آثار

اراده از ديدگاه متكلمان و حكماء مسلمان - تعریف اراده

تعريف اراده

قال العلامة الطوسي (ره) في شرح رسالة العلم بياناً لمذهب في ارادة الله سبحانه: انها العلم بنظام الكل علي الوجه الاتم.[12] به تعبير محقق طوسي، به نظر حكماء اراده‌ی خداي سبحان، همان علم او به نظام احسن جهان هستي است. با اين تعريف نه‌تنها علم و اراده از نظر مصداق و وجود خارجي، يكي هستند، بلكه از جهت تعريف نيز يكي هستند و به تعبير ملاصدرا (ره)، نه‌تنها اين دو از جهت تعريف يكي هستند بلكه بازگشت همه صفات به وجود است، از اين‌رو همه‌ی آن‌ها حقيقت يگانه‌اي هستند. چنان‌كه مي‌گويد:

مرجع العلم و الارادة و غير هما الي الوجود... الا ان عقول الجماهير من الاذكياء فضلاً عن غيرهم عاجزة قاصرة عن فهم سراية العلم و القدرة و الارادة في جميع الموجودات حتي الاحجار و الجمادات كسراية الوجود فيها[13] و كمان ان الوجود حقيقة سارية في جميع الموجودات علي التفاوت و التشكيك بالكمال و النقص فكذا صفاته الحقيقة التي هي العلم و القدرة والاارادة و الحيوة، سارية في الكل سريان الوجود علي وجه يعلمه الراسخون فجميع الموجودات حتي الجمادات حية عالمة...[14] با توجه به اين‌كه اين صفات از سنخ وجود است و نه ماهيت، بنابراين حكم آن‌ها با حكم وجود برابر و يگانه است. همان‌گونه كه اگر وجود واجب باشد، صفات آن نيز واجب است و اگر وجود ممكن باشد، صفات آن نيز ممكن خواهد بود،[15] به همين خاطر، همان‌گونه كه وجود تعريف‌پذير نيست، صفات وجود نيز تعريف‌پذير نيست. از اين‌رو، تعاريفي كه بزرگان از حكما براي وجود بيان داشته‌اند، تعاريفي شرح اللفظي يا تفاسير مربوط به آن‌ها مي‌باشد، نه تعاريف حقيقي كه بيان‌گر ماهيت آن‌ها باشد.

شيخ(ره) مي‌گويد: فواجب الوجود ليست ارادته مغايرة الذات لعلمه و لامغايرة المفهوم لعلمه، فقد بينا ان العلم الذي له بعينه هو الارادة التي له[16]. وي به‌طور صريح، نه‌تنها عدم تغاير مصداقي علم و اراده را كه همه بدان تصريح نموده‌اند، بيان كرده است، بلكه عدم تغاير مفهومي آن را نيز تصريح كرده است و از آن‌جا كه يگانگي مفهوم علم و اراده مستلزم ترادف آن دو است و هيچ زبان و لغتي آن را تأييد نكرده است، بايد سخن وي و ديگران به‌گونه‌اي تفسير گردد كه با فهم متعارف، چنين ناسازگار نباشد.

يكي از تفاسيري كه مي‌توان براي چنين تعابيري مطرح نمود، اين است كه اگرچه الفاظ علم و اراده و مانند آن داراي معاني متعدد و متفاوتي است، ولي علم و اراده‌ی واجب تعالي را نمي‌توان به هيچ يك از اين معاني عرفي دانست. بدين خاطر كه آن‌چه در اين زمينه مي‌توانيم درك نماييم، از سويي به‌خاطر درك مصاديق ممكن و عرفي آن است و از ديگر سو به خاطر تجربه پيوسته در اين موارد است. و از آن‌جا كه اين موارد با ذات واجب تعالي تفاوت جدي دارد و به بيان ملا صدرا(ره) «ان وجوده مباين لوجود جميع الموجودات، لان وجوده واجب بذاته لذاته و وجود غيره واجب به لا بذاته... فاذن لا يماثله و لايشابهه شئ من الاشياء لا في ذاته و لا في صفاته لا في وجوده و لا في كمالات وجوده من العلم و القدرة والارادة و غيرها من الصفات الكماليۀ»،[17] حال كه وجود و صفات او با وجود و صفات ديگر اشياء، متفاوت است و ما راهي براي درك وجود و صفات و كمالات وجود او نداريم، اگرچه با گفتن يا شنيدن صفتي از صفات او، ذهن ما متوجه همان دركي از آن مي‌شود كه با شنيدن صفات موجودات ديگر، متوجه مي‌شود ولي در عين حال، آن‌چه در اين درك براي ما حاصل مي‌شود، مفهوم درستِ صفت خداي متعال نيست بلكه مفهومي است كه ذهن ما بر اساس تجارب گذشته خود و بر اساس حكم به تشابه صفات خدا با صفات ديگران، به دست مي‌آورد. ولي نه‌تنها دليلي بر درستي اين درك وجود ندارد، بلکه دلايلي بر نادرستي آن مي‌توان ارائه نمود.

أـ از آن‌جا كه اعتبار مفاهيم ذهني ما يا به خاطر قراردادهاي عرفي غير رسمي است، يا به‌خاطر تجارب شخصي غير قابل انتقال، جايي كه هيچ يك از دو فرض ياد شده، كاربرد نداشته باشد، ما نمي‌توانيم مفهومي ذهني داشته باشيم، تا چه رسد به اين‌كه به صدق آن نيز آگاه باشيم و بدان اعتماد داشته باشيم.

