فصل یکم، بخش چهارم: انسان پس از طبيعت - 1ـ 4ـ 9ـ شرح اقسام قيامت از نظر اهل حقيقت

1ـ 4ـ 9ـ شرح اقسام قيامت از نظر اهل حقيقت

اهل حقيقت نيز سه قيامت معنوي دارند كه پس از حصول قيامت‌هاي سه‌گانه ياد شده براي آنان برپا مي‌گردد و تا قيامت‌هاي سه‌گانه اهل طريقت كه مرگ اختياري، ريشه‌كن ساختن اخلاق ناپسند و آراستن نفس به ملكات پسنديده، فناي في الله و بقاي الله است، تحقّق نيابد، قيامت‌هاي اهل حقيقت برپا نخواهد شد. اين قيامت‌ها عبارت است از فناي اهل حقيقت در توحيد فعلي، وصفي و ذاتي و بقاي به حق بر حسب مراتب سه‌گانه توحيد، بدين قرار:

1ـ 4ـ 9ـ 1ـ قيامت صغراي معنوي اهل حقيقت عبارت است از فناي در توحيد فعلي و دست‌يابي به مشاهدة فاعل يگانه‌اي كه همه افعال به او نسبت دارد و در همه چيز تصرّف مي‌كند. كسي كه حجاب‌هاي افعال از مقابل ديدگان او برطرف و چشم بصيرت او گشوده شده باشد، به‌گونه‌اي كه همه افعال را فعل فاعل يگانه‌اي ببيند و در عين حال نه در ورطة جبر فرو افتد و نه در تفويض، چنين كسي از آلودگي رؤيت اغيار و كارهاي آنان نجات يافته است و به درجة مشاهدة توحيد افعالي و انتساب افعال به حق تعالي رسيده است و در اين صورت در صحراي قيامت صغري در حضور حق تعالي حاضر شده است. او همانند مرده در دست غسّال خواهد بود كه توكّل، تسليم، تفويض و اقرار فعلي به وحدت فاعل (نه اقرار زباني) از نشانه‌هاي آن است.

اگرچه انتساب به فاعل يگانه در قيامت اهل طريقت نيز گفته شد، ولي ميان آن دو تفاوت بسياري از جهت عمق و دقّت و معرفت، وجود دارد. آن‌كه اين قيامت برايش برپا مي‌گردد، به جنّت افعال و نعمت‌هاي آن، كه مشاهدة فاعل حقيقي در هر فعلي از افعال روحاني و جسماني اوست، دست مي‌يابد. جنّت افعال، اولين درجه از درجات بهشت‌هاي اهل حقيقت است كه پس از آن جنّت صفات و در پايان، جنّت ذات قرار دارد. (اسرار الشريعه، 3ـ 122). (اقسام با يكديگر تداخل دارد و علّت آن نيز اين است كه سه قسم را شش قسم كرده است.)

جنّت افعال همان جنّت صوري است كه انواع خوردني‌هاي لذت‌بخش و آشاميدني‌هاي دل‌پذير و ديگر خوشي‌ها به عنوان پاداش اعمال صالح در آن وجود دارد و اهل آن از آن برخوردارند. اين بهشت را بهشت نفس نيز ناميده‌اند. از جهت صورت، اين بهشت همان بهشت نفس يا بهشت صوري است كه در قيامت‌هاي اهل طريقت بدان اشاره شد، ولي از جهت معني اين بهشت نسبت به اهل طريقت و حقيقت تفاوت دارد و از همين جهت اختصاص به اهل حقيقت دارد.

اين بهشت عبارت است از انتساب خوردني‌ها و آشاميدني‌ها و ديگر لذت‌ها به فاعل واحد. به تعبير ديگر، اگرچه نعمت‌هاي جنّت صوري و نفساني كه مربوط به اهل طريقت بود، اين‌جا نيز وجود دارد، ولي به خاطر عمق و دقّت و شهود ويژة اهل حقيقت، در يكايك اين نعمت‌ها، توحيد فاعلي مشاهده مي‌شود و فاعل واحد را كه حق تعالي است، در همه خوردني‌ها و آشاميدني‌ها مشاهده مي‌كنند؛ زيرا كه حق تعالي نسبت به عوالم هستي، همانند روح است نسبت به جسد. بنابراين علاوه بر خوردن و آشاميدن و ديگر لذت‌هاي صوري، مشاهده حق تعالي در آن‌ها نيز وجود دارد كه در مراتب پيشين (جنّت اهل طريقت) وجود نداشت.

جنّت صفات كه جنّت قلب نيز ناميده مي‌شود، عبارت است از جنّت معنوي كه مهمّترين نعمت‌هاي آن مشاهده تجلّيات اسماء و صفات حق تعالي است. اين مشاهده نتيجة تهذيب اخلاق و اتّصاف قلب به اخلاق الهي و صفات ربّاني است.

جنّت ذات كه جنّت روح نيز ناميده شده است، عبارت است از بهشتي كه بزرگترين نعمت آن مشاهدة جمال احدي در مظاهر كلّي به‌صورت اجمال و تفصيل است. اين بهشت ثمرة توحيد ذاتي است. (ر.ك. اسرار الشريعه، 124).

1ـ 4ـ 9ـ 2ـ قيامت وسطاي معنوي اهل حقيقت عبارت است از فناي آنان در توحيد صفاتي و دسترسي آنان به مشاهده صفتي يگانه كه در همه عالم سريان دارد. كسي كه حجاب‌هاي صفات از ديدة بصيرتش برداشته شود و حجاب‌هايي كه سبب مشاهدة اغيار مي‌گردد از او برطرف گردد، به‌گونه‌اي كه در همه عالم هستي جز يك صفت كه همانند حيات در بدن، در همه هستي نفوذ كرده است، نبيند و همه هستي و مظاهر را نتيجة ظهور و سريان آن صفت مشاهده كند، به توحيد صفات نايل شده است و در صحراي قيامت وسطاي معنوي حاضر شده است و به فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد (ق، 22). آراسته مي‌شود.

از آن‌جا كه افعال، حجاب صفات است و صفات حجاب ذات، تا كسي به توحيد افعالي نرسد و از آن عبور نكند، به توحيد صفاتي نمي‌رسد و تا كسي به توحيد صفاتي نرسد و از آن فراتر نرود، به توحيد ذاتي نمي‌رسد، چنان‌كه اهل معرفت گفته‌اند: حُجب الذات بالصفات و الصفات بالاَفعال؛ از اين جهت، شرط توحيد افعالي آن است كه حجاب افعال برطرف شود و همة افعال را فعل فاعل واحد و يگانه ببيند و شرط توحيد صفاتي آن است كه حجاب صفات مرتفع شود و همه صفات را ظهور صفت يگانه‌اي مشاهده كند و شرط توحيد ذاتي آن است كه حجاب ذات كه صفات است، از ميان برداشته شود؛ چنان‌كه از بايزيد بسطامي پرسيدند: كيف أصبحت يا أبايزيد؟ قال لاصباح عندي و لامساء. انّما الصباح و المساء لمن يتقيّد بالصفة و أنا لا صفة لي. به بيان سيد اين دليلي آشكار بر ثبات قدم او در توحيد صفاتي است كه پس از توحيد فعلي از طريق كشف و ذوق حاصل مي‌شود. (ر.ك. اسرار الشريعه، 125).

نتيجة اين مشاهده (مشاهدة توحيد صفاتي) جنّت صفات و دست‌يابي به لذت‌ها و نعمت‌هايي است كه عبارت است از مشاهدة صفت محبوب در صورت يكايك محبّان، خواه جسماني باشد خواه روحاني. چنان‌كه ابن فارض گفته‌ است:

تجلّي لي المحبوب من كل وجهة

فشاهدته في كل معني و صورة

و نيز همو گفته‌ است:

 

و كل مليح حسنه من جماله

معار له بل حسن كل مليحة

 

مشارق الدراري، 262

1ـ 4ـ 9ـ 3ـ قيامت كبراي معنوي اهل حقيقت عبارت است از مشاهده بقاء ذات موجودات به وسيلة ذات حق تعالي پس از آن‌كه فاني در آن بودند. چنان‌كه حق تعالي فرمود: كلّ من عليها فان و يبقي وجه ربّك ذو الجلال و الاكرام (رحمن، 27). و نيز فرمود: كلّ شئ هالك إلاّ وجهه له الحكم و إليه ترجعون. (رحمن، 27).

