اسناد هدايت و ضلالت به خداي متعال

پرسش (182):
سلام. همونطور که خودتون بهتر می‌دونین خداوند در چند جای قرآن این‌طور می‌گن:
انعام 107: و اگر خدا می‌خواست آنان شرک نمی‌آوردند و ما تو را بر ایشان نگهبان نکرده‌ایم و تو وکیل آنان نیستی.
انعام 125: پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام می‌گشاید و هر که را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ می‌گرداند. چنانکه گویی به زحمت در آسمان بالا می‌رود. این‌گونه خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند قرار می‌دهد.
نحل37: اگرچه بر هدایت ایشان حرض ورزی، ولی خدا کسی را که فرو گذاشته، هدایت نمی‌کند و برای ایشان یاری‌کنندگانی نیست
و آیه‌ي معروفی که خدا هرکه را بخواهد هدایت می‌کند و هر که را بخواهد به ضلالت می‌فکند.
معنی و تفسیر این آیات چیه؟ چی می‌شه که خدا دل بعضی‌ها رو به پذیرش اسلام باز می‌کنه؟ مگه ما آدم‌ها خودمون راه بد یا خوب رو انتخاب نمی‌کنیم؟ و مگر خدا بر هدایت همه حریص نیست؟ پس چه‌طور ممکنه کسی را فرو بگذارد؟ ... چطور ممکنه خدا بر کسی پلیدی قرار بده؟ خدا هدایت رو برای چه‌جور کسانی می‌خواهد و مگر او بر هدایت همه حریص و مشتاق نیست؟ متشکرم
پاسخ:
با نام خدا
براي تبيين پاسخ بايد به چند نکته توجه نماييم.

يکم
: توحيد اقسام و مراتبي دارد. به عنوان نمونه، توحيد در ذات، توحيد در صفات، توحيد در افعال، توحيد در عبادت، توحيد در تشريع، توحيد در تقنين، توحيد در محبت، توحيد در توکل، توحيد در خوف، توحيد در رجاء و مانند آن.

دوم
: معناي توحيد، نفي وجود ممکنات يا ظهورات اسماء و صفات خداي متعال نيست، بلکه معناي آن يا «نفي سببيت مستقل از غير خداست به همراه اثبات سببيت غير مستقل براي غير خدا»؛ به اين معني که هيچ موجودي جز خداي متعال براي هيچ امري علت تام نيست، بلکه جزء علت يا علت ناقص است، يا «نفي سببيت از غير خدا و اثبات معدّ بودن يا مجرا بودن آن‌ها». اگرچه احتمال دوم هم با فطرت توحيدي سازگار است و هم با عقل برهاني، ولي هر کدام از دو احتمال يادشده که پذيرفته شود، براي پاسخ به پرسش جنابعالي مناسب و سودمند است. به تعبير ديگر توحيد به معني نفي هرگونه کثرت نيست.

سوم
: اِسناد کاري به کسي يا چيزي دست‌کم به دوگونه ممکن است: 1ـ اسناد حقيقي 2ـ اسناد مجازي. اسناد حقيقي مانند اين‌که به کسي بگوييم اين نشاني را از فلاني بپرس و اسناد مجازي مانند اين‌که به کسي بگوييم اين نشاني را از فلان مغازه بپرس. مقصود از پرسش در صورت دوم، پرسش حقيقي از مغازه نيست بلکه پرسش از صاحب مغازه است. يا اگر گفته مي‌شود فلان ملت فلان کار را انجام داد، مقصود انجام آن کار به وسيله آحاد فلان ملت نيست، بلکه ممکن است کار مورد نظر را دولت يا بخشي از دولت و حتي دولت غير منتخب انجام داده باشد. ممکن است برخي و بسياري بلکه اکثريت مردم از آن کار خبر هم نداشته باشند، ولي به دليل ارتباط آن کار با آنان به آن‌ها نيز نسبت داده مي‌شود. اگر آنان که کار را انجام نداده‌اند ولي به‌نوعي با آن ارتباط دارند، وجود نداشتند، آن دولت و آن مأمور دولت نيز آن کار را انجام نمي‌داد، بنابراين، کار انجام شده به‌گونه‌ي مجازي به ديگران هم ارتباط دارد.

چهارم
: نسبت دادن کاري به کسي به‌گونه‌ي حقيقي مانع از آن نمي‌شود که به برخي ديگر نيز که به‌نوعي اگرچه با واسطه‌هاي متعدد در آن دخالت داشتند، به‌گونه‌ي مجازي بدان‌ها نيز نسبت دهيم و نيز نسبت دادن کاري به کسي به‌گونه‌ي مجازي به کسي يا کساني، مانع از آن نمي‌شود که به برخي ديگر نيز که به‌نوعي در آن دخالت داشتند، به‌گونه‌ي حقيقي نسبت دهيم.