ب‌ـ آن‌چه را كه ذهن ما قادر به شناسايي مي‌باشد، چيزي است كه در قالب‌هاي مفهومي بگنجد و در نتيجه در ذهن محدود ما جاي گيرد، از اين‌رو آن‌چه كه مفهوم بردار نباشد و به تعبير فلسفي رايج، در يكي از مقولات ده گانه جاي نداشته باشد، شكار ذهن ما هم نخواهد بود. به همين خاطر است كه در مورد آن‌ها در عين بداهت و سادگي، چيزي براي گفتن نداريم. به عنوان نمونه، مفهوم وجود با همه‌ی بداهت و آشكاري آن، براي ذهن ما قابل درك مفهومي يا ماهوي نيست. از اين رو، نه‌تنها قادر به تعريف آن نيستيم، بلكه از بيان حتي يك جمله درباره‌ی آن ناتوانيم. پس آن‌چه را كه از علم و اراده و ديگر صفات خداي سبحان داريم، مفاهيمي كه تصويرگر حقيقت آن‌ها باشد، نيست. شايد به همين خاطر باشد كه حضرت حق جلاله مي‌فرمايد: سبحان الله عما يصفون الا عبادالله المخلصون؛[18] خدا از هر توصيفي كه به‌وسيله انسان‌ها انجام پذيرد، منزه و مبرّي است، مگر آن كه بنده مخلص خدا وي را توصيف نمايد، كه توصيف او به خاطر حضوري بودن آن، نه مفهومي بودنش، شايسته آن ذات بي‌مانند مي‌باشد. به گفته امام صادق (علیه السلام)، كل ما ميّزتموه باوهامكم بادّق معاينه فهو مخلوق لكم مردود اليكم؛[19] ساخته ذهن، شايسته صاحب ذهن است، نه شايسته خالق ذهن.

حاصل آن‌كه تعريف ماهوي از امور وجودي به‌ويژه ذات و صفات واجب تعالي، نه شايسته است و نه امكان پذير. بنابراين آن‌چه كه متكلمان در تعريف آن گفته‌اند، خالي از خدشه نخواهد بود.

به نظر متكلمان، اراده عبارت است از قصد بر انجام كار. چنان‌كه محقق لاهيجي مي‌گويد: و اعلم ان ارادته تعالي، عند جمهور المتكلمين عبارة عن القصد الي اصدار الفعل[20]. نقد ياد شده بر اين تعريف نيز وارد خواهد بود. بدين خاطر كه منظور از قصد كه در اين بيان آمده است، همان مشكلات ساير مفاهيم ذهنيِ برگرفته از مصاديق ممكن و آلوده به نقص را دارد كه نمي‌توان با همان ويژگي‌ها در مورد واجب تعالي كه منزه از هر نقص و عيبي است، به كار برد. تعابير ديگر نيز مانند تعابير رؤساي معتزله كه آن را علم به نفع دانسته‌اند،[21] نيز همين ايراد را دارد.

نه‌تنها ذهن انسان از تعريف اراده و علم واجب تعالي ناتوان است بلكه از تعريف علم و اراده خود نيز ناتوان است. بلكه از تعريف ديگر حالات و عوارض وجود خود، مانند لذت و الم، خوف و رجاء، حب و عشق، علي‌رغم اين‌كه آن‌ها را در درون خود مي‌يابد، عاجز است. كسي كه دچار الم يا خوف شده است، با همه‌ی وجود، آن را مي‌يابد و بدين خاطر از آن متأثر مي‌شود، ولي توانايي بيان آن حالات دروني خود را ندارد و اگر بخواهد براي كسي درد و رنج خود را بيان كند كه هيچ گاه تجربه‌اي از آن نداشته يا شاهد تجربه ديگران نبوده است، از عهده‌ی آن بر نخواهد آمد. به گفته آخوند(ره): الارادة و الكراهة في الحيوان و فينا بما نحن حيوان، كيفية نفسانية كسائر الكيفيات النفسانية و هي من الامور الوجدانية كسائر الوجدانيات (مثل اللذة و الالم) بحيث يسهل معرفة جزئياتها، لكون العلم بها نفس حقيقتها الحاضرة عند كل مريد و مكره و لكن يعسر العلم بماهيتها الكلية و ذلك كالعلم، فان العلم بانية العلم، حاصل لكل ذي نفس لحضوره بهويته الوجدانية عند النفس و يعسر العلم بماهيته الكلية لانه كالوجود لاماهية له بل هو عين الوجود هوية و غيره عنواناً و مفهوماً و الوجود كما مرّ لاماهية له[22].

تعليل آخوند(ره) بر دشوار بودن تعريف ماهوي، نشان‌دهنده اين است كه منظور وي از دشواري، ناممكن بودن آن است. زيرا امري كه ممكن باشد، اگرچه وجود آن دشوار باشد، ولي وقوع آن در برخي از موارد، ممكن و شدني خواهد بود. ولي تعريف اراده و مانند آن، بدين خاطر كه فاقد ماهيت است، ناشدني است، نه دشوار. اينك علي‌رغم امكان ناپذير بودن تعريف اراده، تفصيل آن‌چه را كه گفتيم، ارائه خواهيم نمود: