آثار

اراده از ديدگاه متكلمان و حكماء مسلمان - ديدگاه معتزله

ديدگاه معتزله

به نظر برخي از معتزله، اراده از جنس ادراك است و آن عبارت است از اعتقاد به نفع؛ چنان‌كه كراهت نيز از مقوله‌ی علم است و آن نيز عبارت است از اعتقاد به ضرر. مي‌گويند: پس از حصول قدرت كه نسبت آن به فعل و ترك برابر است، در قلب به يكي از دو طرف نفع و ضرر، اعتقادي پديد مي‌آيد كه سبب ترجيح همان طرف مي‌شود و در نتيجه فاعل، آن را ايجاد مي‌كند. ذهب اكثر المعتزلة الي انّ كلاً منهما من جنس الادراك،. ففسروا الارادة باعتقاد النفع و الكراهة باعتقاد الضرر؛ لانّ نسبة القدرة الي طرفي الفعل و الترك بالسوية فاذا حصل في القلب اعتقاد النفع لاحد الطرفين برجح بسببه ذلك الطرف و صار الفاعل مؤثراً مختاراً[26]. لازم به يادآوري است كه ترجيح ايجاد شده به وسيله‌ی اراده، ترجيح وجوبي نيست‌، بلكه به گونه‌ی اولويت است. همان‌گونه كه اشاعره مي‌گفتند. با اين تفاوت كه، معتزله مرجح را امري بيرون از ذات فاعل مي‌دانند و اشاعره آن را عين اراده مي‌دانند:

اما القول بالمخصص و الداعي لفعله علي سبيل الاولوية دون الوجود – سواء كان امراً مبائناً لذاته و صفاته كما قالته قدماء المعتزلة او غير مبائن له كما قالته الاشاعرة من كون نفس الارادة مخصصة للفعل لاعلي سبيل البت و الوجوب. [27] سخن ياد شده اگرچه مربوط به مرحج خلق عالم است ولي ملاك آن، با بحث حاضر هيچ تفاوتي ندارد.

به نظر برخي ديگر از معتزله، اراده عبارت است از ميل و شوقي كه پس از اعتقاد به سودمندي كار پديد مي‌‌آيد و نفس را مشتاق انجام آن مي‌سازد. در واقع اراده، نتيجه علم و آگاهي به سودمندي كار است، نه خود علم و آگاهي.

هر دو نظريه معتزله از جهات متعددي، نقدپذير است و مورد نقد و ايراد واقع شده است. اما نظريه اول كه اراده را علم و آگاهي به سود و نفع كار مي‌داند، اولاً، لازمه‌اش اين است كه علم و اراده در همه موارد، همراه باشند و هرجا اعتقاد و آگاهي به سودمندي باشد، اراده هم باشد و حال آن‌كه چنين نيست. در بسياري از موارد، فاعل علم به سودمندي كاري دارد ولي آن را اراده نمي‌كند و نيز لازم است كه هرجا كه آگاهي به سودمندي نباشد و يا آگاهي به زيان‌آوري كاري باشد، اراده نباشد، بلكه كراهت و نفرت باشد و حال آن‌كه چنين نيست. مي‌شود كه كسي به زيان‌آور نبودن كاري آگاه باشد ولي انجام آن را اراده كند و از آن كراهت نداشته باشد. به گفته‌ی آخوند (ره)، انا كثيراً ما نعتقد النفع في كثير من الافعال و لانفعلها و لانريدها و لانعتقدها النفع في كثير منها بل نعتقد ضرّها و نريدها[28]

و ثانياً هر كسي بين مصاديق ادراك و اراده، فرق آشكار مي‌يابد و چنين نيست كه كسي بين مي‌دانم و مي‌خواهم، همساني قائل باشد؛ تفاوت در مصاديق نشان دهنده تفاوت در مفاهيم و ماهيات است. هر ذهن سليمي به راحتي بين مصاديق آن دو تفاوت مي‌گذارد. بنابراين نمي‌توان اراده را ادراك دانست و آن را به آگاهي به سودمندي، تفسير نمود.

نظريه دوم نيز مورد انتقاد واقع شده است و اشكالات آن، دقيقاً همان اشكالات نظريه نخست است. همو مي‌گويد: ان كثيراً ما يوجد هذا الميل و الشوق بدون الارادة كما في المحرمات [29] و اضافه مي‌كنم كه و ربما لا‌يوجد هذا الميل و الشوق مع وجود الارادة كما في كثير من التكاليف الواجبة عند كثير من المكلفين و كما في الافعال العادية من تحريك الاعضاء و فرقعة الاصابع و كثير من الافعال العبثية و الجزافية و كما في تناول الادوية البشعة و غيرها[30]