هدف پیامبران
هدف پيامبران
مهم ترين هدف انبياء و مغز پيام آنها در اين جهان، وصول به علم و معرفت است . نخستين و آخرين پيام آنها اين است كه :
«ان اعبدو الله و اجتنبوا الطاغوت» [1]
عبادت ذات اقدس اله و پرهيز از «غير او »، جز با معرفت امكان پذير نيست . تا الله شناخته نشود و از غير متمايز نگردد، پرستش و ستايش او انجام نپذيرد . زيرا پرستش مجهول ، ناشدني است . چنان كه تا طاعوت شناخته نشود ، پرهيز از او انجام نشود . چگونه ممكن است از مجهول پرهيز نمود ؟
مهم ترين هدف انبياء و مغز پيام آنها در اين جهان، وصول به علم و معرفت است . نخستين و آخرين پيام آنها اين است كه :
«ان اعبدو الله و اجتنبوا الطاغوت» [1]
عبادت ذات اقدس اله و پرهيز از «غير او »، جز با معرفت امكان پذير نيست . تا الله شناخته نشود و از غير متمايز نگردد، پرستش و ستايش او انجام نپذيرد . زيرا پرستش مجهول ، ناشدني است . چنان كه تا طاعوت شناخته نشود ، پرهيز از او انجام نشود . چگونه ممكن است از مجهول پرهيز نمود ؟
خاتم پيامبران، حضرت محمد – صلي الله عليه و آله وسلم – كه خود عصاره و خلاصه هستي است و پيام او نيز عصاره همه پيام هاي پيش از خود و شامل همه حقيقت قابل دسترسي بشر است ، در اولين سخن خود كه آخرين آن هم هست ، فرمود:« قولوا لا اله الا الله تفلحوا » ؛ اين چه گفتن است كه به دستگاري مي انجامد ؟ اين چه تندبادي است كه هر خاك و خاشاكي را از هستي مي زدايد ، تا الله چنان متجلي شود كه گر كسي باشد ، تنها «لا اله الا هو »گويد؟ اين چه آتشي است كه از اين سنگ و خاك ، زر و سيم مي سازد و اين چه تندري است ، كه عقل را شگفت زده كرده و دل را بر ميآشوبد ، تا آدمي همه را پس زند ؟ زيرا كه اوست خداي عالميان؛ گرفهم و معرفت نباشد آدمي نيست تا «الا الله» گويد و رستگار شود همو فرمود : «يا علي ! اذا رايت الناس يتقربون الي خالقهم باانواع البر ، تقرب اليه بانواع العقل ، تسبقهم »؛ اي علي! آن گاه كه مي بيني مردم با كارهاي نيك به خدا تقرب مي جويند ، تو با خردورزي به او تقرب جو، كه از آنان پيشي خواهي گرفت .
آنان كه اهل مسابقه اند و آنان كه در مسابقه ، از ديگران پيشي مي جويند ، اهل عقل و فهم و معرفتند، هم اينانند كه تقوي پيشه ، بل معدن تقوايند ، چنان كه همو (كه درود خدا بر او و خاندانش باد ) فرمود :« لكل شي معدن و معدن التقوي قلوب العارفين»؛ هر چيزي معدن و سرچشمه اي دارد ، معدن و سرچشمه تقوي، دلهاي اهل معرفت است . آنان كه به خدا ايمان دارند و ايمان آنان همراه با علم و معرفت است ، نه تنها اهل تقوايند و به غير او بي اعتنايند ، بل هدفي جز تقرب به او ندارند . آخرين آرزوي آنان خداست و حال و قال آنها يا «غاية آمال العارفين» است .
امام صادق – عليه الصلاة والسلام – فرمودند : «الا لا خير في قراته ليس فيها تدبر ؛ الا لا خير في عباده ليس فيها تفكر» ؛ هشدار كه قرائت (قرآن) كه در آن دقت و انديشه نباشد ، در آن خيري نيست ، هشدار ! عبادتي كه در آن فهم و تفكر نباشد ، خيري ندارد .
اگر هدف از آفرينش ، عبادت است ، مقصود عبادتي است كه از روي فهم و فكر و معرفت باشد و گر نيك انديشه كنيم ، معلوم شود كه هدف از همين عبادت نيز دست يابي به معرفت بيشتر است .
علم حقيقي
ولي خدا – كه درود بي پايان بر او باد- فرمودند :
«ليس العلم بكثرة الروايه ، انما العلم نور يقذف في القلب»؛ دانش به روايت بسيار نيست ، بلكه نوري است كه در دل افتد .
چنان كه فرمودند : « العلم نورٌ و ضياءٌ يقذفه الله في قلوب اوليائه» ؛ علم نور و روشنايي است كه خدا در دل دوستانش مي اندازد .
و نيز فرمودند : «ليس العلم بكثرة التعلم انما العلم هو نور يقذفه الله في قلب من يريد ان يهديه »؛ علم بسيار خواندن و آموختن نيست ، علم نوري است كه خدا دردل كسي كه بخواهد راه را به او بنمايد ، مي اندازد.
حبيب خدا – كه درود بي پايان خدا بر او باد – فرمودند :« العلم نور يجعله الله في قلب من يشاء من عباده» ؛ علم نوري است كه خدا در دل هر بنده اي كه بخواهد ، قرار مي دهد .
علم رسمي و غير حقيقي، نه فقط در كسي طلب حق ايجاد نمي كند و نه تنها به كسي حركت نمي بخشد، بلكه مانع طلب و حركت است ، از اين رو گفته اند كه «العلم هوالحجاب الاكبر» ؛ بزرگترين حجاب ميان حق و خلق ، علم است . علمي كه حجاب است ، علم رسمي و غير حقيقي است نه علم حقيقي . آن نوراست . چراغ راه است ، عنايتي است از جانب حضرت دوست كه خرق حجاب مي نمايد . نه فقط حجاب نيست ، بلكه از بنده كشف حجاب مي كند و در اين سري است كه بر اهلش پوشيده نيست . اين علم ويژه اولياء است ، بخشش خدا به من يشاء است .
حبيب خدا – كه درود بي پايان خدا و خلق بر او با د - فرمودند :
«العلم علمان ، علم علي اللسان فذلك حجه الله عز و جل علي ابن آدم و علم في القلب فذلك العم النافع» ؛ علم بر دو نوع است . علمي كه بر زبان جاري است ، آن حجت خداي عزيز و جليل بر آدميان است و علمي كه در قلب جاري است ، همان است علم سودمند.
اگر علم سودمند نباشد چه خواهد بود ؟ يا زيانمند است يا بي سود و زيان . كدام خردمند است كه زيان خويش را بجويد و كدام مومن است كه از بيهوده نپرهيزد . مگر نه اين است كه مومنان «عن الغو معرضون » از بيهوده گريزانند؟
زنهار كه تنها سرمايه خويش ، يعني عمر خويش را در جهل و غفلت گذرانيم كه به حسرت ابدي گرفتار آييم .
سزارارترين مردمان به خدمت
روح الله – عليه السلام – فرمود: «ان احق الناس للخدمة العالم »؛ سزاوارترين مردم به خدمت عالمانند.
هم عالمان شايسته خدمتند و هم شايسته خدمت گذاري . زيرا هرچه من كوچكتر شود به توحيد نزديك تر مي شود و خدمت گذاري بندگان خدا در كوچك ساختن من تأثير تام دارد . تا كسي بندگان خدا را بزرگ نداند ، در اعتقادش به بزرگي حضرت دوست صداقت نورزيده است ، زيرا بندگان خدا ، فيض و عطا و آيت اويند . آنكس كه محبوب شناسد، عطا و نشان او را نيز شناسد و بدان عشق ورزد . خلق اگرچه خلقند ، ولي خلق خدايند نه خلق غير او . اينان بر سر سفره جود و وجود او نشسته اند و مهمان اويند.[2]
به همين خاطر است كه بزرگان از اهل معرفت ، خدمت به بندگان خدا را يكي از دو عامل بزرگ در عروج به ملكوت و وصول به حضرت دوست دانسته اند ، زيرا بندگان خدا ، بندگان خدايند. كيست كه نشان دوست در جايي بيابد و آنرا نخواهد؟ كيست كه جلوه محبوب خدا را در كسي ببيند و آن را طلب نكند ؟ آن درويش عاشق سراپا سوخته مي گويد : از فرط عشق به محبوبم كه سيه چرده است، همه سياهان را دوست دارم حتي سنگ سياه و سگ سياه را .
