درس نهم
درس نهم :انسانها با چه كساني ميتوانند همراه باشند؟
در درسهاي گذشته بيان شد كه معیّت خدا با خلق ممكن بلكه حتمي و ضروري است ولي معیّت خلق با خالق ناشدني است .حال اين سئوال مطرح ميشود كه انسانها با چه كساني ميتوانند همراه باشند؟ در پاسخ چند نمونه و مصداق از قرآن شرح داده ميشود.
در درسهاي گذشته بيان شد كه معیّت خدا با خلق ممكن بلكه حتمي و ضروري است ولي معیّت خلق با خالق ناشدني است .حال اين سئوال مطرح ميشود كه انسانها با چه كساني ميتوانند همراه باشند؟ در پاسخ چند نمونه و مصداق از قرآن شرح داده ميشود.
اشاره اي به آيه 53 سوره آل عمران
«ربّنا امنّا بما انزلت و اتّبعنا الرّسول فاكتبنا مع الشّاهدین»(آل عمران/ 53)
معیّت مورد تقاضاي مؤمنان از خدا اين است كه خدايا همراهي با شاهدان را نصيب ما كن.البته اين همراهي دو مقدمه را ميطلبد: قدم اول ايمان و قدم دوم عمل به مقتضاي ايمان كه همان تبعيت از رسول است اين دو مقدمه هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ عملي باید مورد توجه قرار گيرد.
نكته مهم اين است كه خام خواري در مسير حركت و سلوك به سوي خدا امكانپذير نيست و آرزوپروي و تمنا انسان را به جايي نميرساند به دنبال علم و ايمان و عمل نبودن و تقاضاي معیّت با درجات عالي هستي و مراتب مختلف جنان را داشتن با هم سازگار نيست اگر كسي ميخواهد در نزد خدا حضور داشته باشد بايد مقدمات آنرا فراهم ساخته باشد كه مهمترينش غيبت از نزد ديگران است. همچنان كه براي تحصيل مراتب عالي علوم رسمي و دنيايي بايد مقدمات آن كه دبستان و دبيرستان رفتن است، فراهم شده باشد.
شاهد كيست؟
شاهد كسي است كه نسبت به ديگران احاطه و سلطه دارد. سلطه به معناي حضور و آگاهي، نه به معناي سلطه دنيايي و مادي (هرچند وقتي حضور باشد، سلطه مادي و ماوراي مادي هم خواهد بود.)
شاهد كسي است كه حقيقتاً مافوق ديگران قرار گرفته است و نسبت به جمعي يا درجاتي يا مراتبي از هستي احاطه دارد و مادون خود را ميبيند ديگران زير مجموعه آنها هستند يعني ديگران جزء مجموعه انديشهها و علوم و كشش هاي آنها هستند به عنوان مثال ملائكه مانند حضرت جبرئيل و ميكائيل نسبت به ما شاهدند البته اين سلطه همه جائي انحصار به ملائكه ندارد و در بين بندگان خدا كساني هستند كه نه فقط در عرض ملائكه نيستند بلكه نسبت به ملائكه نيز حاضر و محيط و مسلط و شاهدند پس منظور از شاهد در اين آيه، شاهدان انساني هستند نه شاهداني كه از ملائكه باشند، چه اينكه ملائكه با همه بزرگي و كمالشان مشهود انسان هستند نه شاهد بر او.
فضيلت اذان و اقامه
روايتي از حضرت پيامبر – صلّي الله عليه و آله و سلم – در زمينه فضيلت اذان و اقامه وارد شده است كه هرگاه مؤمني به نماز ميايستد و قبل از آن اذان و اقامه ميگويد، اگر چه تنها نماز خوانده باشد، دو صف از ملائكه الهي به او اقتدا ميكنند كه سمت راست اين دو صف تا مشرق عالم و سمت چپ آن تا مغرب عالم را فرا گرفته است يعني ملائكه آسمان مأموم امامي هستند كه اذان و اقامه گفته باشد.
بايد توجه داشت كه نماز ملائكه مانند نماز انسان مركب نيست. نماز ملائكه بسيط است، يعني برخي قائم و برخي قاعدند، برخي در ركوع و برخي در سجودند برخي در قنوت و برخي در تبتّلند و تكرّر و تركّد هم در نمازشان وجود ندارد و هميشه همان كار را انجام ميدهند و اين تنها انسان است كه جامع همه كمالات ملائكه و نمازش مركب است. پس اقتداي ملائكه به معناي اين گونه نماز خواندن نيست بلكه به معناي اين است كه تبعيت اين انسان را پذيرفته اند آن هم در امور حقيقي نه اعتباري. هميشه موجودات كاملتر، متبوع و مسلط و محيط هستند بر موجوداتي كه ضعيف تر و ناقص ترند. بنابراين معناي روايت اين است كه انساني كه اذان و اقامه ميگويد نسبت به دو صف از ملائكه الهي كه مجموع هستي و از شرق تا غرب عالم را پر كردهاند، شاهد است البته به شرط آن كه متحقق به آن شده باشد، نه اينكه فقط به دنبال كلمات و معنا باشد. اگر توجه به معنا كفايت ميكرد، همه عربها بايد شاهد باشند و حال آنكه اين گونه نيست بايد به لحاظ نظري و عملي با آنچه كه ميگويد و ميفهمد، درآميزد و به اسرار نماز توجه ويژه مبذول دارد پس آثار عيني و وصفي اذان و اقامه و يا آثار تشريعي آن، انسان را به مقام شهادت ميرساند.
از مضمون برخي روايات اين گونه برميآيد كه اگر كسي اذان و اقامه بخصوص اقامهاش را فراموش نمود و نماز را شروع كرد، نماز را بشكند و اقامهاش را بگويد.قطع كردن نماز ناصواب است بجز در برخي موارد از جمله ترك اذان و اقامه .
رعايت ظواهر دين و توجه به آن چون به امر الهي انجام ميشود، آثاري بدنبال دارد. علاوه بر اين كه به اعتقاد شارح، رعايت ظواهر دين آثار وضعي نيز دارد و در روزي كه پردهها برداشته شود، آشكار ميگردد. مانند نماز كه لحظه پس از مرگ به صورت زيباترين موجود قابل تصور آشكار ميشود گرچه اين تحول به خاطر قصور فهم و درك و آگاهي ما نامحسوس است، اما اگر كسي آگاهي تام تر و كاملتري داشته باشد و بر ما محيط باشد، به مجرد اينكه دو ركعت نماز خوانده شود، متوجه تحول ايجاد شده ميگردد.
نمونههاي تجربي آن مكرراً ديده شده كه ارباب سيروسلوك به فردي كه به نمازش بي توجهي كرده، بلافاصله تذكر داده اند زيرا تغيير مورد انتظار را در او مشاهده نكردهاند.
پيوستگي در ذكر زباني به ذكر قلبي منتهي ميشود ولي ذكر زباني هم اثر ويژه اخروي و ماوراي طبيعي خود را بر روح انسان ميگذارد و توسط اهل بصيرت مشاهده ميشود.
همانگونه كه قبلاً اشاره شد، مراتب وجود انسان متعدد و بي نهايت است و هر مرتبهاي نسبت به مرتبه پايينتر احاطه دارد حال اگر انسان به طبقهاي كه حد نصاب طبقات است، يعني به حدي كه آميخته شدن با معارف الهي است رسيده باشد، خود ميفهمد كه مسلط بر ديگران است و ديگران مأموم او هستند، خود ميبيند به اين دعا كه خواندن آن در قنوت سفارش شده است متحقق گرديده كه: «ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذريّاتنا قرّة اعين و اجعلنا للمتّقين اماماً» اما اگر كسي به اين حد نصاب نرسد، امام متقين شده است ولي خودش نمييابد و در روز تبلي السّرائر آشكار مي گردد، در عالم برزخ كه عالم صور است، تفاوتهاي بندگان مشخص ميشود و كسي كه حتي يك «لا اله الّا الله» بيشتر گفته باشد، مقامش بالاتر است ،درقيامت قرآن را ميآورند و ميگويند: «وَاقرا وارْقا»، بخوان و بالا برو. يعني باطن قرائت قرآن در دنيا، بالا رفتن و صعود كردن در آخرت است.
یکی از ويژگي هاي سالك
از امام صادق – صلوات الله و سلامه عليه – روايت شده كه يكي از ويژگيهاي سالك و طالب و متقي اين است كه به هركس مينگرد، او را بهتر از خودش مييابد (و به مقتضاي آن عمل ميكند)، يا بهتر بودن او ظاهر و آشكار است و يا پنهان و مخفي كه در اين صورت احتمال ميدهد كه الطاف و عنايات الهي كه شامل حال او شده مخفي و پوشيده است. يعني او بيشتر مورد توجه خداست گر چه تابلو و علم ندارد.
حداقل پيامد اين ديدگاه، ايجاد شوق و ميل شديد به هم رديفي و هم عرضي ديگران است. چنين كسي در زندگي اهل مسابقه حقيقي است. كسي كه مسابقهاش پيوسته باشد، يقيناً به قلهها دست خواهد يافت. مانند داستان مورچهاي كه پس از هفتاد بار سعي و تلاش مستمر موفق شد دانه جوي به بالاي ديوار برد و نيز نقل شده كه كسي ذهن كندي داشت و از درك علوم الهي نااميد شده بود به كوه و بيابان رفت و در كنار چشمهاي نشست در آنجا قطرات آب چشمه را بر سنگ زيرين مشاهده كرد و دريافت كه آب روان، سنگ لخت را سوراخ كرده است. او بعدها يكي از عالمان شد. معارف الهي از آب بيخاصيتتر و قلب و ذهن ما از سنگ لخت تر نيست. دل امت حبيب خدا از محبت بيبهره نيست دلي كه سهمي از محبت داشته باشد، آمادگي دريافت رحمت الهي را دارد.
شاهد از نظر قرآن
1-«يا ايها النّبي انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيرا»(احزاب/45)، يعني اي پيامبر، حبيب من، شاهد تويي.
پس مؤمناني كه تقاضاي همراهي با شاهدان را كردهاند (آل عمران/53) ، در واقع تقاضاي همراهي با پيامبر – صلي الله عليه و آله وسلم – را نمودهاند.
2-«فكيف اذا جئنا من كل امّة بشهيد و جئنا بك علي هولاء شهيداً»(نساء/41) ، هر امتي يك شاهد دارد و رسول من تو شاهد همه اين شهيدان هستي. يعني انبياء، شاهد و محيط بر امت خويش هستند و پيامبر (ص) نسبت به انبيا شاهد و حاضر است.
3-«و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً…»(بقره/143)، يعني امت پيامبر شاهد بر همه عالميان هستند و پيامبر (ص) هم شاهد بر آنان است.
از اين سه آيه كريمه برميآيد كه امت پيامبر اگر حقيقتاً امت پيامبر باشند، هم رديف پيامبران هستند در برخي روايات نيز آمده است كه 12 نفر و يا 30 نفر از انبيا، پس از اتمام رسالتشان دعا كردند كه خدايا ما را از امت حبيب قرار بده.
كاملترين مصداق شاهد پيامبر (ص) است
روايتي ذيل آيه 143 سوره بقره از حضرت امير المومنين – صلوات الله و سلامه عليه – نقل شده كه منظور از امت پيامبر در آيه «و كذلك جعلناكم امّة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرّسول عليكم شهيداً» خاندان پيامبر (ص) است. ما خاندان پيامبر – صلوات الله عليهم اجمعين – شاهد برهمه عالم و آدم هستيم و پيامبر (ص) شاهد بر ماست پس تام ترين مصداق شاهد، پيامبر – صلي الله عليه و اله و سلم – و پس از او خاندان پيامبر – صلوات الله عليهم اجمعين – است و در درجات بعدي انبيا و صديقين و شهدا و صالحين قرار دارند.
معیّت با پيامبر و انبيا و اوليا – صلوات الله عليهم اجمعين – امكان پذير است
در آيه 53 سوره آل عمران، مومنان پس از سيرعملي، تقاضاي همراهي با شاهدان را دارند پس شهادت و همراهي و معیّت با خدا امكان پذير نيست اما معیّت با پيامبر (ص) و انبيا پايين تر از او و نيز اوليا امكان پذير است البته بسيار راه رفتن و فعاليت كردن و خلاصه يك عمر بندگي لازم است.
شرط هاي معیّت با شاهدان
با توجه به آيه 53 سوره آل عمران، شرط هاي معیّت با شاهدان به شرح زير است:
شرط اول: مربوبيت (ربّنا)
بهترين معنا براي رب، مالك است و ربّنا يعني خود را مملوك خدا دانستن، خدا را مولا و خود را عبد يافتن. مكرر خواندن مناجات حضرت امير – عليه السلام – در مسجد كوفه بسيار مطلوب و مؤثر است.
مالكيت بر دو قسم است: اعتباري و حقيقي. مالكيت اعتباري قابل فعل و انفعال است ولي مالكيت حقيقي قابل فعل و انفعال نيست.
خداوند در آغاز آفرينش انسانها به آنها فرمود: «الست بربّکم» همه گفتند: «بلي» در اينجا اين سئوال مطرح ميشود كه اولين بار كه بندگان خدا صداي خدا را شنيدند، از كجا فهميدند كه او خداست؟ در پاسخ بايد گفت: خداوند چون از ربوبيّت سئوال كرد جواب بلي بود انسانها به خويش نگريستند، مملوكيت و مربوبيت خويش و نيز مالكيّت و ربوبيّت خدا را يافتند لذا بلي گفتند زيرا مالكيّت خداوند، مالكيّت حقيقي است و اگر خدا ميفرمود الست بخالقكم و يا ببارئكم، چنين پاسخي معلوم نبود.
در تاريخ درباره بشر حافي (پا برهنه) كه از شيعيان امام صادق (ع) و امام كاظم (ع) و از اهل سلوك بود، آمده است كه روزي صداي سازوآواز از خانهاش بلند بود حضرت از آنجا ميگذشت به كنيز بشر كه از خانه بيرون آمده بود فرمود: «اين خانه بنده است يا مولا؟» كنيز هم گفت: «اين خانه مولاست» حضرت فرمود: «معلوم است اگر خانه عبد بود، اين گونه نبود». بشر وقتي ماجرا را فهميد، پابرهنه و سربرهنه راه افتاد و خدمت حضرت رسيد و زانو زد و گفت: «آقا ميخواهم عبد باشم نميخواهم مولا باشم». ابتدا حضرت بي اعتنايي كردند و فرمودند برو به لذتها و خوشيهايت بپرداز اما بشر دوباره خواستهاش را تكرار كرده پس نحوه زندگي و خانه و لباس عبد بايد متفاوت باشد.
شرط دوم: ايمان (امنّا)
«امنّا» تقرير و تثبيت همان شرط اول است آدمي بايد آنچه را كه در نگاه اول با «ربّنا» يافته است با «امنّا» به ادامه و پيوستگي برساند.
در روايتي امير المومنين – صلوات الله و سلامه عليه – فرمود: «انّ نظرة الاولي لك و الثّاني عليك» نگاه اول به نفع توست و نگاه دوم به ضرر تو .معناي مشهور آن مربوط است به نگاه كردن به انسان نامحرم. نگاه اول كه بدون توجه است اشكالي ندارد اما ادامه نگاه، معصیت است. معناي ديگر كه در اينجا مورد نظر است اين كه نگاه اول منظور ربّنا و نگاه دوم امنّا است، يعني در اولين درجه علم و معرفت، لذت است اما به دنبال آن، سوزش و عشق و خشيت است. يعني ايمان سختيهاي متراكم دارد، زيرا ايمان ميخواهد انسان را از مقام طبيعت و نفس و قلبش خارج كند و حداقل به مقام روح برساند. ايمان تولد پيوسته و حقيقي است.
شرط سوم: پيروي از رسول (واتّبعنا الرّسول)
يعني ديديم و شيفته شديم و آمديم، به جمع شما پيوستيم و راه را هم همراه شما پيموديم و به همراه شما حركت كرديم، حال ميتوان گفت: «فاكتبنا مع الشّاهدين» دعايي كه زود به ثمر مينشيند دعاي بعد از عمل است و دعايي كه زمينه عمل را فراهم ميكند، قبل ازعمل است.
اشارهاي به آيات 119 سوره توبه و 43 سوره بقره:
«يا ايها الّذين امنو اتّقوا الله و كونوا مع الصّادقين»(توبه/119)
«و اقيموا الصّلوة و اتوا الزّكوة و اركعوا مع الرّاكعین»(بقره43)
در اينجا خداوند به مومنان دستور ميدهد كه همراه دو گروه باشيد: راكعين و صادقين
نكات:
نكته اول اينكه همراه با جمعيّت باشيد، با گروه هم فكر و هم جذبه و هم مقصد حركت كنيد . مانند اصحاب كهف كه يك جمع بودند (فتية امنوا بربهم).
دوم اينكه جمعتان اهل ركوع باشد يعني هيچ كدام ادعاي استقلال و منيّت نداشته باشد، در جمعي باشيد كه همه اهل خضوع و فروتني باشند.
سوم اينكه ركوع و تواضع و عبادتشان پيوسته باشد.
نكته چهارم كه نتيجه سه نكته اول است اين كه «و اركعوا» شما نيز در اين جمع اهل تواضع و فروتني و عبوديّت پيوسته باشيد، وقتي خودتان جزء راكعين شديد، دعاي همراهي با شاهدان معنا پيدا ميكند.
درباره صادقين، ذيل آيه بعد توضيح داده ميشود.
سخني درباره ازدواج
در ازدواج گفته شده: «من تزّوج فقد احرز من نصف دينه» هركس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است.
معناي اول اين است كه چون با ازدواج نيمي از غرايز انسان ارضا ميشود، نيمي از گناهان او نيز كم ميشود و نصف دين را بدست ميآورد.
معناي دقيق تر اين است كه در ازدواج با نصف كردن علايق و آرزوها و منيتها، با نيمه شدن و شريك شدن به تمام معنا، به نصف دين كه همان بندگي و خضوع و تواضع است، ميرسد.
دين، انسان را از راههاي مورد علاقه و كشش او هدايت ميكند. ازدواج نياز انسان است و همين پلكان ترقي است .البته در صورتي كه بر منيت فرد افزوده نگردد. ازدواج و تلفيق و تركيب دو چيز در صورتي امكانپذير است كه اين دو از ويژگي مستقل خودشان گذشته باشند.
والدين و انواع آنها
بهترين راه تمرين ركوع و فروتني، تمرين آن در زندگي شخصي است. ابتدا هر فرزندي نسبت به پدر ومادرش بايد خضوع و خشوع داشته باشد، زيرا پدر و مادر صاحب نعمت و ولي نعمت او هستند و اگر كسي سپاسگزار نباشد، اهل كافران است و سپس در زندگي مشترك، زن و شوهر بايد شكر همديگر را بجا آورند.
طبق روايت، هر كسي سه پدرومادر دارد: اول پدرو مادري كه او را به دنيا آوردهاند و رشد دادهاند دوم پدرومادري كه شريك زندگي او را رشد دادهاند و بزرگ كردهاند، و سوم معلم.
اشاره اي به آيه 69 سوره نساء:
«ومن يطع الله و الرّسول فاولئك مع الّذين انعم الله عليهم من النّبيّين و الصّديقين و الشّهداء و الصّالحين و حسن اولئك رفيقاً»(نساء/69)
در اينجا خداوند خبر ميدهد كه هر كس از خدا و رسول تبعيت و پيروي نمايد، همراه كساني است كه نعمتهاي الهي بر آنها تمام شده است، مانند انبيا و صديقين و شهدا و صالحين و خوشا به حالشان.
صديق، صدقه و نشان صداقت
صدقه يعني بخشيدن مال در راه خدا، صدقه نشان صدق انسان است، صدقه پرداختن هزينه ايمان است، صدقه يعني خواستن بندگان خدا به خاطر اينكه بنده خدايند و كمك كردن به آنها.
