فصل دوم، بخش يكم: مقدمات - 2ـ1ـ9ـ صدور نفس
2ـ1ـ9ـ صدور نفس
كيفيّت پيدايش نفس همانند پيدايش عقل است و نسبت نفس با مبدأ صدور خود نيز همانند نسبت عقل با مبدأ صدور خود است. همانگونه كه عقل، صورت اَحد است، نفس نيز صورت عقل است و همانگونه كه عقل صورت مرآتي اَحد است، نفس نيز صورت مرآتي عقل است و نيز همانگونه كه صورت مرآتي هر چيزي با خود آن چيز شباهت دارد، و از اينرو، عقل با اَحد شباهت دارد، نفس نيز با عقل شباهت دارد. همانگونه كه اَحد به خاطر پري و لبريزي، فيضان ميكند و عقل را پديد ميآورد، عقل نيز به خاطر پري و لبريزي فيضان ميكند و نفس را پديد ميآورد. به بيان افلوطين، «عقل كه تصويري از واحد است، از واحد تقليد ميكند يعني چون پر است لبريز ميشود و آنچه از طريق اين فيضان پديد ميآيد تصويري از اوست همانگونه كه خود، تصوير واحد است. اين نيروي اثربخش كه از عقل صادر ميشود نفس است». (1،2،5).
تفاوت نفس با مبدأ خود در اين است كه مبدأ نفس يعني عقل در حالي فيضان ميكند و آثار خود را پديد ميآورد كه ساكن و ثابت است، همانگونه كه مبدأ عقل يعني اَحد در حال ثبات و سكون، عقل را پديد ميآورد ولي نفس در حال سكون و ثبات چيزي ايجاد نميكند و دست به آفرينش نميزند، بلكه در حال حركت و جنبش، خلق اثر ميكند و افعال خود را پديد ميآورد.
تعابير مربوط به نسبت نفس با عقل در بيان افلوطين از سويي با تجلّي و ظهور تناسب بسيار دارد و از ديگر سو، نشاندهنده فقر، ربط، تعلّق و وابستگي تام و تمام نفس به عقل است. وي پس از بيان ارجمندي و خدايي بودن نفس ميگويد: «به هرحال، نفس تصويري از عقل است، همانگونه كه انديشهاي كه با زبان بيان ميشود، تصويري از انديشهاي است كه در نفس جاي دارد، نفس نيز انديشة به زبان آمدة عقل است و نيروي زندگي است كه از عقل ميترواد براي اينكه چيزي ديگر هستي بيابد همانگونه كه در مورد آتش بايد ميان گرمايي كه در درون آن است و گرمايي كه ميبخشد، فرق نهاد منتها درباره نيروي عقل نبايد چنان انديشيد كه گويي از آن بيرون ميرود؛ زيرا اين نيرو در خود آن ميماند». (3،1،5).
به خاطر همين همانندي است كه از مبدأ خويش پر ميشود و لبريز ميگردد و به خلق آثار خود ميپردازد. با نظر به مبدأ خود، از فيض او لبريز ميگردد و با نظر يا حركت به مادون خود، تصوير خويش را ميآفريند. تصوير نفس كه با نزول آن پديد ميآيد نفس حيواني و نباتي است. بدين ترتيب پس از اقانيم سهگانه (احد، عقل، نفس) طبيعت كه محل ظهور كثرتهاي بيحد و اندازه است، پديد ميآيد و نفس عامل پيدايش، دوام و بقاي آن است، زيرا نفس دو جنبه و دو روي دارد؛ با يكي نظر به عقل كه مبدأ و مافوق خود است، دارد، با اين روي است كه از فيض عقل لبريز ميگردد و رويي به مادون خود دارد و با اين روي است كه سبب پيدايش طبيعت ميگردد.
به تعبير افلوطين، برترين وجه و روي نفس كه رو به عالم بالا دارد و همواره پر است و هميشه از حقيقتي كه بر فراز آن است، كسب روشنايي و نور ميكند، در همآنجا ميماند ولي روي ديگر نفس به طفيل بهرهمندي روي نخست، بهرهمند ميشود و سريان مييابد. چه نفس پيوسته در سريان است و سير و حركت آن دائمي است. (ر.ك. 5،8،3).
نفس در وجه نخست خود پيوسته ثابت و ساكن و متّصل با مبدأ خويش و در وجه دوم خود است كه ساري و جاري و همهجاگير است و حيات را به همهجا ميرساند و اقصي نقاط عالم طبيعت را از آن برخوردار ميسازد. به تعبير ديگر، نفس كه با فرود آمدن خود، به آفرينش طبيعت ميپردازد، به كلي فرود نميآيد، زيرا اگر به كلي فرود آمده بود، ديگر در همهجا نبود بلكه تنها در نقطهاي بود و ديگر سريان پيوسته نداشت. سريان اين جويبار بيپايان كه در مسير خود همه سرزمينهاي حاصلخيز را از حيات سيراب ميسازد، به خاطر اتّصال و پيوند آن با سرچشمه حيات است، چه اگر پيوند آن با سرچشمه قطع شده بود، در نخستين پاره زمين متوقّف شده بود و به سرزمينهاي ديگر نميرسيد.