علم و ادراكات حيوانات در فلسفه و عرفان
پرسش شماره 40:
با سلام محضر استاد گرامي و بزرگوار
بنده يك سؤال از شما بزرگوار داشتم و آن اينكه در مطالعه قسمت حكمت متعاليه از سايت جنابعالي به اين نكته برخوردم كه اين فقط انسان است كه به خودش علم دارد و پس از شناسايي خود محيط اطراف خود و ديگران را ميشناسد ولي حيوانات هيچ شناختي از خود ندارند، يعني آن منيت را كه ما داريم آنها ندارند و از شناخت خود و محيط خود نيز عاجزند و دليل منطقي كه بر آن آورده بوديد، اين بود كه آنان اگر خود را ميشناختند به نقصهاي خود پي برده و آن نقصها را جبران ميكردند، ولي ما ميبينيم كه در حيوانات هيچ پيشرفتي حاصل نميشود ولي انسانها روز به روز پيشرفت ميكنند و آن دليل بر علم آنان و عدم پيشرفت در حيوانات دليل بر جهل و عدم علم و معرفت آنان به خود و ديگران است.
اما در بحثهاي عرفاني شما به اين مطلب برخوردم كه حيوانات همه چيز حتي كليات را ميفهمند و دليل فهم آنان را با تفسيري از فهم هدهد و مورچه توضيح دادهايد، همان كه مورچه گفت كه به لانههاي خود برويد كه لشكر سليمان از روي ناداني و نه از روي قصد شما را له ميكند يا جواب منطقي و قانع كننده هدهد از علت غيبتش ... كه همه نشان از درك كليات آن حيوانات ميباشد.
و سؤال بنده اين است كه اين حقير نتوانستم اين تناقض در علم حيوانات را حل بنمايم. از شما خواهشمندم در صورت امكان، بنده را با پاسخ خود در فهم اين مسأله ياري بفرماييد.
با سلام محضر استاد گرامي و بزرگوار
بنده يك سؤال از شما بزرگوار داشتم و آن اينكه در مطالعه قسمت حكمت متعاليه از سايت جنابعالي به اين نكته برخوردم كه اين فقط انسان است كه به خودش علم دارد و پس از شناسايي خود محيط اطراف خود و ديگران را ميشناسد ولي حيوانات هيچ شناختي از خود ندارند، يعني آن منيت را كه ما داريم آنها ندارند و از شناخت خود و محيط خود نيز عاجزند و دليل منطقي كه بر آن آورده بوديد، اين بود كه آنان اگر خود را ميشناختند به نقصهاي خود پي برده و آن نقصها را جبران ميكردند، ولي ما ميبينيم كه در حيوانات هيچ پيشرفتي حاصل نميشود ولي انسانها روز به روز پيشرفت ميكنند و آن دليل بر علم آنان و عدم پيشرفت در حيوانات دليل بر جهل و عدم علم و معرفت آنان به خود و ديگران است.
اما در بحثهاي عرفاني شما به اين مطلب برخوردم كه حيوانات همه چيز حتي كليات را ميفهمند و دليل فهم آنان را با تفسيري از فهم هدهد و مورچه توضيح دادهايد، همان كه مورچه گفت كه به لانههاي خود برويد كه لشكر سليمان از روي ناداني و نه از روي قصد شما را له ميكند يا جواب منطقي و قانع كننده هدهد از علت غيبتش ... كه همه نشان از درك كليات آن حيوانات ميباشد.
و سؤال بنده اين است كه اين حقير نتوانستم اين تناقض در علم حيوانات را حل بنمايم. از شما خواهشمندم در صورت امكان، بنده را با پاسخ خود در فهم اين مسأله ياري بفرماييد.
كمال مراتب وجودي انسان؛ تعاليم انبياي الهي و تجربهي شخصي
پرسش:
كد پرسش: 46
سلام بر استاد گرانقدر و تشکر از اینکه پاسخ سؤالاتمان را مرقوم میفرمایید.
اینکه تا جسم انسان به کمال لایق خود نرسد از نظر نفس نمیتواند به کمال برسد و اگر نفس کمال نیابد، قلب و همینطور این سیر پیوستگی دارد. سؤالم این است که آیا تعالیم انبیاء میتواند راه میانبری برای رشد و کمال رسیدن سریع مراتب وجود به مرتبه بالاتر باشد؟ آیا در همهي موارد تعالیم داریم یا خیلی جاها بشر به تجربهي خود باید پیش رود و راه را خود طی کند.
مثلاً اینکه برخی قوه غضبیهي قوی دارند، آن باید در این عالم بروز پیدا کند و گرنه نمیگذارد که فرد به مراتب بالاتر برود و اشتغال به همین مرتبه دارد تا بالاخره آن ارضا شود؟ آیا تعالیم انبیاء در راستای جهتدهی این غریزه اوست و برای تعادل آن نیست مثل سفارش به کظم غیظ؟ یا مثلاً کسی که خواب و خوراک برایش خیلی سرنوشتساز است یا یکی ثروت، یکی مقام و همینطور؟
بالاخره اولاً آیا میتوان کششها را با تعلیم انبیاء عليهم السلام تربیت و متعادل کرد؟
دوم اینکه در چه صورت نباید از تعالیم انبیاء بهره برد و تجربهي شخصی برای فرد کارساز است و یا اصلاً فردی جایز است کششهایش را آزاد بگذارد به این امید که بالاخره تعادل مییابند و روزی چشمش سیر میشود؟ با تشکر
كد پرسش: 46
سلام بر استاد گرانقدر و تشکر از اینکه پاسخ سؤالاتمان را مرقوم میفرمایید.
اینکه تا جسم انسان به کمال لایق خود نرسد از نظر نفس نمیتواند به کمال برسد و اگر نفس کمال نیابد، قلب و همینطور این سیر پیوستگی دارد. سؤالم این است که آیا تعالیم انبیاء میتواند راه میانبری برای رشد و کمال رسیدن سریع مراتب وجود به مرتبه بالاتر باشد؟ آیا در همهي موارد تعالیم داریم یا خیلی جاها بشر به تجربهي خود باید پیش رود و راه را خود طی کند.
مثلاً اینکه برخی قوه غضبیهي قوی دارند، آن باید در این عالم بروز پیدا کند و گرنه نمیگذارد که فرد به مراتب بالاتر برود و اشتغال به همین مرتبه دارد تا بالاخره آن ارضا شود؟ آیا تعالیم انبیاء در راستای جهتدهی این غریزه اوست و برای تعادل آن نیست مثل سفارش به کظم غیظ؟ یا مثلاً کسی که خواب و خوراک برایش خیلی سرنوشتساز است یا یکی ثروت، یکی مقام و همینطور؟
بالاخره اولاً آیا میتوان کششها را با تعلیم انبیاء عليهم السلام تربیت و متعادل کرد؟
دوم اینکه در چه صورت نباید از تعالیم انبیاء بهره برد و تجربهي شخصی برای فرد کارساز است و یا اصلاً فردی جایز است کششهایش را آزاد بگذارد به این امید که بالاخره تعادل مییابند و روزی چشمش سیر میشود؟ با تشکر