بندگي او و دوستي و خدمت گذاري بندگان او كه نشان صداقت در محبت و بندگي است ، سلطنت و افتخاري است كه هيچ سلطاني در دنيا بدان نرسيده ، كه خيال هم نكرده است . از اين روست كه خاك مي شوند و خاك ارزش مي يابد .
اينان آن گونه زندگي مي كنند كه نه فقط بندگان و خلق خدا از آزارشان درامانند ، بلكه از جود و وجودشان برخوردارند و اين طبيعي ترين رفتار عالم است كه همه عالم را ظل او مي بيند ، فيض او مي يابد و گر كمترين معرفتي به او باشد ، كمترين نشانش ، يافتن خويش در خاك است .
ريشه اين خلق و رفتار عالِم ، در فهم او از عالَم است . او فقر و ذلت و واستگي همه عالم به خداي خويش را يافته است كه خود نيز از جمله آن نيازمندان و گدايان جود و وجود حضرت حق است . پس جايي براي غرور و تكبر و گردن فرازي نمي ماند . حال كه همه عالم فقير است و از خود هيچ استقلالي حتي در كوچكترين حركتي و جنبش مژه اي ندارد ، پس چه باك كه به همان هيچي ، كه در انتساب به او همه چيز است ، مفتخر باشيم .
[1]- سوره نحل ، 36
[2]- سوره مومنون ، 3
آنان كه اهل مسابقه اند و آنان كه در مسابقه ، از ديگران پيشي مي جويند ، اهل عقل و فهم و معرفتند، هم اينانند كه تقوي پيشه ، بل معدن تقوايند ، چنان كه همو (كه درود خدا بر او و خاندانش باد ) فرمود :« لكل شي معدن و معدن التقوي قلوب العارفين»؛ هر چيزي معدن و سرچشمه اي دارد ، معدن و سرچشمه تقوي، دلهاي اهل معرفت است . آنان كه به خدا ايمان دارند و ايمان آنان همراه با علم و معرفت است ، نه تنها اهل تقوايند و به غير او بي اعتنايند ، بل هدفي جز تقرب به او ندارند . آخرين آرزوي آنان خداست و حال و قال آنها يا «غاية آمال العارفين» است .
امام صادق – عليه الصلاة والسلام – فرمودند : «الا لا خير في قراته ليس فيها تدبر ؛ الا لا خير في عباده ليس فيها تفكر» ؛ هشدار كه قرائت (قرآن) كه در آن دقت و انديشه نباشد ، در آن خيري نيست ، هشدار ! عبادتي كه در آن فهم و تفكر نباشد ، خيري ندارد .
اگر هدف از آفرينش ، عبادت است ، مقصود عبادتي است كه از روي فهم و فكر و معرفت باشد و گر نيك انديشه كنيم ، معلوم شود كه هدف از همين عبادت نيز دست يابي به معرفت بيشتر است .
علم حقيقي
ولي خدا – كه درود بي پايان بر او باد- فرمودند :
«ليس العلم بكثرة الروايه ، انما العلم نور يقذف في القلب»؛ دانش به روايت بسيار نيست ، بلكه نوري است كه در دل افتد .
چنان كه فرمودند : « العلم نورٌ و ضياءٌ يقذفه الله في قلوب اوليائه» ؛ علم نور و روشنايي است كه خدا در دل دوستانش مي اندازد .
و نيز فرمودند : «ليس العلم بكثرة التعلم انما العلم هو نور يقذفه الله في قلب من يريد ان يهديه »؛ علم بسيار خواندن و آموختن نيست ، علم نوري است كه خدا دردل كسي كه بخواهد راه را به او بنمايد ، مي اندازد.
حبيب خدا – كه درود بي پايان خدا بر او باد – فرمودند :« العلم نور يجعله الله في قلب من يشاء من عباده» ؛ علم نوري است كه خدا در دل هر بنده اي كه بخواهد ، قرار مي دهد .
علم رسمي و غير حقيقي، نه فقط در كسي طلب حق ايجاد نمي كند و نه تنها به كسي حركت نمي بخشد، بلكه مانع طلب و حركت است ، از اين رو گفته اند كه «العلم هوالحجاب الاكبر» ؛ بزرگترين حجاب ميان حق و خلق ، علم است . علمي كه حجاب است ، علم رسمي و غير حقيقي است نه علم حقيقي . آن نوراست . چراغ راه است ، عنايتي است از جانب حضرت دوست كه خرق حجاب مي نمايد . نه فقط حجاب نيست ، بلكه از بنده كشف حجاب مي كند و در اين سري است كه بر اهلش پوشيده نيست . اين علم ويژه اولياء است ، بخشش خدا به من يشاء است .
