممكن است؟

7ـ مقصود از «الاّ ما شاء الله» در سورة هود چيست؟

8ـ غلبه اسماء به چه معني است؟