شرح حدیث عنوان بصری (4)

 حسینی شاهرودی، طهور، شرح اصول کافی

شرح حدیث عنوان بصری ـ درس چهارم ـ  6/ 4/ 1381

   

[در ادامه آخرین نکته جلسه قبل در شرح آیه «لايغرّنّك تقلّب الذين كفروا في البلاد متاعٌ قليلٌ و مأواهم جهنم و بئس المصير».]

کسی که به این اندازه از عقل و فهم [که در جلسه قبل گفته شد] رسیده و اهل اندیشه پیوسته باشد، این ویژگی را پیدا می‌کند که به امکانات دنیوی بلکه اخروی دیگران توجه نخواهد کرد.

اهل فکر و اندیشه به‌خاطر این‌که ذکر پیوسته دارند، ذکر پیوسته نتیجه قلبی خواهد داشت. اگر کسی پیوستگی در ذکر زبانی داشته باشد و این ذکر زبانی همراه با فکر باشد، [البته با حفظ شرایط خاص خود] بدون فاصله چندانی به قلب منتهی می‌شود؛ یعنی همراه با زبان قلب هم آن ذکر را خواهد گفت. اگر این ذکر پیوستگی و دوام داشته باشد و به قلب برسد، ذکر زبانی هم که متوقف شود، ذکر قلبی ادامه خواهد داشت.

یکی از معانی این‌که در روایات آمده است خواب عالم از عبادت جاهل برتر است، این است که درست است که این عالم خوابیده و ذکر نمی‌گوید، ولی آن ذکرهایی که در حال بیداری دوام و پیوستگی داشت، الان دارد. اگر کسی اهل شنیدن باشد و گوش شنوا داشته باشد، می‌‌تواند ذکر پیوسته او در حال بیداری را در حال خواب بشنود.

بنابراین ظاهر عالم این است که سکوت کرده است، ولی در دریای عبادت است؛ آن‌هم عبادتی که اصلاً با این عبادت‌هایی که ما با زبان یا بدن انجام می‌دهیم قابل قیاس نیست.

اگر ذکر با آداب و شرایط ویژه‌ای که بیان شده به قلب منتهی بشود، ذکر پیوسته می‌شود و طبعاً چنین انسانی دیگر توجه به آخرتی هم که عموم و متوسط مردم به آن توجه دارند، توجه نخواهد داشت؛ یعنی ذکر و عبادتش برای این نیست که در جایی برود که بیشتر بخورد، بیشتر بیاشامد، بیشتر بیاساید و ...

در شرح روایت در جلسات قبل گفتیم که علم نور است که «یقع»؛ خودش می‌آید و کسی نمی‌تواند آن را بیاورد و مربوط به قلب و بالاتر از قلب است و این‌که این علم به عاقلان تعلق می‌گیرد و در توضیح عاقل گفتیم حداقل 9 آیه آخر سوره آل عمران ویژگی‌های عاقل را بیان کرده است که یکی از ویژگی‌ها ذکر دائمی است.

اگر کسی بتواند نفس خویش را مطیع خود و در این ذکر همراه خود سازد، این در پایه و مرتبه، چندان با انبیا تفاوت ندارد؛ یعنی نفس تسلیم او باشد.

نشان کسی که نفسش مرید و تابع و مؤمن به اوست، این است که هیچ‌گاه جز آن‌چه را که مورد رضایت قلب یا روح است، در ذهن او هم نمی‌گنجد؛ یعنی به مقام عصمت می‌رسد.

عصمت اختصاص به انبیا و اولیا ندارد؛ درجات مختلفی دارد که هر درجه مربوط به کسی است.

 

یرید الله تبارک و تعالی ان یهدیه؛

علوم حقیقی و معارف الهی که اسرار الهی و سر ربوبیت است، در قلب کسی قرار می‌گیرد که اراده خدا به هدایت او تعلق گرفته باشد.

گاهی ممکن است که علمی از جانب خدا به قلب کسی تعلق گرفته باشد ولی اراده خدا هدایت او نیست، ممکن است اراده دیگری باشد. به تعبیر عرفی، ممکن است اراده الهی تعلق گرفته که کسی از این علم برخوردار باشد برای این‌که عبرت دیگران یا آرامشی برای دیگران باشد.

1ـ علم و معرفت الهی که اسرار است، برای هدایت است؛ نه برای آبادی دنیاست و نه آخرت؛ برای قرب است.

این علوم نه در دنیا و نه در آخرت سبب غبطه دیگران نمی‌شود، ولی سبب امید دیگران هم در دنیا و هم در آخرت می‌شوند.

علت، یکی بیشتر نیست، آن‌هم علت تام است. اشتراک علت‌های مختلف و علت ناقص با علت تام، اشتراک لفظی است؛ یعنی عرف به این علت ناقص علت می‌گوید و الا اصلاً سِمَت علیت ندارند. زیرا خودْ عین تعلق به دیگری هستند و بنابراین چیزی نمی‌تواند متعلق به این‌ها باشد. به تعبیر دیگر، این‌ها چون خودْ وجود ظلی دارند، نمی‌توانند مقوم یک وجود ظلّی دیگر باشند.

تشکیک وجود سخنی در حد فهم حکیم الهی است، نه در حد فهم عارف ربانی. عارف ربانی به همان اندازه تشکیک وجود را باطل می‌داند که تباین وجود را باطل می‌داند.

2ـ علم باید برای یافتن مقصد باشد، نه غفلت از مقصد.

علم در صورتی به اراده الهی نزول پیدا می‌کند و دل بنده را روشن می‌کند که وسیله دست‌یافتن به مقصد باشد، نه سبب غفلت از مقصد.

3ـ علم باید وسیله قرب باشد، نه بُعد.

ریشه همه خطایا و لغزش‌ها که ریشه بُعد هستند، حب دنیاست. ما یک دل داریم و در یک دل یک محبوب بیشتر نمی‌گنجد. اگر محبوب بزرگ باشد، دل را پُر خواهد کرد.

هرگاه دنیا وارد دل شد، حداقل معنای این سخن این است که خدا کوچک تصور شده است که محبت او این دل را پر نکرده است. خدای کوچک، خدا نیست.

خطایا و گناهان مقدمه کثرت‌ها و تمایزهاست و حال آن‌که مقصد توحید است.

اگر علم سبب بُعد شود یعنی سبب شود بر هستی ما افزوده شود، نه کاسته شود، این نور الهی نیست؛ وجودک ذنب لایُغفر

امیرالمؤمنین محور حق است و واقعیت باید مطابق با او باشد و این آخرین مرتبه سلوک موجود ممکن و قرب ویژه است.

4ـ نزول این علم به اراده الهی وابسته است؛ فقط و فقط به اراده الهی وابسته است.

تنزل هر نعمتی از ذات الهی وابسته به خودِ ذات الهی است.

1ـ4ـ اراده حق تعالی عامل تعلق به چیزی نیست، نه معلول تعلق به چیزی

این‌گونه نیست که اراده الهی لااقتضا باشد؛ تعلق اراده الهی به چیزی معلول چیزی نیست.

آن‌چه رخ می‌دهد، اقتضای ذات الهی است.

یکی از نکاتی که در سوره توحید خیلی سفارش شده دقت کنید، اندیشه روا داشتن بر کلمه صمد است؛ پر بودن برای خدا یعنی کسی نمی‌توان جلب نظر او را کند، ولو سریع الرضاست.

2ـ4ـ اراده خدای متعال عامل پیدایش مراد و تنها علت پیدایش مراد است.

همه عالم ـ نه‌فقط طبیعت ـ هر جایی که می‌توان آن را فعل حق تعالی نامید و همه مرادها مانند مراد و تجلی اول است؛ یعنی در همه مرادها حق تعالی علت تامه است.

تفاوت دعای روز و شب

غفلت‌های روزانه را با ذکرهای روزانه باید حل کرد.

3ـ4ـ اراده الهی که سبب پیدایش مراد است، سبب نفی اراده از انسان نمی‌شود.

اراده انسان نه‌تنها در عرض اراده الهی نیست، بلکه در طول آن هم نیست؛ آن‌که تشکیک در وجود را ناروا و اسناد وجود به غیر حق تعالی را اسناد مجازی می‌داند، رابطه طولی بین اراده انسان و اراده حق تعالی را نیز ناروا می‌داند.

بسیاری از امور ـ مانند فهم امر بین الامرین ـ عقلی نیست، فراعقلی است.

هیچ وصفی از اوصاف حق تعالی سبب نفی اوصاف انسان و مخلوقات نمی‌‌شود، بلکه نفی آن محال است؛ زیرا صفات موجودات، ظهور اوصاف حق تعالی است و این ظهورات از شؤون ذاتی حق تعالی است و نفی آن مستلزم نفی ذات است.

 

صوت (دریافت)