آثار

اراده از ديدگاه متكلمان و حكماء مسلمان - نظريه ابن سينا (ره)

1ـ نظريه ابن سينا (ره)

شيخ الرئيس نه‌تنها اراده واجب تعالي را از نظر مصداق و وجود عين علم او مي‌داند و نه‌تنها بين آن‌دو تغاير وجودي و مصداقي نمي‌بيند بلكه آن‌دو را از نظر مفهوم نيز يكي مي‌داند، يعني وي اراده و علم را مترادف مي‌داند. مي‌گويد: فواجب الوجود ليست ارادته مغايرة الذات لعلمه و لامغايرة المفهوم لعلمه[64] و چون ترادف مفهومي خردپذير نيست زيرا مبناي ترادف مفهومي، عرف و لغت است و در هيچ عرف و لغتي، علم و اراده را دو لفظ به يك معني ندانسته‌اند، از اين‌رو سخن شيخ نياز به توضيحي دارد تا با اهميت مقام علمي او تناسب داشته باشد و آن اين است كه: اگر‌چه هيچ عرف و لغتي، علم و اراده را به يك معنا ندانسته‌اند و درست هم همين است ولي بدون استثناء حكماي بزرگ، علم و اراده واجب تعالي را از سنخ علم و اراده ممكنات كه ما مي‌شناسيم، نمي‌دانند. آن‌چه ما مي‌شناسيم ممكن است و آن‌چه از صفات واجب تعالي است، واجب است؛ آن‌چه ما مي‌شناسيم، كيفيتي نفساني است و آن‌چه كه صفت واجب تعالي، چنين نيست؛ آن‌چه ما مي‌شناسيم آميخته با نياز و نقص و تركيب و لوازم ماده است ولي آن‌چه كه صفت اوست، منزه و مبراي از هر نقص و محدوديت قابل تصور است[65] و به تعبير امام صادق (علیه السلام)، كل ما ميّزتموه باوهامكم في ادقّ معانيه فهو مخلوق لكم مردود اليكم.[66]

پس ما به حقيقت مفهوم علم و اراده‌اي كه در مورد واجب تعالي به كار مي‌رود، آگاهي نداريم. تنها همين اندازه مي‌دانيم كه با سلب همه نقايص و جهات امكاني از اراده و علم موجودات ممكن، آن مفاهيم درباره او صادق است و از صفات اوست ولي پس از سلب همه نقص‌ها و نيازها و جهات امكاني، آن‌چه باقي مي‌ماند، چيست تا مفهوم ذهني ما از آن باشد، نه‌تنها براي ما معلوم نيست بلكه قابل شناخت نيست؛ چه هر‌چه مفهوم‌بردار باشد و در قالب‌هاي ذهني ما جاي ‌گيرد، ممكن است، نه واجب. پس ما درك عقلي روشني از علم و اراده واجب تعالي نداريم. آن‌چه را كه صفت او مي‌دانيم، در واقع همان صفات موجودات ممكن است كه در ذهن آن‌ها ‌را از جهات امكان منزه مي‌سازيم و با تسامح به واجب تعالي نسبت مي‌دهيم. حال كه چنين است، گويي به چيزي نزديك به ترادف مفهومي علم و اراده نزديك شده‌ايم.

به بيان خود شيخ الرئيس، درك و مفهوم ما از صفات واجب تعالي يكي است و آن اين‌كه دركي از آن نداريم، چنان‌كه ما آن‌را تفسير كرديم. بنابراين ترادف مفهومي واقعي، نه تسامحي را مطرح مي‌سازد. وي مي‌گويد:

فاذا قال له قادر لم يعن به الاّ انه واجب الوجود مضافاً الي ان وجود غيره يصّح عنه ... و اذا قال له حيّ لم يعن الاّ هذا الوجود مضافاً الي ان وجود العقلي مأخوذاً عن الاضافة الي الكل المعقول ايضاً بالقصد الثاني اذا الحي هو المدرِك الفعال و اذا قال له مريد لم يعن الاّ كون واجب الوجود مع عقليته اي سلب الماده عنه، نظام الخير كله ... و اذا قال له خير، لم يعن الاّ كون هذا الوجود مبرء عن مخالطة ما بالقوة و النقص ... [67]

حاصل آن‌كه اراده از نظر شيخ (ره)، عين علم و عين صفات ديگر و عين ذات است و نه‌تنها تغاير مصداقي ندارد، تغاير مفهومي نيز ندارد. وي در توضيح اين نكته و در واقع براي بيان اشكالاتي كه بر زائد بودن اراده وارد مي‌شود، بدون نام بردن از آن‌ها مي‌گويد: فهذه الاشياء كلها مرادة لاجل ذاته فكونها مرادة له ليس لاجل غرض وراء ذاته ... ان واجب الوجود تام بل فوق التمام فلا يصح ان يكون فعله لغرض. [68] اگر اراده زائد بر ذات باشد براي تحقق آن، امري غير ذات دخالت و تأثير خواهد داشت و در نتيجه وصول به آن امر غير ذاتي است كه سبب ايجاد فعل شده است و چون واجب تعالي تام و فوق التمام است، چنين اراده‌اي در مورد وي امكان ندارد. فلا يصح ان يكون فعله لغرض فلا يصح ان يعلم انّ شيئاً هو موافق له فيشتاقه ثم يحصله فاذن ارادته من جهة العلم ان يعلم ان ذلك الشي في نفسه خير و حسن ... فلا يحتاج بعد هذا العلم الي ارادة اخري ليكون الشي موجوداً بل نفس علمه بنظام الاشياء الممكنه علي الترتيب الفاصل هو سبب موجب لوجود تلك الاشياء علي النظام الموجود. [69]

اين بود نظريه شيخ(ره) درباره عينيت علم و اراده، اگرچه جايي درباره چگونگي حلّ تعارض اخبار و روايات با اين نظريه، چيزي از وي نقل نشده است.