المنهج الثالث: نشئه دیگر وجود غیر از این نشئه مشهود - فصل چهارم: بررسی نظریه اشباح

فصل چهارم: بررسی نظریه اشباح (فی زیادة توضیح، ص314) (پاسخ‌های دیگران به اشکالات وجود ذهنی)

جمعی از متأخرین به دلیل ناتوانی از پاسخ به اشکالات وجود ذهنی، نظریه شبح معلوم را مطرح کردند.

دلایل:

1ـ با وجدان و نیز با دلایل وجود ذهنی می‌دانیم که به هنگام ادراک اشیاء، صوری ذهنی از آن‌ها داریم.

اشکالات وجود ذهنی دلایلی بر نفی وجود ذهنی است، یعنی ماهیات اشیاء در ذهن حاصل نمی‌شود.

جمع بین دو دسته دلیل: دلایل وجود ذهنی و اشکالات وجود ذهنی سبب می‌شود بگوییم آن‌چه در ذهن حاصل می‌شود شبح معلوم است نه ماهیت آن.

(و یرد علیهم، ص315) پاسخ: اگر دلایل وجود ذهنی تمام باشد، فقط وجود ذهنی را اثبات می‌کند، نه شبح را که مانند نقش بر دیوار است. بنابراین نظریه شبح جمع بین دو دسته دلیل نیست، زیرا هیچ‌کس نگفته عکس زید بر دیوار یا نقش و اسم او بر کاغذ، زید است بلکه اسم و نقش و شبح زید است و حال آن‌که همگان علم به مثلاً زید دارند. به‌علاوه، قول به شبح، به سفسطه می‌انجامد.

مقدمه: ماهیت شیئ متأخر از موجودیت آن است، زیرا اگر موجودیت شیئ نباشد، اصلاً چیزی وجود نخواهد داشت تا ماهیت داشته باشد. پس باید شیئ موجودیت داشته باشد تا ماهیت داشته باشد.

پس ماهیت تابع وجود است و با ذهنی یا خارجی شدن موجودیت شیئ، ماهیت آن نیز تغییر می‌کند.

(فإن قلت، ص316): اگر ماهیت متأخر از وجود باشد، نخست، موجود می‌شود و در رتبه بعد ماهیت پیدا می‌کند. اشکال همین است که اگر موجود شد، حد و ماهیت خاص خود را دارد. اگر آن‌چه موجود شده همان ماهیت خاص باشد، تقدم شیئ بر نفس است و اگر غیر از آن ماهیت باشد، اشکال این است که آن نیز ماهیتی است که وجودش بر ماهیت تقدم دارد و همان اشکال عیناً تکرار می‌شود.

قلت: اولاً فرض‌ها منحصر به دو مورد نیست که آن‌چه در مرتبه قبل وجود یافته، همان ماهیت باشد تا تقدم شیئ بر خود لازم بیاید یا غیر از ماهیت است تا تغییر ماهیت به ماهیت دیگر باشد بلکه شق سومی هم دارد، زیرا تقدم ماهیت خاص همراه با وجود آن بر ماهیت حاصل از موجودیت، رتبی است، بنابراین سلب هر دو منعی ندارد؛ نه تقدم الشیئ لازم می‌آید نه تناقض.

ثانیاً، آن‌چه وجود یافته و آن‌چه انسان شده، دو چیز نیست بلکه یک چیز است که هم انسان است و هم موجود ولی در تحلیل ذهنی، تحقق وجود او در مرتبه نخست، مقدم است بر تحقق ماهیت او. بنابراین یک چیز تحقق یافته است نه دو چیز تا یا تقدم الشیئ باشد یا تناقض.

(اذا تمهد هذا، ص317) پس از این مقدمه، پاسخ اشکالات وجود ذهنی از این قرار است:

از آن‌جا که وجود ذهنی غیر از وجود خارجی است، ماهیت ذهنی نیز غیر از ماهیت خارجی است. همان‌گونه که وجود خارجی با ورود در ذهن، وجود ذهنی می‌شود، ماهیت خارجی هم با ورود به ذهن، ذهنی و کیف می‌شود. در واقع، انقلاب ماهیت در این صورت اشکال ندارد. (محال بودن انقلاب ماهیت در صورتی است که ماهیت در عین حال که خودش است، چیز دیگری باشد، نه آن‌که متحول به چیز دیگری شود).

إن قلت: این همان قول به شبح است نه وجود ذهنی، زیرا در نظریه وجود ذهنی گفته می‌شود خود ماهیت خارجی در ذهن حاصل می‌شود نه چیزی مباین با آن.

قلت: دلیلی که بر وجود ذهنی اقامه شده بود، اثبات نمی‌کرد که خود ماهیت بنفسه به ذهن می‌آید، فقط می‌گفت که ماهیتی که می‌خواهیم بر آن حکم کنیم، الان در ذهن است. ولی این‌که ماهیت آن چیزی است که در خارج وجود دارد قابل اثبات نیست، زیرا قطع نظر از موجودیت خارجی، چیزی نیست تا به ذهن منتقل بشود یا نشود.

