عوامل صبر
1ـ معرفت به خداي متعال كه اول و آخر و ظاهر و باطن، همه اوست و آنچه از سختي و بلا كه به بنده ميرسد، بيواسطه يا با واسطه از اوست و حكيمانه است. از اين گذشته، از آن گريزي نيست، پس اگر صبر نكنيم، چه كنيم.
2 ـ شناخت و يافت حضور خداي متعال. اگر سالك بداند آنچه را از سختيها و بلاها كه بدان مبتلا شده است، در حضور خداي متعال است و او ميبيند، رنج تحمل آن كمتر خواهد شد، بلكه كاملاً از بين خواهد رفت.
چنانكه فرمود: «و اصبر لحكم ربك فانك بأعيننا».[1] «اندر بعضي از اخبار ميآيد كه به ديدار من است كه بارها همي كشد از بهر ما».[2]
و نيز ساختن كشتي در بيابان خشك و ريشخندهاي مردم، تنها به ديدار خدا و حضور او تحملپذير بود كه فرمود: «واصنع الفلك بأعيننا».[3] اگر نبود ديدار او بر كار نوح، كشتي ساختن، آنهم به سالهاي طولاني در بيابان بيآب، كار كسي نيست، صبر و بردباري عظيم ميطلبد.
3 ـ محبت: كاري كه بر اساس محبت انجام شود، با دقت و بردباري انجام ميشود، اگرچه كاري گران باشد. چه رضايت محبوب، بزرگترين و كارسازترين عامل انجام هر كاري است.
كسي كه در انجام كاري سستي و تنبلي ميكند يا به آه و ناله درآيد، نشان آن است كه كار را براي محبوب انجام نميدهد و گر كار براي محبوب باشد و محبت به محبوب ريشهدار باشد، نهتنها در انجام كار براي وي كوتاهي و سستي نشايد، بلكه از سختي و بلاي آن لذت برد.
در شرح آن ميتوان گفت:
وقتي شبلي را اندر بيمارستان باز داشتند. گروهي نزديك وي شدند. گفت: شما كيايد؟ گفتند: دوستان توايم، به زيارت تو آمدهايم؟ سنگ برگرفت، اندر ايشان انداخت. ايشان بگريختند. شبلي گفت: دروغ گفتيد، اگر دعوي دوستي كرديد، از بلاي من چرا گريزيد؟[4]
صبر و تصبر و مانند آن
جريري گويد: صبر آن است كه فرق نكني ميان حال نعمت و محنت به آرام خاطر اندر هر دو حال و تصبّر آرام بود با بلا، به يافتن گراني محنت.[5]
ابوالحسن سالم گفت: صابران سه گروهند: متصبّر و صابر و صبّار. متصبر آن باشد كه چون بلايي روي بدو نهد، يك بار صبر كند و يك بار جزع و صابر آن باشد كه در بلا صبر كند و به زبان حكايت، شكايت آن نكند و صبار آن باشد كه بر جمله بلاها و مصايب چندان صبر كند كه صبر از او استعانت خواهد و جزع كند. صبر نيك ستوده است در همه احوال، الا بر جمال جلال حضرت عزت.[6]
ابوعثمان گويد: صبار آن بود كه خوي كرده باشد به مكاره كشيدن.[7]
بعضي گفتهاند كه درباره ايوب ـ عليه السلام ـ فرمود: «إنا وجدناه صابراً»،[8] نگفت صبوراً؛ زيرا كه جمله احوال او صبر نبود، اندر بعضي از احوال با بلاي بودي اندر حال مزه يافتن از بلا صابر نبود، از آن را گفت: صابراً نه گفت صبوراً.[9]
«إصبروا و صابروا و رابطوا»؛[10] صبر فروتر از مصابره باشد و مصابره فروتر از مرابطت باشد و گفتهاند در معني اين آيت: صبر كنيد به تن در طاعت خداي تعالي تا صابر باشيد و به دل بر بلوي صبر كنيد تا مصابر باشيد و به سِرّ، خويشتن بسته داريد بر شوق به خداي تا مرابط باشيد.[11]
و گفتهاند: مصابرت، صبر بود بر صبر تا صبر اندر صبر غرق شود و صبر از صبر عاجز آيد.[12]
[1]- طور، 48
[2]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 284
[3]- هود، 37
[4]- ترجمه رساله قشيريه، همان
[5]- همان، ص281
[6]- عوارف المعارف، همان، ص185
[7]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 280
[8]- ص،44
[9]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 286
[10]- آل عمران، 200
[11]- ترجمه رساله قشيريه، ص 283
[12]- همان، ص283
چنانكه فرمود: «و اصبر لحكم ربك فانك بأعيننا».[1] «اندر بعضي از اخبار ميآيد كه به ديدار من است كه بارها همي كشد از بهر ما».[2]
و نيز ساختن كشتي در بيابان خشك و ريشخندهاي مردم، تنها به ديدار خدا و حضور او تحملپذير بود كه فرمود: «واصنع الفلك بأعيننا».[3] اگر نبود ديدار او بر كار نوح، كشتي ساختن، آنهم به سالهاي طولاني در بيابان بيآب، كار كسي نيست، صبر و بردباري عظيم ميطلبد.
3 ـ محبت: كاري كه بر اساس محبت انجام شود، با دقت و بردباري انجام ميشود، اگرچه كاري گران باشد. چه رضايت محبوب، بزرگترين و كارسازترين عامل انجام هر كاري است.
كسي كه در انجام كاري سستي و تنبلي ميكند يا به آه و ناله درآيد، نشان آن است كه كار را براي محبوب انجام نميدهد و گر كار براي محبوب باشد و محبت به محبوب ريشهدار باشد، نهتنها در انجام كار براي وي كوتاهي و سستي نشايد، بلكه از سختي و بلاي آن لذت برد.
سأصبر كي ترضي و اتلف حسرة و حسبي أن يتلفني صبري
در شرح آن ميتوان گفت:
من بار برم بهقدر هستي چون يار دلم فقط تو هستي
در بـاربـري بـه جـز رضـايـت در دل نبود به حق تو رستي
پـيـش دل مـن بـود لقايت چشمت فكند مرا به مستي
صـبـر تـو اگـر مرا بـبــازد خواهم فكند مـرا به مستي
اين صبر نـه رنـج و سخت است حالي است نهان زسست و مستي
تنـهـا تـو بخواهم و نگاهي از كوي و مكان و بود و هستي
در بـاربـري بـه جـز رضـايـت در دل نبود به حق تو رستي
پـيـش دل مـن بـود لقايت چشمت فكند مرا به مستي
صـبـر تـو اگـر مرا بـبــازد خواهم فكند مـرا به مستي
اين صبر نـه رنـج و سخت است حالي است نهان زسست و مستي
تنـهـا تـو بخواهم و نگاهي از كوي و مكان و بود و هستي
وقتي شبلي را اندر بيمارستان باز داشتند. گروهي نزديك وي شدند. گفت: شما كيايد؟ گفتند: دوستان توايم، به زيارت تو آمدهايم؟ سنگ برگرفت، اندر ايشان انداخت. ايشان بگريختند. شبلي گفت: دروغ گفتيد، اگر دعوي دوستي كرديد، از بلاي من چرا گريزيد؟[4]
صبر و تصبر و مانند آن
جريري گويد: صبر آن است كه فرق نكني ميان حال نعمت و محنت به آرام خاطر اندر هر دو حال و تصبّر آرام بود با بلا، به يافتن گراني محنت.[5]
ابوالحسن سالم گفت: صابران سه گروهند: متصبّر و صابر و صبّار. متصبر آن باشد كه چون بلايي روي بدو نهد، يك بار صبر كند و يك بار جزع و صابر آن باشد كه در بلا صبر كند و به زبان حكايت، شكايت آن نكند و صبار آن باشد كه بر جمله بلاها و مصايب چندان صبر كند كه صبر از او استعانت خواهد و جزع كند. صبر نيك ستوده است در همه احوال، الا بر جمال جلال حضرت عزت.[6]
ابوعثمان گويد: صبار آن بود كه خوي كرده باشد به مكاره كشيدن.[7]
بعضي گفتهاند كه درباره ايوب ـ عليه السلام ـ فرمود: «إنا وجدناه صابراً»،[8] نگفت صبوراً؛ زيرا كه جمله احوال او صبر نبود، اندر بعضي از احوال با بلاي بودي اندر حال مزه يافتن از بلا صابر نبود، از آن را گفت: صابراً نه گفت صبوراً.[9]
«إصبروا و صابروا و رابطوا»؛[10] صبر فروتر از مصابره باشد و مصابره فروتر از مرابطت باشد و گفتهاند در معني اين آيت: صبر كنيد به تن در طاعت خداي تعالي تا صابر باشيد و به دل بر بلوي صبر كنيد تا مصابر باشيد و به سِرّ، خويشتن بسته داريد بر شوق به خداي تا مرابط باشيد.[11]
و گفتهاند: مصابرت، صبر بود بر صبر تا صبر اندر صبر غرق شود و صبر از صبر عاجز آيد.[12]
[1]- طور، 48
[2]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 284
[3]- هود، 37
[4]- ترجمه رساله قشيريه، همان
[5]- همان، ص281
[6]- عوارف المعارف، همان، ص185
[7]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 280
[8]- ص،44
[9]- ترجمه رساله قشيريه، همان، ص 286
[10]- آل عمران، 200
[11]- ترجمه رساله قشيريه، ص 283
[12]- همان، ص283