آثار

اراده از ديدگاه متكلمان و حكماء مسلمان

حسینی شاهرودی، طهور، اراده از ديدگاه متكلمان و حكمای مسلمان

بحث اراده رابطه نزديكي با فاعليت، قدرت، شر و حوزه‌هاي مربوط به آن دارد. به همين خاطر مي‌توان بسياري از مسائل مربوط به آن‌را در ذيل اين موضوعات يافت. حتي ممكن است كسي درباره اراده به‌طور ويژه سخني نگفته باشد ولي بتوان در ابواب مختلف، ديدگاه مربوط به آن‌را يافت.

 پیشگفتار:

بحث اراده رابطه نزديكي با فاعليت، قدرت، شر و حوزه‌هاي مربوط به آن دارد. به همين خاطر مي‌توان بسياري از مسائل مربوط به آن‌را در ذيل اين موضوعات يافت. حتي ممكن است كسي درباره اراده به‌طور ويژه سخني نگفته باشد ولي بتوان در ابواب مختلف، ديدگاه مربوط به آن‌را يافت.

به عنوان نمونه اين سخن كه: انه لا خالق الا الله و ان اعمال العبد مخلوقة لله مقدورة، كما قال: والله خلقكم و ما تعلمون[1] و ان العباد لا يقدرون ان يخلقوا شيئاً و هم يخلقون كما قال سبحانه[2]: هل من خالق غير الله [3] اگرچه تحت عنوان اراده مطرح نشده است، ولي بدان ارتباط دارد.

پيش از همه، اهل حديث زمينه‌هاي نظريات نحله‌هاي كلامي بعدي به‌ويژه اشعريان را فراهم ساخته‌اند. به گفته اهل حديث: و أقروا انّه لا خالق الا الله و ان سيئات العباد يخلقها الله و ان اعمال العباد يخلقها الله عزوجل و ان العباد لايقدرون ان يخلقوا منها شيئاً[4]. از اين‌رو بايد پيشينه مسأله اراده را در گفته‌هاي اهل حديث و حنبليان جستجو نمود.

اهل حديث با گرايش به جبر، مسأله عموميت و شمول واجب تعالي را همان‌گونه كه در دوره‌هاي بعدي اشعريان تبيين نمودند، مطرح ساخته و روايات چندي را بر اين مطلب گزارش نموده‌اند. عبدالله بن احمد بن حنبل، فرزند يكي از ائمه‌ی اربعه‌ی اهل سنت در كتاب «السنۀ» خود درباره جبر، پانزده روايت نقل كرده است كه هر كدام از آن‌ها مي‌تواند تكيه ديني مناسبي براي رأي اشاعره درباره عموميت اراده باشد.

همين طور نقل‌ها و گفته‌هاي آنان درباره ايمان به قدر، پيشينه تاريخي ديگري است كه به مسائل اراده اشاره بلكه صراحت دارد. در اين زمينه نيز، روايات متعددي در كتاب‌هاي روايي آنان مانند صحاح سته، جامع الاصول و تهذيب التهذيب نقل شده است كه زمينه‌ساز تفكر كلامي رايج بين متكلمان در دوره‌هاي متعدد تاريخي است و تنها معتزليان تفاسير رايج آن‌را به نقد گذاشته و از آن عدول نموده‌اند.

 از معتزليان اولين كسي كه درباره صفات سخن گفته است و به نفي آن پرداخته است، واصل ابن عطاء است. او در نيمه دوم قرن اول متولد شد و در نيمه اول قرن دوم از دنيا رفت. به گفته شهرستاني: زيربناي عقايد اين گروه چهار امر است كه يكي از آن‌ها نفي صفات باري تعالي مانند علم و قدرت و اراده و حيات است.[5] ابوالهذيل (235 ـ 135) يكي ديگر از معتزليان است كه بر خلاف واصل، برخي صفات واجب تعالي را عين ذات او دانسته است. او علم را عين ذات واجب‌تعالي مي‌داند ولي اراده او را غير از ذات و زائد بر آن مي‌شمارد[6]. نظام نيز همانند سلف خود، اثبات صفات واجب تعالي را به معناي اثبات ذات و نفي مقابل صفات مي‌داند، با اين تفاوت كه به نفي مقابل، تصريح بيشتري دارد. به تعبير مقالات الاسلاميين: وقتي كه مي‌گوييم «خداوند عالم است»، اثبات ذات حق و نفي جهل و ناداني از اوست... [7] پس از آن‌ها محرر بن عبدالوهاب جبائي كه استاد ابوالحسن اشعري است، به همان كيفيت درباره صفات واجب تعالي عقيده داشت[8]. فرزند وي ابوهاشم براي تبيين مسأله صفات واجب تعالي، براي نخستين بار مسأله احوال را مطرح ساخت كه بدان شهرت يافت.

معتزله علي‌رغم انكار صفات ازلي واجب تعالي، ديدگاه‌شان در اين موضوع متفاوت است. ابوالهذيل علم واجب تعالي را ذات او مي‌داند و مي‌گويد واجب تعالي عالم است به علمي كه علم او همان ذات اوست. ولي جبايي مي‌گويد واجب تعالي بذاته عالم است نه به علمي[9] و همين گونه است ديگر صفات او. به تعبير علامه طباطبايي: برخي صفات واجب تعالي را انكار كردند و برخي آن را به معناي نفي اضداد آن دانسته و برخي آن‌را الفاظ مترادف ناميده‌اند.[10]

پس از معتزله، شيخ اشاعره، ابوالحسن اشعري، درباره صفات خدا بدون صراحت، به زائد بودن آن‌ها بر ذات گرايش پيدا كرده است و صفات واجب تعالي را نه عين ذات او مي‌داند و نه غير ذات او... و در عين حال مي‌گويد: خداوند عالم است به علمي، قادر است به قدرتي، حيّ است به حياتي و مريد است به اراده‌اي... [11] در هر صورت آن‌ها نظريه معتزله را رد مي‌كنند، از اين‌رو، تفكر زيادت صفات بر ذات پا به ميدان نهد.