آثار

اراده از ديدگاه متكلمان و حكماء مسلمان - ديدگاه حكما

ديدگاه حكما

اولاً اراده‌ی هر چيزي، فرع و تابع وجود آن است، از اين‌رو، همان‌گونه كه وجود اشياء متفاوت است، برخي واجب است و برخي ممكن؛ برخي بي‌نياز است و برخي نيازمند؛ برخي بسيط است و برخي مركب؛ برخي مجرد است و برخي مادي؛ برخي نامحدود است و برخي محدود؛ برخي واجد همه كمالات است و برخي فاقد كمالات؛ برخي خير محض است و برخي آلوده و آميخته با شرور، اراده نيز همين گونه است. زيرا اراده همراه وجود و از لوازم وجود است. بنابراين اراده نيز در برخي از موارد واجب، بسيط، بي‌نياز، مجرّد، نامحدود، خير محض و واجد همه‌ی كمالات ديگر است و در برخي موارد، ممكن، نيازمند، مركب، مادي، محدود است و واجد همه‌ی كمالات نيست.

به تعبير ديگر، همان‌گونه كه وجود، امري مشكك است، نه متواطي و حمل آن بر اشياء مختلف، متفاوت است، اراده نيز امر مشكك است. بنابراين نه‌تنها تعريف‌پذير نيست، چنان‌كه وجود نيز تعريف‌پذير نيست، بلكه تفسير يگانه‌اي نيز ندارد. همان‌گونه كه وجود مادي را از لوازمي شناسايي مي‌كنيم كه وجود مجرد را از آن نمي‌توانيم شناسايي كنيم، در مورد اراده نيز همين‌گونه است و هر يك از مصاديق آن را با لوازم ويژ‌ه‌ی آن مي‌توانيم بشناسيم.

ثانياً از آن‌جا كه هر كمالي، در صورتي مطلوب است كه وجود داشته باشد يعني به خاطر وجود آن كمال است كه مطلوب واقع شده است؛ به تعبير ديگر، هر امر مطلوب و محبوبي، به‌تبع وجود، مطلوب و محبوب است، به گونه‌اي كه اگر وجود نداشته باشد، مطلوب نيز نخواهد بود و نيز از آن‌جا كه هر چيزي طالب وجود و بقاء وجود و همه كمالات خود است و كمالات خود را همانند وجود خود مي‌طلبد، مي‌توان دريافت كه وجود، منبع هر خير و كمال و بهاء است و به گفته‌ی حكيم سبزواري، لانه منبع كل شرف، [31] وجود منبع و اصل و ريشه‌ی همه‌ی كمالات و خيرات است. از اين‌رو و به‌خاطر جدايي‌ناپذيري اراده از وجود، همانند وجود در همه اشياء ساري و جاري است. اگرچه به خاطر نشناختن حقيقت آن، همانند نشناختن حقيقت وجود، از چشم بسياري پوشيده مانده است. ان هذه المسمي بالارادة او المحبة او العشق او الميل او غير ذلك سار كالوجود في جميع الاشياء لكن ربما لا يسمي في بعضها بهذا الاسم لجريان العادة و الاصطلاح علي غيره، او لخفاء معناه هناك عند الجمهور او لعدم ظهور الآثار المطلوبة منه عليهم هناك.[32]

خلاصه اين‌كه، اولاً اراده تابع وجود است و احكام وجودِ خاصِ خود را دارد و ثانياً كمالِ ويژه و جدايي‌ناپذير وجود است كه در هر رتبه‌اي از وجود، ظهور متناسب با آن را دارد.

با توجه به آن‌چه گفته شد، اراده مانند ساير صفات ذاتيِ واجب تعالي عين ذات اوست، چنان‌كه اراده و محبت و علم و مانند آن عين يك‌ديگرند. به تعبير آخوند: 1ـ الارادة و المحبة و العشق معني واحد كالعلم و هي في الواجب تعالي عين ذاته و هي بعينها عين الداعي و في غيره ربما تكون صفة زائدة عليه و تكون غير القدرة و غير الداعي كما في الانسان.[33] در واجب تعالي، اراده و محبت و عشق به يك معناست كه عبارت است از علم. يعني اراده همان علم است، چنان‌كه محبت و عشق واجب تعالي، به معناي علم اوست.

