درس سوم
آیا رسیدن به صفات اخلاقی رمز دستیابی به مخزن اسرار الهی است؟
مجموعه بحثهایی را که در این چند جلسه به آنها خواهیم پرداخت، درپاسخ به این سه سؤال خواهد بود: آیا گشودن خزائن غیب الهی ممکن است؟ اگر ممکن است آیا انسان توانایی گشودن آنها را دارد؟ و اگر توانایی دارد راهش چیست؟ بنابراین ما از این دیدگاه به بحث اخلاق می پردازیم. شایان ذکر است که ما به بحث اخلاق متعارف که در کتابها و گفته ها رواج دارد و اخلاق را آراستن نفس به صفات پسندیده تعریف کرده اند، نمی پردازیم. در اینجا، این سؤال مطرح می شود که آیا رسیدن به این صفات، آخر خط است و اگر کسی به این صفات برسد، به کمال شایسته خویش رسیده است؟ اگر دانستن به تنهایی، سبب دستیابی به کمال ویژه یا به تعبیر بنده، سبب دستیابی به مخزن اسرار الهی شود، چرا عالمان، قاریان قرآن و شب زنده داران نیز چراگاه شیطان هستند؟ در میان آنها عالم، قدرتمندترین قدرتمندان است به این معنا که تیغ دو لبه بران در دست دارد. گاهی ممکن است که هوس کند و تیغ اش را در هوا بچرخاند که این کار موجب به بندگی گرفتن خلق خدا می شود. این فرد نه فقط توانایی دستیابی به اسرار الهی را ندارد بلکه توانایی دستیابی به معارف سطحی و ظاهری الهی را نیز ندارد.
مجموعه بحثهایی را که در این چند جلسه به آنها خواهیم پرداخت، درپاسخ به این سه سؤال خواهد بود: آیا گشودن خزائن غیب الهی ممکن است؟ اگر ممکن است آیا انسان توانایی گشودن آنها را دارد؟ و اگر توانایی دارد راهش چیست؟ بنابراین ما از این دیدگاه به بحث اخلاق می پردازیم. شایان ذکر است که ما به بحث اخلاق متعارف که در کتابها و گفته ها رواج دارد و اخلاق را آراستن نفس به صفات پسندیده تعریف کرده اند، نمی پردازیم. در اینجا، این سؤال مطرح می شود که آیا رسیدن به این صفات، آخر خط است و اگر کسی به این صفات برسد، به کمال شایسته خویش رسیده است؟ اگر دانستن به تنهایی، سبب دستیابی به کمال ویژه یا به تعبیر بنده، سبب دستیابی به مخزن اسرار الهی شود، چرا عالمان، قاریان قرآن و شب زنده داران نیز چراگاه شیطان هستند؟ در میان آنها عالم، قدرتمندترین قدرتمندان است به این معنا که تیغ دو لبه بران در دست دارد. گاهی ممکن است که هوس کند و تیغ اش را در هوا بچرخاند که این کار موجب به بندگی گرفتن خلق خدا می شود. این فرد نه فقط توانایی دستیابی به اسرار الهی را ندارد بلکه توانایی دستیابی به معارف سطحی و ظاهری الهی را نیز ندارد.
ملائک مقرب الهی سدنه خزائن غیب وجودآدمی
اکنون، مقصود از اسرار و خزائن غیب وجود آدمی چیست که هر کدام از آنها سبب شده است که نوعی از انواع ملائک را تسلیم خویش سازد. در وجود انسان چیزی است که جبرئیل و آن دسته از ملائکه الهی که مظهر علم خدا هستند و نیز جمع دیگری از ملائک که بزرگ آنها اسرافیل – مظهر حیات الهی است، سدنه و در معنای عام یعنی خدمه او هستند، کلیددار او هستند.
کمالی در وجود انسان است که گروه دیگری از ملائک که ملائک قهر و غضب الهی و اماته هستند مانند عزرائیل – علیه الصلاة و السلام- و دیگر ملائکی که در خدمت او هستند سدنه او هستند. برای فهمیدن این موضوع فقط اشاره ای می کنم به آیاتی از قرآن که در مورد جان ستاندن و قبض روح وارد شده است مانند «الله یتوفی انفسهم حین موتها» و آیاتی که جان ستاندن را به ملک الموت نسبت می دهد و نیز آیاتی که همین کار را به رسولان خویش و ملائک نسبت می دهد. به این آیات نگاه کنید، دقت کنید تا معلوم شود در این گنج نهان آدمی چه قرار گرفته است که هر شعاع و جلوه ای از آن سبب شده است که جمعی از ملائک الهی (مجرد، ملکوتی و جبروتی) را به خدمت گرفته است.
قبله حقیقی
در روایتی که درکتاب آداب الصلاة حضرت امام – رضوان الله تعالی علیه- آمده است، بیان شده که در قیامت دو گروه به گونه ای محشور می شوند که بدنشان، بدن آدم است ولی سرشان ، سر کودن ترین حیوان در کمال بلاهت است. شایان ذکر است این کسانی که در قیامت بدنشان سالم و بدن آدم است حاکی از رفتارها و قالبهای رفتاری درست بوده است. بنابراین بدن آدمی است ولی بنیان رفتارها که عقاید و ایمان است با سادگی و بلاهت همراه بوده در نتیجه آن گونه در قیامت محشور می شوند.
این گروه چه کسانی هستند؟ کسانی که به هنگام نماز خواندن رو به کعبه نماز می خوانند ولی از قبله حقیقی غافلند یا به طرف کعبه حقیقی نماز نمی خوانند. بعد فرمود: می دانید که قبله حقیقی کیست؟ سپس خود فرمود: ولی خدا، امیرمؤمنان – صلوات الله و سلامه علیه- البته به عنوان مثال امیرمؤمنان را گفتند زیرا خاندان پیامبر همه قبله حقیقی هستند. شیخ بهایی فیلسوف، عارف و فقیه بزرگ در سفری چند ماهه که برای زیارت امام رضا – صلوات الله و سلامه علیه- به مشهد داشتند، گفته بودند که اگر از خلق خدا هراس نداشتم، به جای آنکه به طرف کعبه نماز بخوانم، به سمت امام رضا نماز می خواندم. البته این سخن به معنای عوض کردن قبله نیست زیرا کسی ظاهر شریعت را نمی تواند دست بزند بلکه نظر ایشان به همین روایت بوده است.آن گنج نهان «ولایت و معرفت» است.
آگاهی بر قدروقیمت خویش
در طی حرکت، در سیر کمالی و به مقصد رسیدن نخست باید، به قدر و قیمت خویش آگاه شویم.
کمترین فایده خویشتن شناسی، این است که انسان را از بسیاری کارها باز می دارد و به بسیاری از کارها مجبور می کند. اولین مرتبه حرکت و تخلق به اخلاق الهی این است که قدر خویش را بشناسیم. بر حسب روایات، رحمت خدا شامل حال کسی است که قدر خویش را بشناسد.
آن کس که قدر خویش را نمی شناسد، جای خویش را نیز نمی تواند بشناسد و در نتیجه انگیزه حرکت به سوی مقصد و جایگاه خویش را نخواهد داشت و در نهایت کسی که انگیزه نداشته باشد، حرکت هم نخواهد داشت. بنابراین اگر در جلسه گذشته، درباره آدم، جایگاه او و مانند آن سخن گفتیم، بدین منظور بود که بدانیم کیستیم. اگر نمی توانیم بفهمیم که چیستیم، حداقل بدانیم که کیستیم. چیستی ما، مانند چیستی سایر موجودات، مانند چیستی اسماء خدا و خود خدا مجهول است، کنه اش آشکار نیست. اگر در دعاهای مشهوری که پیامبر و همه خاندان او – صلوات الله علیهم اجمعین- مکرر می خواندند، آمده است که خدایا می خواهم حقیقت اشیاء را ببینم، اشیاء را آن گونه که هستند، ببینم، نه آن گونه که می بینم و وانمود می کنند – این میز، تابلو و این حیوان و انسان چیزی را وانمود می کنند و این همان چیزی است که می بینیم. اگر چه این نمودارها با حقیقت و واقعیت شان تعارض و تناقض ندارد، ولی وجهی از وجوه آن حقیقت است. این سخن نشان می دهد که دیدن حقیقت اشیاء امر ممکن است ولی ممکن عادی و متعارفی که هر کسی بطلبد و به این طلب دست پیدا کند، نیست. زیرا اگر این گونه بود، خواسته وجود مبارک پیامبر – صلوات الله و سلامه علیه- نبود.
دعاهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان مطهرش ( علیهم السلام) دعاهای ویژه است.
اگر رسول خدا – صلوات الله و سلامه علیه- درخواست می کنند، باید این خواسته در شأن او باشد. شاید این مطلب به ذهن برسد که خاندان پیامبر طلب مغفرت گناه کرده اند و عامه مردم نیز طلب مغفرت گناه می کنند، بنابراین خاندان پیامبر مطالب مشترک و خواسته هایی همانند خواسته های سایر خلق دارند؟ پاسخ این است که همان خواسته ها، خواسته های ویژه است، به این معنا که، زمانی ما می گوییم : «اللهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم» ، و اگر کمیل نیز همین گونه می گوید و امیرمؤمنان و حضرت خضر –صلوات الله و سلامه علیه- نیز همین گونه می فرمایند، همه به این صورت نیست که چون با ظاهر شریعت مخالفت کرده اند، پس مغفرت طلب می کنند. زیرا ممکن است ما با ظاهر شریعت مخالفت کنیم و طلب مغفرت ما خطای موافق با ظاهر شریعت باشد ولی کمیل این گونه نیست. ممکن است کمیل در جایی به خاطر محدودیت وجود، استعداد و مانند آن با باطن شریعت مخالفت کند، ولی امیرمؤمنان این گونه نیست.
اصالت با علی(علیه السلام ) است.
امیرمؤمنان – صلوات الله و سلامه علیه- خود هم ظاهر و باطن شریعت است. شریعتی که در اختیار ماست، ظاهر و باطن آن، نسخه رونوشته از وجود مبارک امیرمؤمنان – صلوات الله و سلامه علیه- است. به همین خاطر است که پیامبر – صلوات الله و سلامه علیه- در مورد امیرالمؤمنین نفرمود که علی را با حق نگهدار. زمانی ما می گوییم: « خدایا حق معلوم است، بنابراین ما را پیوسته با حق نگهدار.»، به این معنا است که اصالت با حق است. حال اگر در دعایی آمده است که علی با حق است و حق با علی است، به این معناست که اصالت با علی است. سهم حق از حقانیت، میزان موافقت آن با امیرالمؤمنین –علیه الصلوة و السلام- است. بنابراین اگر می خواهیم در صحت شریعت دقت كنيم، و يا مطالعه كنيم که آیا این سخنی که در شریعت آمده است درست است یا خير ، باید ببینیم آیا موافق و مطابق با گفته، فکر، اندیشه و عمل امیرالمؤمنین – علیه الصلوة و السلام – است؟ باطن شریعت نیز، همین گونه است. بنابراین اگر فرموده اند: « اللهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم» ، این بخشیدن، مربوط به مخالفت با ظاهر و باطن شریعت نیست زیرا ظاهر شریعت حقانیت و صدق اش را از موافقت با امیر المومنین بدست می آورد و باطن شریعت نیز، موافقت و حقانیت اش را از وجود مبارک امیرالمومنین کسب می کند، بنابراین شریعت باید برای مطابقت با امیرالمومنین اصلاح شود.
معیار کمال وسعادت تشبه به ولی خداست
ما الفاظ و کلماتی که آن حضرت بر زبان مبارک اش با فهم ویژه و درک متناسب – که فوق فهم همه موجودات عالم هستی است- جاری ساخت را تلقی می کنیم و به زبان می آوریم، به این معنا که در گفتارمان و سخنانمان به آنها شباهت پیدا کردیم .زیرا معیار کمال و سعادت – چنانکه در جای دیگری به تفصیل توضیح خواهم داد- تشبه به ولی است. نخست شباهت ظاهری، شباهت گفتاری، رفتاری، اخلاقی و ... . تا هر جایی که برای ما امکان پذیر است، این شباهت را بدست آوریم.امیر المومنین هنگام دعا کردن می فرمود:«بسم الله الرحمن الرحیم»، ما نیز برای شباهت به آن حضرت هنگام دعا کردن، می گوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم». بنابراین یک وجهه شباهتی به آن بزرگوار پیدا کردیم و این کم نیست.
اگر چه این عالی ترین درجه شباهت نیست ولی اولین قدم شباهت است. بنابراین برای بدست آوردن شباهت چاره ای نداریم که از قدم اول شروع کنیم- بنابراین دعای فارسی، ترکی، انگلیسی کفایت نمی کند، نه اینکه ممنوع باشد، تشبه ایجاد نمی کند.برای کسب تشبه که کلید ورود در حوزه ولایت است، باید به ظواهر اقتدا کرد و تمسک جست، در نتیجه باید آن گونه که آنها فرمودند، گفتند، مناجات کردند به زبانمان جاری کنیم. البته این قال ماست تا برسد به حال و استعداد و موارد دیگری که تفسیر آن بماند.