هرگاه كسي ذات و وجود حق تعالي را كه از ميان حجاب‌هاي جمالي و جلالي منكشف گشته است، مشاهده كند و حجاب‌هايي كه سبب رؤيت اغيار است، از او زدوده گردد، به‌گونه‌اي كه هيچ غيري مشاهده نكند بلكه تنها و تنها ذات واحدي را مشاهده كند كه در تمام مظاهر اسمائي نامتناهي متجلّي گشته است، چنين كسي به توحيد ذاتي دست يافته و در صحراي قيامت كبري ظاهر شده است و معني و حقيقت كريمه لمن الملك اليوم لله الواحد القهّار (غافر، 16). را مشاهده مي‌كند؛ زيرا او به نظر توحيدِ خود، همه ذات‌ها و وجودها را فاني و مقهور ساخته است و بحكم ليس في الوجود سوي الله؛ و قل الله ثمّ ذرهم في خوضهم يلعبون (انعام، 91). و لا تجعل مع الله احداً، همه مظاهر هستي در نظر او فاني گشته و در نتيجه به توحيد ذاتي كه توحيد خاص الخواص است، دست يافته است. (ر.ك. اسرار الشريعه، 7ـ 126).

اين‌جاست كه موحّد در هستي جز وجه الله نمي‌بيند و موجودات و ماهيّات را في نفسه فاني و به استناد به حق تعالي كه جنبة وجه اللّهي آن‌هاست باقي مي‌يابد. اين‌جاست كه سرّ كريمة هو الاوّل و الإخر و الظاهر و الباطن و هو بكلّ شئ عليم (حديد، 3). بر او آشكار مي‌گردد؛ زيرا آن‌گاه كه وحدت و يگانگي هستي بر او آشكار شود و بيابد كه در پهنه هستي جز او كسي نيست، مي‌يابد كه اوّل و آخر و ظاهر و باطن اوست و به حقيقت كريمه أولم‌يكف بربّك أنّه علي كلّ شئ شهيد ألا إنّهم في مرية من لقاء ربّهم ألا إنّه بكلّ شئ محيط (فصلت، 53). دست مي‌يابد و از حجاب بيرون مي‌آيد.

نشانة اين مشاهده و توحيد عبارت است از ثبات قدم در مقام استقامت و تمكين كه كريمه فاستقم كما اُمرت (هود، 112). بدان اشاره دارد؛ زيرا استقامت بر توحيد حقيقي كه به بُرّان‌تر از شمشير و باريك‌تر از مو توصيف شده است، در نهايت سختي است تا آن‌جا كه حضرت ختمي مرتبت (ص) فرمود: شيّبتني سورة هود. (بحار الانوار، 17، 52).

همين استقامت است كه در معراج از آن پرده برداشت و كريمه ما زاغ البصر و ما طغي (نجم، 17). بدان اشاره نمود؛ زيرا كسي كه بصر و ديدة او از نقطه توحيد جمعي اعتدالي كه لازمه‌اش عدالت حقيقي است منحرف گشت، از مرز حقيقت كه بايد بر آن وقوف يافت، گذر كرده است و در نتيجه از راه مستقيم بيرون رفته است و در جمع مشركان منحرف از حق و راه حق وارد شده است؛ خواه شرك او عيان باشد خواه نهان. و مقصود از قاب قوسين أو أدني (نجم، 9). همان نقطه و وقوف بر آن است؛ چنان‌كه كريمه و لا تجهر بصلاتك و لا تخافت بها و ابتغ بين ذلك سبيلاً (اسراء، 110). نيز اشاره به همان است و معناي آن اين است كه آن‌گاه كه رو به ما داري، به چپ و راست خويش كه عبارت از دنيا و آخرت و به تعبير ديگر، جمع و تفرقه است منگر و راه ميانة آن دو را كه توحيد حقيقي جمعي است، طي كن.

نتيجة حضور در اين قيامت معنوي، جنّت ذات است كه عالي‌ترين جنّت‌ها و ويژة موحّداني است كه در مسير توحيد از مشاهدة اغيار فراتر رفته‌اند؛ چنان‌كه حق تعالي فرمود: إنّ المتّقين في جنّات و نهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر. (قمر، 54). مقام عنديّت كه همان جنّت ذات است، اختصاص به متقين دارد و آن‌كه غير حق تعالي را در هستي مشاهده كند، نه موحّد است و نه متّقي. به همين خاطر است كه فرمود: يا أيّها الّذين آمنوا إتّقوا الله حقّ تقاته و لا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون. (آل عمران، 102). «حق تقاته» چيزي جز پرهيز از مشاهدة اغيار در راه توحيد نيست و «نميريد جز مسلم»، بدين معناست كه به مرگ معنوي حقيقي ارادي كه از آن به مقام فناء تعبير مي‌شود، بميريد. نميريد مگر كه مسلم باشيد يعني مسلم به توحيد ذاتي باشيد نه وصفي و نه فعلي. (ر.ك. اسرار الشريعه، 9ـ 128).