لاشك ان فاعلية الواجب سبحانه بنفس ذاته لا بامر زائد علي ذاته و كذا الداعي له في ايجاد العالم هو علمه بوجه النظام الاتم الذي هو عين ذاته. [34] همان‌گونه كه فاعليت واجب تعالي عين ذات اوست، داعي بر فاعليت نيز عين ذات اوست. از اين‌رو آن تعدد جهت و حيثيت كه در فاعل‌هاي ممكن تصور مي‌شود و بلكه تحقق دارد، در واجب تعالي تعقل نمي‌شود. آن‌چه كه در فاعليت او مؤثر است، ذات يگانه اوست كه نه‌تنها داراي همه كمالات بي حدّ و اندازه است، بل مبدأ همه كمالات و خيرات وجودي است و اگر در فاعليت او گفته شود كه علم او به چگونگي نظام هستي، سبب آفرينش آن شده است، بدين معنا نيست كه چيزي غير از ذات واجب تعالي، علت آفرينش جهان است. چنان‌كه اگر در آفرينش جهان، سخني از اراده يا انگيزه او نمي‌شود و تنها علم او مورد توجه قرار گيرد، به اين معنا نيست كه او اراده و ديگر صفات مربوط به آفرينش را ندارد.

ابن سينا(ره) در شفا مي‌گويد: انه عالم بكيفية نظام الخير في الوجود و انه واجب الفيضان عنه و عالم بان هذه العالمية يوجب ان يفيض عنها الوجود علي الترتيب الذي يعقله خيراً و نظاماً و فيضان الخير و النظام عنه غير مناف لذاته الفياضة بل انه مناسب له و تابع لخيرية ذاته الفياضة و لازم جوده التام الذي هو نفس ذاته. فاذن مجعولاته مرادة له و نظامه الصادر عنه مرضي لذاته لا علي سبيل ان يعلمها ثم يرضي بها بل علي سبيل ان نفس علمه بها نفس رضاه بها و اختياره اياها. [35] آن‌چه كه در فاعليت واجب تعالي دخيل است، علم واجب تعالي است ولي نه مطلق علم او بلكه علم او به كيفيت و ترتيب نظام هستي. همين علم، عين رضايت و اراده او به ايجاد آن نظام و ترتيب آن نيز است. چنان‌كه ملاحظه مي‌نماييد در سخنان شيخ فيضان و صدور نظام احسن، مناسب و ملائم ذات اقدس اله شناخته شده است و همين مناسبت و تلائم نشان اين است كه جهان هستي با همه نظم و ترتيب آن مراد و مرضي اوست و اين اراده و رضايت، عين علم او دانسته شده است، نه لازم و پيامد آن. واجب تعالي مريد و مختار و راضي به فعل خود است چون عالم به خيريت فعل خود است، نه چون علاوه بر علم، اراده‌اي زايد يا رضايتي بيرون از آن تحقق يافته باشد. به همين خاطر است كه آخوند پس از نقل سخن شيخ مي‌گويد:

فاذن قد انصرح و اتّضح انّ كونه عالماً و مريداً امر واحد من غير تغاير لا في الذات و لا في الاعتبار، فاذن ارادته بعينها هي علمه بالنظام الاتم و هو بعينه هو الداعي و الغاية في هذا الاختيار لا امر آخر من العالم الا‌مكاني[36].

حاصل آن‌كه تعدد و تفاوت علم و اراده و داعي و مانند آن، در واجب تعالي، تفاوت مفهومي و تعدد اعتباري است. حقيقت آن‌كه عين ذات واجب تعالي است، يكي است كه غير از ذات او نيست و همين مفاهيم متعدد نيز به‌خاطر فهم گوناگون ما از مصاديق اعتباري آن‌ها و افعال گوناگون نفس ماست. ولي همان‌گونه كه حقيقت اشياء، هستي آن‌هاست كه ظهورات متفاوت و متكثري دارد كه هر يك با قرار گرفتن در فاهمه نامي و عنواني مي‌گيرد؛ صفات خدا از جمله اراده او نيز چنين است.

خلاصه سخن حكما در اين موضوع، دو نكته است:

1ـ اراده‌ی واجب تعالي همان علم او به نظام اتم و احسن است.

2ـ اراده واجب تعالي عين ذات اوست.

بر هر دو نكته اشكال‌ها و نقدهايي وارد شده است كه اينك بدان مي‌پردازيم: