نشان شوق
1ـ آرزوي مرگ در خوشي
قشيري گويد از استاد ابوعلي شنيدم كه گفت: از علامت شوق، آرزوي مرگ بود بر بساط عافيت، چنانكه يوسف (علیه السلام)، او را در چاه افكندند، نه گفت «توفّني مسلماً»، چون در زندانش كردند هم نگفت و چون پدر و مادر و برادران او را سجود كردند و پادشاهي و نعمت تمام شد، مرگ خواست گفت: «توفّني مسلماً».[1]
نحن في اكمل السرور ولكن ليس الا بكم يتم السرور
عيب ما نحن فيه يا اهل ودي انكم غيّب و نحن حضور
عيب ما نحن فيه يا اهل ودي انكم غيّب و نحن حضور
در شرح آن ميتوان گفت:
هر آنچه پادشه دارد مرا هست زمين و آسمان، بالا و هم پست
نبينـم جاي خالي در حضورم همه عالم به صف اندر نزولم
ولي جانا مرا يك غم فرا شد گمانم بر من و يارم جفا شد
كه آن يك غم همي شد غيبت تو بـگــردم بيوفــايــم! غـيــرت تـو
نبينـم جاي خالي در حضورم همه عالم به صف اندر نزولم
ولي جانا مرا يك غم فرا شد گمانم بر من و يارم جفا شد
كه آن يك غم همي شد غيبت تو بـگــردم بيوفــايــم! غـيــرت تـو
2ـ خلوت گزيني
استاد ابوعلي گويد كه داود (علیه السلام) روزي به صحرا بيرون شده بود تنها. خداي تعالي بدو وحي فرستاد كه «اي داود! چون است كه تو را تنها ميبينم؟ گفت: بار خدايا شوق تو اندر دلم اثر كرده است و مرا از صحبت خلق باز داشته است. گفت: برو باز نزديك ايشان شو. اگر تو بندة گريختهاي را باز درگاه من آري، نام تو اندر لوح محفوظ از جمله اسپهسالاران اثبات كنم.»[2]
3ـ ترك شهوت
يحيي بن معاذ گويد: علامت شوق آن است كه جوارح از شهوات بازداري.[3]
اشتياق خدا
خداي تعالي وحي فرستاد به داود (علیه السلام) كه «جوانان بني اسراييل را بگوي كه چرا خويشتن را به غير من مشغول داريد و من مشتاق شمايم، اين جفا چيست؟»[4]
و هم حق عز اسمه وحي فرستاد به داود (علیه السلام) كه «يا داود! اگر بدانند آن گروه كه از من برگشتهاند، چگونه منتظر ايشانم و رفق من با ايشان و شوق من به ترك معصيت ايشان، همه از شوق بميرندي و اندامهاي ايشان از دوستي من پاره پاره گردي. يا داود! اين ارادت من است اندر آنكس كه از من برگشته باشد، اندر آنكس كه مرا جويد و مرا خواهد، ارادت چون بود؟»[5]
نتيجه شوق
اشتياق همگان به او. گفتهاند: هركه به خداي مشتاق گردد، همه چيزها بدو مشتاق گردد.[6]
شعيب (علیه السلام) همي گريست تا نابينا شد. خداي تعالي چشم وي باز داد. ديگرباره بگريست، چندان كه نابينا شد. خداي تعالي چشم وي باز داد. سه ديگر بار چندان بگريست تا نابينا شد، خداي تعالي وحي فرستاد و گفت: «اگر از اميد بهشت است اين گريستن، من بهشت تو را مباح كردم و اگر از بيم دوزخ است، تو را ايمن كردم. گفت: يارب از شوق است به تو. گفت: از بهر اين بود كه پيغامبر و كليم خويش را ده سال خادم تو كردم.»[7]
اقسام شوق
در پايان اشاره كنم كه چون شوق نتيجة محبت است و محبت بر دو قسم بود، شوق را نيز بر دو قسم تقسيم كردهاند:
1ـ شوق محبان صفات به ادراك لطف و رحمت و احسان محبوب.
2ـ شوق محبان ذات به لقاء و وصال و قرب محبوب. اين شوق مانند كبريت احمر، قليل الوجود است، چون بيشتر طالب رحمت خدايند، نه طالب خدا.
[1]ــ يوسف، 101.
[2]ـ همان، صص 577- 576.
[3]ـ همان، ص 576.
[4]ـ همان، ص 581.
[5]ـ همان.
[6]ـ همان، ص 582.
[7]ـ همان.