تعدد ارواح پيش از تعلق به ابدان در عالم ذر
پرسش (173):
با سلام محضر استاد عزيز
يکي از دلايلي که در رد نظريه عالم ذر آورده ميشود اين است که ارواح قبل از تعلق به ابدان تعدد ندارند، چه آنکه تعدد در اثر اضافه شدن به لواحق مادي صورت ميگيرد، حال آنکه موجود مجرد، مادي نيست.
سؤالم دقيقاً اين است که آيا مگر عقول دهگانهاي که فلاسفه بدان قائلند، مجرد محض نيستند، پس تعدد آنها چگونه است؟ آيا نميشود از همين ملاک تعيين تعدد در عقول، براي ارواح قبل از تعلق به ابدان ذري يا مادي استفاده کرد؟
با تشکر
پاسخ:
سلام علیکم
کثرت و تعدد دستکم دوگونه ممکن است: 1ـ کثرت طولی 2ـ کثرت عرضی
کثرت طولی، که عقول مورد نظر حکیمان مشایی و انوار مورد نظر حکیمان اشراقی و مراتب تشکیکی وجود مورد نظر برخی از حکیمان صدرایی، از مصادیق آن است، تعدد افراد را برنمیتابد، بلکه با لحاظ شدت و ضعف، تقدم و تأخر و علیت و معلولیت، در هر مرتبهای تنها یک مصداق را تبیین میکند و نه بیشتر. مثلاً در مرتبه عقل اول تنها یک عقل وجود دارد، نه بیشتر و در مراتب دیگر نیز همینگونه است. به همین سبب است که گفته شده است: هر نوعی از عقل منحصر به یک فرد است. پس اگر همان ملاک در مورد نفس و روح هم گفته شود، نفس هم در هر مرتبهای تنها یک مصداق دارد و این تبیینکننده کثرت بیشمار یا بینهایت نفوس و ارواح نیست.
پس موجود مجرد بر فرض کثرت و تعدد، در هر مرتبه تنها یک فرد دارد و این یعنی کثرت طولی و حال آنکه کثرتی که در مورد ارواح و نفوس مورد گفتگوست، کثرت و تعدد عرضی است.
اما مسأله ابدان ذرّي يا مادي چندان روشن نیست تا بتواند سبب کثرت و تعدد متعلقات آنها باشد.
توضیح: اگر مقصود از ابدان ذّري يا مادي، چیزی همانند ابدان جسمانی طبیعی عنصری باشد، مشکل تکرار میشود و آن اینکه پیش از ابدان، جسم طبیعی عنصری وجود ندارد تا سبب تعدد و کثرت ارواح و نفوس شود. و اگر مقصود از آن چیزی مانند اجسام مثالی و اخروی باشد، اولاً کسی چنین چیزی نگفته است و ثانیاً این اجسام باید در عالم خاص خودشان یعنی عالم مثال صعودی و اخروی پدید آیند و پیش از طبیعت وجود ندارند تا سبب کثرت و تعدد نفوس و ارواح شوند.
گمان بنده این است که مسأله کثرت و تعدد نفوس و ارواح بهطور روشن مورد توجه قرار نگرفته است. تبیین مسأله از اینقرار است: نفس در فلسفه و روح در دین، حیثیت اضافی و نسبی و تدبیری دارد و اگر این حیثیت تدبیری در مورد نفس و روح لحاظ نشود، آنچه که نفس و روح دانسته شده، در واقع نفس و روح نیست. نفس موجودی است که خواه حادث با حدوث بدن باشد و خواه حادث به حدوث بدن (حادث با حدوث، نظریه مشایی و حادث به حدوث نظریه صدرایی است)، حیثیت تدبیری دارد، یعنی به تدبیر بدن میپردازد و اگر به تدبیر بدن نپردازد، نفس و روح نیست بلکه موجود دیگری است که خواه از آن اطلاع داشته باشیم، خواه نداشته باشیم، آن چیزی نیست که به عنوان نفس و روح مورد بحث قرار گرفته است.
مقصود حکیمان از قدیم نبودن نفوس این است که آنچه که نسبت به بدن حیثیت تدبیری دارد، ممکن نیست پیش از بدن وجود داشته باشد، زیرا لازمهاش این است که آنچه حیثیت تدبیری دارد، حیثیت تدبیری نداشته باشد و این تناقض است و محال.
نفس از آن جهت که نفس است، چنانکه از نامش پیداست، همراه بدن یا پس از بدن است، نه پیش از بدن. چنانکه عوارض جسم از آن جهت که عوارض جسم است، یا با جسم است، یا پس از جسم. همانگونه که ممکن نیست عوارض جسم پیش از جسم باشد، مدبر بدن هم ممکن نیست پیش از بدن باشد.
اما اینکه آیا وجود انسان یا وجودی که پس از تنزلات متعدد و رسیدن به جهان طبیعت، انسان یا وجود انسانی میشود، پیش از رسیدن به این جهان، وجود داشته و تعین و هویت داشته یا نه، سخن دیگری است که نباید با حدوث و قدم نفس آمیخته شود.
آنچه که به عنوان وجود انسان یا نفس و بدن انسان از طریق تنزلات متعدد به جهان طبیعت رسیده است، یا در جهان طبیعت حادث شده است، ممکن نیست در مراتب پیش از طبیعت وجود نداشته باشد. زیرا اگر وجود نداشته باشد، تنزل از جبروت و ملکوت و وصول به طبیعت معنا نخواهد داشت. و نیز بر اساس نظریه حدوث نیز، با توجه به قاعده واجد بودن معطی، که اصلی عقلی و بدیهی است، ـ یعنی کسی که چیزی را عطا یا ایجاد میکند، باید پیش از ایجاد آن را داشته باشد ـ فاعل و آفرینندهی نفس و روح، پیش از ایجاد و آفرینش آن باید آن را داشته باشد. پس نفس و روح پیش از تعلق به بدن وجود داشته، ولی نه به عنوان نفس و روح که حیثیت تدبیری دارد.
نهتنها نفس و روح بلکه تمام موجودات حتی موجودات مادی و طبیعی و حتی اجسام و مواد، یا نازل شدهاند یا حادث. در هر دو صورت در مراتب پیشین وجود یا عالم (مراتب وجود، نظریه صدرایی و مراتب عالم، نظریه مشایی است) و حتی در مرتبه علم ذاتی خدای متعال وجود داشتهاند و از منزل و منازل پیش از طبیعت به مراتب طبیعی و پس از آن آمدهاند. ولی در عین حال، نفس و روح یا جسم و ماده نبودهاند. پس از ورود به هر عالمی احکام و عوارض و اسماء آن عالم را یافته، یا از درون خود پدیدار ساختهاند.
نتیجه اینکه، نفس و روح پیش از تعلق به بدن در عوالم پیش از طبیعت تا مرتبه علم و ذات خدای متعال وجود داشتهاند ولی نفس و روح نبودهاند و حیثیت تدبیر بدن را نداشتهاند. کثرت و تعدد در این مراتب مانند کثرت و تعدد وجودهای علمی حق تعالی است که کثرت آنها عین وحدت است و بالعکس.