پس صادق يعني كسي كه در عمل و در ابراز عشق و محبت، صداقتش را اثبات كرده است يعني از مال و جان و همه چيزش گذشته است شهيد از جان و مالش در راه خدا گذشته و مقامش بسيار بالاست و اگر كسي از نعمتهاي اخروي نيز بگذردو فقط خدا را بخواهد به مقام صدّيقين رسيده است. صدّيق كسي است كه از دنيا و عقبا بگذرد و فقط مولا بخواهد. به تعبير دقيق تر، صدّيق كسي است كه نه دنيا خواهد، نه آخرت و نه خدا. نه اين كه خدا را نميخواهد بلكه خود را شايسته خواهان خدا بودن نميداند و خواستن خدا را ظلم به خدا ميداند، زيرا بين خواستگار وخواسته شده بايد تناسب وجود داشته باشد.
«ربّنا امنّا بما انزلت و اتّبعنا الرّسول فاكتبنا مع الشّاهدین»(آل عمران/ 53)
معیّت مورد تقاضاي مؤمنان از خدا اين است كه خدايا همراهي با شاهدان را نصيب ما كن.البته اين همراهي دو مقدمه را ميطلبد: قدم اول ايمان و قدم دوم عمل به مقتضاي ايمان كه همان تبعيت از رسول است اين دو مقدمه هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ عملي باید مورد توجه قرار گيرد.
نكته مهم اين است كه خام خواري در مسير حركت و سلوك به سوي خدا امكانپذير نيست و آرزوپروي و تمنا انسان را به جايي نميرساند به دنبال علم و ايمان و عمل نبودن و تقاضاي معیّت با درجات عالي هستي و مراتب مختلف جنان را داشتن با هم سازگار نيست اگر كسي ميخواهد در نزد خدا حضور داشته باشد بايد مقدمات آنرا فراهم ساخته باشد كه مهمترينش غيبت از نزد ديگران است. همچنان كه براي تحصيل مراتب عالي علوم رسمي و دنيايي بايد مقدمات آن كه دبستان و دبيرستان رفتن است، فراهم شده باشد.
شاهد كيست؟
شاهد كسي است كه نسبت به ديگران احاطه و سلطه دارد. سلطه به معناي حضور و آگاهي، نه به معناي سلطه دنيايي و مادي (هرچند وقتي حضور باشد، سلطه مادي و ماوراي مادي هم خواهد بود.)
شاهد كسي است كه حقيقتاً مافوق ديگران قرار گرفته است و نسبت به جمعي يا درجاتي يا مراتبي از هستي احاطه دارد و مادون خود را ميبيند ديگران زير مجموعه آنها هستند يعني ديگران جزء مجموعه انديشهها و علوم و كشش هاي آنها هستند به عنوان مثال ملائكه مانند حضرت جبرئيل و ميكائيل نسبت به ما شاهدند البته اين سلطه همه جائي انحصار به ملائكه ندارد و در بين بندگان خدا كساني هستند كه نه فقط در عرض ملائكه نيستند بلكه نسبت به ملائكه نيز حاضر و محيط و مسلط و شاهدند پس منظور از شاهد در اين آيه، شاهدان انساني هستند نه شاهداني كه از ملائكه باشند، چه اينكه ملائكه با همه بزرگي و كمالشان مشهود انسان هستند نه شاهد بر او.
فضيلت اذان و اقامه
روايتي از حضرت پيامبر – صلّي الله عليه و آله و سلم – در زمينه فضيلت اذان و اقامه وارد شده است كه هرگاه مؤمني به نماز ميايستد و قبل از آن اذان و اقامه ميگويد، اگر چه تنها نماز خوانده باشد، دو صف از ملائكه الهي به او اقتدا ميكنند كه سمت راست اين دو صف تا مشرق عالم و سمت چپ آن تا مغرب عالم را فرا گرفته است يعني ملائكه آسمان مأموم امامي هستند كه اذان و اقامه گفته باشد.
بايد توجه داشت كه نماز ملائكه مانند نماز انسان مركب نيست. نماز ملائكه بسيط است، يعني برخي قائم و برخي قاعدند، برخي در ركوع و برخي در سجودند برخي در قنوت و برخي در تبتّلند و تكرّر و تركّد هم در نمازشان وجود ندارد و هميشه همان كار را انجام ميدهند و اين تنها انسان است كه جامع همه كمالات ملائكه و نمازش مركب است. پس اقتداي ملائكه به معناي اين گونه نماز خواندن نيست بلكه به معناي اين است كه تبعيت اين انسان را پذيرفته اند آن هم در امور حقيقي نه اعتباري. هميشه موجودات كاملتر، متبوع و مسلط و محيط هستند بر موجوداتي كه ضعيف تر و ناقص ترند. بنابراين معناي روايت اين است كه انساني كه اذان و اقامه ميگويد نسبت به دو صف از ملائكه الهي كه مجموع هستي و از شرق تا غرب عالم را پر كردهاند، شاهد است البته به شرط آن كه متحقق به آن شده باشد، نه اينكه فقط به دنبال كلمات و معنا باشد. اگر توجه به معنا كفايت ميكرد، همه عربها بايد شاهد باشند و حال آنكه اين گونه نيست بايد به لحاظ نظري و عملي با آنچه كه ميگويد و ميفهمد، درآميزد و به اسرار نماز توجه ويژه مبذول دارد پس آثار عيني و وصفي اذان و اقامه و يا آثار تشريعي آن، انسان را به مقام شهادت ميرساند.
از مضمون برخي روايات اين گونه برميآيد كه اگر كسي اذان و اقامه بخصوص اقامهاش را فراموش نمود و نماز را شروع كرد، نماز را بشكند و اقامهاش را بگويد.قطع كردن نماز ناصواب است بجز در برخي موارد از جمله ترك اذان و اقامه .
رعايت ظواهر دين و توجه به آن چون به امر الهي انجام ميشود، آثاري بدنبال دارد. علاوه بر اين كه به اعتقاد شارح، رعايت ظواهر دين آثار وضعي نيز دارد و در روزي كه پردهها برداشته شود، آشكار ميگردد. مانند نماز كه لحظه پس از مرگ به صورت زيباترين موجود قابل تصور آشكار ميشود گرچه اين تحول به خاطر قصور فهم و درك و آگاهي ما نامحسوس است، اما اگر كسي آگاهي تام تر و كاملتري داشته باشد و بر ما محيط باشد، به مجرد اينكه دو ركعت نماز خوانده شود، متوجه تحول ايجاد شده ميگردد.
نمونههاي تجربي آن مكرراً ديده شده كه ارباب سيروسلوك به فردي كه به نمازش بي توجهي كرده، بلافاصله تذكر داده اند زيرا تغيير مورد انتظار را در او مشاهده نكردهاند.
پيوستگي در ذكر زباني به ذكر قلبي منتهي ميشود ولي ذكر زباني هم اثر ويژه اخروي و ماوراي طبيعي خود را بر روح انسان ميگذارد و توسط اهل بصيرت مشاهده ميشود.
همانگونه كه قبلاً اشاره شد، مراتب وجود انسان متعدد و بي نهايت است و هر مرتبهاي نسبت به مرتبه پايينتر احاطه دارد حال اگر انسان به طبقهاي كه حد نصاب طبقات است، يعني به حدي كه آميخته شدن با معارف الهي است رسيده باشد، خود ميفهمد كه مسلط بر ديگران است و ديگران مأموم او هستند، خود ميبيند به اين دعا كه خواندن آن در قنوت سفارش شده است متحقق گرديده كه: «ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذريّاتنا قرّة اعين و اجعلنا للمتّقين اماماً» اما اگر كسي به اين حد نصاب نرسد، امام متقين شده است ولي خودش نمييابد و در روز تبلي السّرائر آشكار مي گردد، در عالم برزخ كه عالم صور است، تفاوتهاي بندگان مشخص ميشود و كسي كه حتي يك «لا اله الّا الله» بيشتر گفته باشد، مقامش بالاتر است ،درقيامت قرآن را ميآورند و ميگويند: «وَاقرا وارْقا»، بخوان و بالا برو. يعني باطن قرائت قرآن در دنيا، بالا رفتن و صعود كردن در آخرت است.
یکی از ويژگي هاي سالك
از امام صادق – صلوات الله و سلامه عليه – روايت شده كه يكي از ويژگيهاي سالك و طالب و متقي اين است كه به هركس مينگرد، او را بهتر از خودش مييابد (و به مقتضاي آن عمل ميكند)، يا بهتر بودن او ظاهر و آشكار است و يا پنهان و مخفي كه در اين صورت احتمال ميدهد كه الطاف و عنايات الهي كه شامل حال او شده مخفي و پوشيده است. يعني او بيشتر مورد توجه خداست گر چه تابلو و علم ندارد.
حداقل پيامد اين ديدگاه، ايجاد شوق و ميل شديد به هم رديفي و هم عرضي ديگران است. چنين كسي در زندگي اهل مسابقه حقيقي است. كسي كه مسابقهاش پيوسته باشد، يقيناً به قلهها دست خواهد يافت. مانند داستان مورچهاي كه پس از هفتاد بار سعي و تلاش مستمر موفق شد دانه جوي به بالاي ديوار برد و نيز نقل شده كه كسي ذهن كندي داشت و از درك علوم الهي نااميد شده بود به كوه و بيابان رفت و در كنار چشمهاي نشست در آنجا قطرات آب چشمه را بر سنگ زيرين مشاهده كرد و دريافت كه آب روان، سنگ لخت را سوراخ كرده است. او بعدها يكي از عالمان شد. معارف الهي از آب بيخاصيتتر و قلب و ذهن ما از سنگ لخت تر نيست. دل امت حبيب خدا از محبت بيبهره نيست دلي كه سهمي از محبت داشته باشد، آمادگي دريافت رحمت الهي را دارد.
شاهد از نظر قرآن
1-«يا ايها النّبي انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيرا»(احزاب/45)، يعني اي پيامبر، حبيب من، شاهد تويي.
پس مؤمناني كه تقاضاي همراهي با شاهدان را كردهاند (آل عمران/53) ، در واقع تقاضاي همراهي با پيامبر – صلي الله عليه و آله وسلم – را نمودهاند.
2-«فكيف اذا جئنا من كل امّة بشهيد و جئنا بك علي هولاء شهيداً»(نساء/41) ، هر امتي يك شاهد دارد و رسول من تو شاهد همه اين شهيدان هستي. يعني انبياء، شاهد و محيط بر امت خويش هستند و پيامبر (ص) نسبت به انبيا شاهد و حاضر است.
3-«و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً…»(بقره/143)، يعني امت پيامبر شاهد بر همه عالميان هستند و پيامبر (ص) هم شاهد بر آنان است.
از اين سه آيه كريمه برميآيد كه امت پيامبر اگر حقيقتاً امت پيامبر باشند، هم رديف پيامبران هستند در برخي روايات نيز آمده است كه 12 نفر و يا 30 نفر از انبيا، پس از اتمام رسالتشان دعا كردند كه خدايا ما را از امت حبيب قرار بده.
كاملترين مصداق شاهد پيامبر (ص) است
روايتي ذيل آيه 143 سوره بقره از حضرت امير المومنين – صلوات الله و سلامه عليه – نقل شده كه منظور از امت پيامبر در آيه «و كذلك جعلناكم امّة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرّسول عليكم شهيداً» خاندان پيامبر (ص) است. ما خاندان پيامبر – صلوات الله عليهم اجمعين – شاهد برهمه عالم و آدم هستيم و پيامبر (ص) شاهد بر ماست پس تام ترين مصداق شاهد، پيامبر – صلي الله عليه و اله و سلم – و پس از او خاندان پيامبر – صلوات الله عليهم اجمعين – است و در درجات بعدي انبيا و صديقين و شهدا و صالحين قرار دارند.
معیّت با پيامبر و انبيا و اوليا – صلوات الله عليهم اجمعين – امكان پذير است
در آيه 53 سوره آل عمران، مومنان پس از سيرعملي، تقاضاي همراهي با شاهدان را دارند پس شهادت و همراهي و معیّت با خدا امكان پذير نيست اما معیّت با پيامبر (ص) و انبيا پايين تر از او و نيز اوليا امكان پذير است البته بسيار راه رفتن و فعاليت كردن و خلاصه يك عمر بندگي لازم است.
شرط هاي معیّت با شاهدان
با توجه به آيه 53 سوره آل عمران، شرط هاي معیّت با شاهدان به شرح زير است:
شرط اول: مربوبيت (ربّنا)
بهترين معنا براي رب، مالك است و ربّنا يعني خود را مملوك خدا دانستن، خدا را مولا و خود را عبد يافتن. مكرر خواندن مناجات حضرت امير – عليه السلام – در مسجد كوفه بسيار مطلوب و مؤثر است.
مالكيت بر دو قسم است: اعتباري و حقيقي. مالكيت اعتباري قابل فعل و انفعال است ولي مالكيت حقيقي قابل فعل و انفعال نيست.
خداوند در آغاز آفرينش انسانها به آنها فرمود: «الست بربّکم» همه گفتند: «بلي» در اينجا اين سئوال مطرح ميشود كه اولين بار كه بندگان خدا صداي خدا را شنيدند، از كجا فهميدند كه او خداست؟ در پاسخ بايد گفت: خداوند چون از ربوبيّت سئوال كرد جواب بلي بود انسانها به خويش نگريستند، مملوكيت و مربوبيت خويش و نيز مالكيّت و ربوبيّت خدا را يافتند لذا بلي گفتند زيرا مالكيّت خداوند، مالكيّت حقيقي است و اگر خدا ميفرمود الست بخالقكم و يا ببارئكم، چنين پاسخي معلوم نبود.
در تاريخ درباره بشر حافي (پا برهنه) كه از شيعيان امام صادق (ع) و امام كاظم (ع) و از اهل سلوك بود، آمده است كه روزي صداي سازوآواز از خانهاش بلند بود حضرت از آنجا ميگذشت به كنيز بشر كه از خانه بيرون آمده بود فرمود: «اين خانه بنده است يا مولا؟» كنيز هم گفت: «اين خانه مولاست» حضرت فرمود: «معلوم است اگر خانه عبد بود، اين گونه نبود». بشر وقتي ماجرا را فهميد، پابرهنه و سربرهنه راه افتاد و خدمت حضرت رسيد و زانو زد و گفت: «آقا ميخواهم عبد باشم نميخواهم مولا باشم». ابتدا حضرت بي اعتنايي كردند و فرمودند برو به لذتها و خوشيهايت بپرداز اما بشر دوباره خواستهاش را تكرار كرده پس نحوه زندگي و خانه و لباس عبد بايد متفاوت باشد.
شرط دوم: ايمان (امنّا)
«امنّا» تقرير و تثبيت همان شرط اول است آدمي بايد آنچه را كه در نگاه اول با «ربّنا» يافته است با «امنّا» به ادامه و پيوستگي برساند.
در روايتي امير المومنين – صلوات الله و سلامه عليه – فرمود: «انّ نظرة الاولي لك و الثّاني عليك» نگاه اول به نفع توست و نگاه دوم به ضرر تو .معناي مشهور آن مربوط است به نگاه كردن به انسان نامحرم. نگاه اول كه بدون توجه است اشكالي ندارد اما ادامه نگاه، معصیت است. معناي ديگر كه در اينجا مورد نظر است اين كه نگاه اول منظور ربّنا و نگاه دوم امنّا است، يعني در اولين درجه علم و معرفت، لذت است اما به دنبال آن، سوزش و عشق و خشيت است. يعني ايمان سختيهاي متراكم دارد، زيرا ايمان ميخواهد انسان را از مقام طبيعت و نفس و قلبش خارج كند و حداقل به مقام روح برساند. ايمان تولد پيوسته و حقيقي است.
