فصل دوم، بخش چهارم: انسان پس از طبيعت - 2ـ 4ـ 1ـ علل تفاوت نفوس و سرانجام آن‌ها

2ـ 4ـ 1ـ علل تفاوت نفوس و سرانجام آن‌ها

مهمترين عوامل مؤثر در تفاوت نفوس عبارت است از:

أـ سرنوشت

ب‌ـ بدن‌هايي كه در آن جاي گرفتند.

ج‌ـ تربيت.

دـ تفاوت دروني و ذاتي آن‌ها. (ر.ك. 15،3،4)

برخي از اين تفاوت‌ها مربوط به سير نزولي نفوس است و برخي مربوط به رفتارهاي اختياري آن‌ها.

درباره جايگاه نفوس يا سرانجان آنها پس از جدايي از بدن چند احتمال را مي‌توان مطرح كرد:

1ـ ماندگاري در همين جهان طبيعت.

2ـ ماندن در تن پيشين خود.

3ـ جاي گرفتن در تني ديگر.

4ـ رفتن به جايي كه كيفر اعمال خلاف خود را بچشد.

افلوطين سه احتمال نخست را رد مي‌كند. (24،3،4). وي ماندگاري در جهان طبيعت را بدين جهت رد مي‌كند كه «اين‌جا ديگر چيزی نخواهد بود كه او را به خود بپذيرد.» (همان). ماندگاري در تن را نيز نادرست مي‌داند چون «حالت طبيعي آن تن به آن اجازه نمي‌دهد كه پذيرای روح شود.» (همان). جاي گرفتن در تني ديگر را به اين جهت رد مي‌كند که هر تني جايي خاص دارد و ممكن است با جاي روح متفاوت باشد. در يك صورت احتمال دوم و سوم را مي‌پذيرد و آن اين‌كه «نفس سبب بي‌خردی جزئی از تن را با خود نگاه دارد.» (همان). وی درباره احتمال چهارم مي‌گويد: هيچ موجودي نمي‌تواند از كيفر اعمال خلاف حقّش بگريزد. از قانون خدايي نمي‌توان گريخت؛ زيرا آن قانون، در آنِ واحد، هم حاوي حكم است و هم حاوي اجراي حكم. حتي نفسي كه مطابق آن قانون محكوم شود، بي‌آن‌كه بداند، به‌سوي كيفر خود مي‌شتابد. سرگردان و بي‌آرام دائم بالا و پايين مي‌رود و سرانجام چون خسته و وامانده مي‌شود، به جايي كه فراخور اوست، مي‌افتد و بدين‌سان از طريق حركاتي كه به اختيار خود مي‌كند، به همان جايي مي‌رسد كه نمي‌خواست.

هر نفسي به اندازة معيّني كيفر خواهد شد. ميزان كيفر و مدت آن در قانون معيّن شده است و چون مدت كيفر بسرآيد، نفس از آن‌جا روي به بالا مي‌آورد و هماهنگي و موزوني كه بر تمام هستي حكم فرماست، نيروي عروج به او مي‌بخشد. پيداست كه كيف مربوط به نفوسي است كه پاكي خود را از دست داده‌اند و به پليدي‌هاي زميني آلوده شده‌اند، ولي نفوس ناب و پاك كه هيچ جزئي از تن را چون باري به دوش ندارند، در حوزه جسم جاي نمي‌گيرند و در تني سكونت نمي‌گزينند و بنابراين كيفر هم نمي‌بينند. (ر.ك. 24،3،4). گويي كيفر تنها از طريق بدن به نفس مي‌رسد. به همين جهت است كه مي‌گويد: «نفوسي كه تني دارند كيفرهاي بدني را در مي‌يابند و از آن‌ها رنج مي‌برند». (همان).

نفوسي كه فاقد بدن هستند به‌طور كلّي از زمين بيرون مي‌روند و در جايگاهي والا قرار مي‌گيرند و «اگر بخواهي بداني كه آن‌گونه نفوس در كجايند، بايد بجويي تا معلوم كني كه جاي گوهر و هستي و الوهيّت در كجاست و اگر بخواهي به آن‌جا راه ببري نبايد از چشم‌ها ياري بجويي». (24،3،4).