پنجم
: توحيد با تماشاگر بودن خداي متعال در ذره‌اي از هستي و موجودات و کارهاي آن‌ها سازگار نيست، چنان‌که با مباشرت نسبت به کارها و نيابت از سوي انسان و ديگر موجودات نيز سازگار نيست. خداي متعال نه تماشاچي است که تنها انسان‌ها را بيافريند و کارها را به آن‌ها واگذارد و خود به نظارت و تماشا بپردازد و نه شريک دارد كه انسان‌ها در انجام کاري شريک او باشند و کاري را خداي متعال با کمک و شراکت خلق انجام دهد و نه کارها را بدون دخالت خلق انجام مي‌دهد.
اينک در مورد نسبت دادن کارها به خداي متعال بايد به‌گونه‌اي عمل کرد که هم توحيد و مراتب آن رعايت گردد و هم تنزيه و تسبيح خداي متعال مورد توجه قرار گيرد. بر اين اساس نه مي‌توان همه چيز و همه کار را به خداي متعال نسبت داد و نه مي‌توان کاري را حقيقتاً از او سلب نمود.

در مورد انجام کارهاي انسان دو نوع مي‌توان داوري نمود:
1ـ فاعليت خداي متعال در مورد کارهاي انسان، فاعليت طولي باشد، آن‌گونه که فرمانده امر مي‌کند و ديگران مهمات و آذوقه را تأمين مي‌کنند و سربازان نيز مي‌جنگند. اين نگاه فلسفي به فاعليت خدا و خلق است.
2ـ خداي متعال فاعل باشد، خلق ابزار و مجراي کار و فاعليت خداي متعال. اين نگاهي دقيق‌تر است. انجام هر کاري که وجود باشد و نه عدم و هر کاري که نيازمند به فاعل باشد، از جنبه‌هاي متعددي وابسته به خداي متعال است. مثلاً وجود فاعل مباشر، خودْ فعل خداست، ابزار انجام کار نيز فعل اوست، فراهم ساختن مقدمات و شرايط نيز با واسطه يا بي‌واسطه فعل اوست، ايجاد علم و شوق و اراده به انجام کار نيز باواسطه يا بي‌واسطه کار خداي متعال است. از طرفي اين کار به فرد يا افراد معيني به عنوان فاعل مباشر يا ابزار فعل يا مجراي آن وابسته است. علاوه بر اين‌که انسان در انجام آن کار خود را دخيل مي‌داند و به‌گونه‌ي بديهي انتخاب‌گر آن مي‌شناسد، پس در برخي از شرايط مي‌توان کار يادشده را به گونه‌اي به انسان نيز نسبت دارد ولي به عنوان جايگزين خداي متعال و نه به عنوان شريک او.
هدايت و ضلالت و عمل صالح و طالح و مانند آن از آن جهت که امري وجودي هستند و نيازمند به فاعل مي‌باشند، حکمي دارد و از آن جهت که عدمي هستند حکمي ديگر. از جهت عدمي بودن آن‌ها که حکايت از نبودن و نداشتن دارند، علت و فاعل ندارند تا بحث شود که علت و فاعل آن‌ها چيست. از آن جهت که امري وجودي هستند، از ديدگاه حکيمان، کارهايي هستند که داراي فاعل‌ها و علت‌هاي متعدد طولي هستند و بنابر نظريه دقيق‌تر، از اين جهت که کمال هستند و حسن و نکويي، فعل خداي متعال هستند و از آن جهت که نقص هستند و قبح و زشتي، فعل فاعل ممکن و انسان هستند.
دقت در آيات مربوط به داستان همراهي حضرت موسي عليه‌السلام و حضرت خضر صلوات الله عليه، به فهم اين نکته‌ي دقيق کمک مي‌کند. حضرت خضر صلوات الله عليه معيوب ساختن کشتي را که ايجاد نقص و کاستي است، اگرچه چنين کاري عين مصلحت است، به اراده‌ي خويش نسبت داده است و کشتن آن پسرک را که از جهت سلب حيات از بدن پسرک، نقص و کاستي و از جهت نگه‌داشت ايمان پدر و مادر او، عين کمال و حسن و نکويي است و کاري است که داراي دو جهت نقص و کمال است، به اراده خود و خدا نسبت داده است. جنبه‌ي خوبي آن مربوط به اراده‌ي خداي متعال و جنبه‌ي نقص آن مربوط به اراده‌ي حضرت خضر صلوات الله عليه. اما ساختن ديوار و نگه‌داشت گنج براي فرزند دو عبد صالح آن هم بدون اجر و مزد از مردم که کاري بس نيکو و عين حسن و کمال است، به اراده‌ي خداي متعال نسبت داده است.