شرط سوم: پيروي از رسول (واتّبعنا الرّسول)
يعني ديديم و شيفته شديم و آمديم، به جمع شما پيوستيم و راه را هم همراه شما پيموديم و به همراه شما حركت كرديم، حال ميتوان گفت: «فاكتبنا مع الشّاهدين» دعايي كه زود به ثمر مينشيند دعاي بعد از عمل است و دعايي كه زمينه عمل را فراهم ميكند، قبل ازعمل است.
اشارهاي به آيات 119 سوره توبه و 43 سوره بقره:
«يا ايها الّذين امنو اتّقوا الله و كونوا مع الصّادقين»(توبه/119)
«و اقيموا الصّلوة و اتوا الزّكوة و اركعوا مع الرّاكعین»(بقره43)
در اينجا خداوند به مومنان دستور ميدهد كه همراه دو گروه باشيد: راكعين و صادقين
نكات:
نكته اول اينكه همراه با جمعيّت باشيد، با گروه هم فكر و هم جذبه و هم مقصد حركت كنيد . مانند اصحاب كهف كه يك جمع بودند (فتية امنوا بربهم).
دوم اينكه جمعتان اهل ركوع باشد يعني هيچ كدام ادعاي استقلال و منيّت نداشته باشد، در جمعي باشيد كه همه اهل خضوع و فروتني باشند.
سوم اينكه ركوع و تواضع و عبادتشان پيوسته باشد.
نكته چهارم كه نتيجه سه نكته اول است اين كه «و اركعوا» شما نيز در اين جمع اهل تواضع و فروتني و عبوديّت پيوسته باشيد، وقتي خودتان جزء راكعين شديد، دعاي همراهي با شاهدان معنا پيدا ميكند.
درباره صادقين، ذيل آيه بعد توضيح داده ميشود.
سخني درباره ازدواج
در ازدواج گفته شده: «من تزّوج فقد احرز من نصف دينه» هركس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است.
معناي اول اين است كه چون با ازدواج نيمي از غرايز انسان ارضا ميشود، نيمي از گناهان او نيز كم ميشود و نصف دين را بدست ميآورد.
معناي دقيق تر اين است كه در ازدواج با نصف كردن علايق و آرزوها و منيتها، با نيمه شدن و شريك شدن به تمام معنا، به نصف دين كه همان بندگي و خضوع و تواضع است، ميرسد.
دين، انسان را از راههاي مورد علاقه و كشش او هدايت ميكند. ازدواج نياز انسان است و همين پلكان ترقي است .البته در صورتي كه بر منيت فرد افزوده نگردد. ازدواج و تلفيق و تركيب دو چيز در صورتي امكانپذير است كه اين دو از ويژگي مستقل خودشان گذشته باشند.
والدين و انواع آنها
بهترين راه تمرين ركوع و فروتني، تمرين آن در زندگي شخصي است. ابتدا هر فرزندي نسبت به پدر ومادرش بايد خضوع و خشوع داشته باشد، زيرا پدر و مادر صاحب نعمت و ولي نعمت او هستند و اگر كسي سپاسگزار نباشد، اهل كافران است و سپس در زندگي مشترك، زن و شوهر بايد شكر همديگر را بجا آورند.
طبق روايت، هر كسي سه پدرومادر دارد: اول پدرو مادري كه او را به دنيا آوردهاند و رشد دادهاند دوم پدرومادري كه شريك زندگي او را رشد دادهاند و بزرگ كردهاند، و سوم معلم.
اشاره اي به آيه 69 سوره نساء:
«ومن يطع الله و الرّسول فاولئك مع الّذين انعم الله عليهم من النّبيّين و الصّديقين و الشّهداء و الصّالحين و حسن اولئك رفيقاً»(نساء/69)
در اينجا خداوند خبر ميدهد كه هر كس از خدا و رسول تبعيت و پيروي نمايد، همراه كساني است كه نعمتهاي الهي بر آنها تمام شده است، مانند انبيا و صديقين و شهدا و صالحين و خوشا به حالشان.
صديق، صدقه و نشان صداقت
صدقه يعني بخشيدن مال در راه خدا، صدقه نشان صدق انسان است، صدقه پرداختن هزينه ايمان است، صدقه يعني خواستن بندگان خدا به خاطر اينكه بنده خدايند و كمك كردن به آنها.
پس صادق يعني كسي كه در عمل و در ابراز عشق و محبت، صداقتش را اثبات كرده است يعني از مال و جان و همه چيزش گذشته است شهيد از جان و مالش در راه خدا گذشته و مقامش بسيار بالاست و اگر كسي از نعمتهاي اخروي نيز بگذردو فقط خدا را بخواهد به مقام صدّيقين رسيده است. صدّيق كسي است كه از دنيا و عقبا بگذرد و فقط مولا بخواهد. به تعبير دقيق تر، صدّيق كسي است كه نه دنيا خواهد، نه آخرت و نه خدا. نه اين كه خدا را نميخواهد بلكه خود را شايسته خواهان خدا بودن نميداند و خواستن خدا را ظلم به خدا ميداند، زيرا بين خواستگار وخواسته شده بايد تناسب وجود داشته باشد.