حبيب خدا – كه درود بي پايان خدا و خلق بر او با د - فرمودند :
«العلم علمان ، علم علي اللسان فذلك حجه الله عز و جل علي ابن آدم و علم في القلب فذلك العم النافع» ؛ علم بر دو نوع است . علمي كه بر زبان جاري است ، آن حجت خداي عزيز و جليل بر آدميان است و علمي كه در قلب جاري است ، همان است علم سودمند.
اگر علم سودمند نباشد چه خواهد بود ؟ يا زيانمند است يا بي سود و زيان . كدام خردمند است كه زيان خويش را بجويد و كدام مومن است كه از بيهوده نپرهيزد . مگر نه اين است كه مومنان «عن الغو معرضون » از بيهوده گريزانند؟
زنهار كه تنها سرمايه خويش ، يعني عمر خويش را در جهل و غفلت گذرانيم كه به حسرت ابدي گرفتار آييم .
سزارارترين مردمان به خدمت
روح الله – عليه السلام – فرمود: «ان احق الناس للخدمة العالم »؛ سزاوارترين مردم به خدمت عالمانند.
هم عالمان شايسته خدمتند و هم شايسته خدمت گذاري . زيرا هرچه من كوچكتر شود به توحيد نزديك تر مي شود و خدمت گذاري بندگان خدا در كوچك ساختن من تأثير تام دارد . تا كسي بندگان خدا را بزرگ نداند ، در اعتقادش به بزرگي حضرت دوست صداقت نورزيده است ، زيرا بندگان خدا ، فيض و عطا و آيت اويند . آنكس كه محبوب شناسد، عطا و نشان او را نيز شناسد و بدان عشق ورزد . خلق اگرچه خلقند ، ولي خلق خدايند نه خلق غير او . اينان بر سر سفره جود و وجود او نشسته اند و مهمان اويند.[2]
به حاجب در خلوت سراي خاص بگو فلان ز گوشه نشينان خاك درگه ماست
به همين خاطر است كه بزرگان از اهل معرفت ، خدمت به بندگان خدا را يكي از دو عامل بزرگ در عروج به ملكوت و وصول به حضرت دوست دانسته اند ، زيرا بندگان خدا ، بندگان خدايند. كيست كه نشان دوست در جايي بيابد و آنرا نخواهد؟ كيست كه جلوه محبوب خدا را در كسي ببيند و آن را طلب نكند ؟ آن درويش عاشق سراپا سوخته مي گويد : از فرط عشق به محبوبم كه سيه چرده است، همه سياهان را دوست دارم حتي سنگ سياه و سگ سياه را .
بندگي او و دوستي و خدمت گذاري بندگان او كه نشان صداقت در محبت و بندگي است ، سلطنت و افتخاري است كه هيچ سلطاني در دنيا بدان نرسيده ، كه خيال هم نكرده است . از اين روست كه خاك مي شوند و خاك ارزش مي يابد .
اينان آن گونه زندگي مي كنند كه نه فقط بندگان و خلق خدا از آزارشان درامانند ، بلكه از جود و وجودشان برخوردارند و اين طبيعي ترين رفتار عالم است كه همه عالم را ظل او مي بيند ، فيض او مي يابد و گر كمترين معرفتي به او باشد ، كمترين نشانش ، يافتن خويش در خاك است .
ريشه اين خلق و رفتار عالِم ، در فهم او از عالَم است . او فقر و ذلت و واستگي همه عالم به خداي خويش را يافته است كه خود نيز از جمله آن نيازمندان و گدايان جود و وجود حضرت حق است . پس جايي براي غرور و تكبر و گردن فرازي نمي ماند . حال كه همه عالم فقير است و از خود هيچ استقلالي حتي در كوچكترين حركتي و جنبش مژه اي ندارد ، پس چه باك كه به همان هيچي ، كه در انتساب به او همه چيز است ، مفتخر باشيم .
[1]- سوره نحل ، 36
[2]- سوره مومنون ، 3