مقصود از اندفع الإشکالات: همه اشکالاتی است که بر محور حصول ماهیات بأنفسها در اذهان باشد مانند اشکال اول و دوم ولی اشکال این‌که شیئ واحد هم کلی است هم جزئی، مبتنی بر حصول ماهیات بأنفسها نیست و این پاسخ آن اشکالات را رفع نمی‌کند.

إن قلت: انقلاب وقتی ممکن است که امر مشترکی بین منقلب و منقلب إلیه باشد، مانند انقلاب بذر به گل؛ انقلاب جسم سبز به زرد. ولی این‌جا امر مشترکی وجود ندارد، زیرا وجود ذهنی مباین وجود خارجی و ماهیت موجود به وجود ذهنی نیز مباین ماهیت موجود به وجود خارجی است و این انقلاب، محال است.

(ص318) قلت: عقل امر مبهم مشترک بین آن دو را فرض می‌کند، چیزی مانند: امر، شیئ و غیره.

سید سند اول می‌گوید: چنین انقلابی امر مشترک نمی‌خواهد و اینک می‌گوید امر مشترک می‌خواهد. نمی‌خواهد بدین سبب که نه تبدل شیئ در صور جوهری آن است که ماده مشترک بخواهد نه تبدل شیئ در أعراضش که موضوع مشترک طلب کند. ولی این‌جا می‌گوید: چیز مبهمی مانند «امر یا شیئ» بین منقلب و منقلب إلیه مشترک است.

(و اعترض علیه) اشکالات محقق دوانی بر سید سند:

اشکال یکم: انقلاب چیزی با تمام حقیقت به چیز دیگری که با تمام حقیقت مباین با آن باشد، معقول نیست.

در انقلاب باید بین منقلِب و منقلَب إلیه امر مشترکی وجود داشته باشد. اگر انقلاب در جواهر باشد، امر مشترک ماده است. اگر انقلاب در اعراض باشد، امر مشترک موضوع است.

اما این‌جا میان وجود خارجی و وجود ذهنی هیچ امر مشترکی وجود ندارد تا انقلاب ممکن باشد.

(ثم تقدم الموجودیة غیر بیّن و لا مبیّن، ص319) اشکال دوم: این سخن سید سند که «الوجود متقدم علی الماهیه یا آن ماهیة الشیئ متأخر عن موجودیتها» نه بدیهی است نه مدلل. (این اشکال از این جهت وارد است که هر دو فاضل، قائل به اصالت ماهیتند ولی اگر کسی اصالت وجود را پذیرفته باشد، اگر اصالت وجود بدیهی باشد، این حرف هم بدیهی است و اگر اصالت وجود نظری است، این هم نظری می‌شود و دلیلش همان دلیل اصالت وجود است).

(و علی فرض التسلیم) اشکال سوم: بر فرض که وجود مقدم بر ماهیت باشد، این مجوز انقلاب نخواهد بود.

(ثم علی فرض الانقلاب) اشکال چهارم: آن‌چه گفتید، نقض ادعای شماست، مدعا، حصول ماهیات در ذهن است. ولی در پاسخ به این‌که لازمه‌اش این است که شیئ واحد هم جوهر باشد و هم عرض، گفتید: با تبدل وجود، ماهیت خارجی هم متبدل می‌شود. نتیجه‌اش این است که ماهیات بأنفسها در ذهن حاصل نمی‌شوند.

(و ما ذکر) اشکال پنجم: این گفته که حصول ماهیت در ذهن مقید به این نیست که همان‌گونه که در خارج بود باقی بماند یا تغییر کند و تغییر یافته آن هم، نظریه وجود ذهنی را اثبات می‌کند، مانند این است که گفته شود بودن زید در خانه مقید به این نیست که خودش باقی باشد بلکه اگر به عمرو هم مبدل شود، باز هم زید در خانه هست!

(مدعی این بود که خود ماهیات به ذهن می‌آید. اشکالاتی مطرح شد. سید سند در پاسخ: اشکال بیانی داشت که لازمه‌اش این است که خود ماهیت به ذهن نیاید و این دست برداشتن از مدعای وجود ذهنی است).

(ثم من البیّن) اشکال ششم: بر فرض انقلاب اگر ماده مشترکی میان منقلب و منقلب الیه نباشد، انقلاب معنی ندارد. (بنابر حرف سید سند بین وجود و خارج هیچ امر مشترکی نیست، زیرا هم وجوداً متفاوت است و هم ماهیت. بنابراین بین این قول و قول به شبح تفاوت چندانی نیست). (و انه علی ما ذهب الیه، اشکال هفتم).

 (و غایة ما یمکن، ص320) توجیه اول ملاصدرا از سید سند در برابر اشکالات دوانی:

بین هر وجود خارجی و صورت ذهنی آن، ربط خاصی هست وگرنه صورت ذهنی، علم به آن نبود. حقیقت آن ربط این است که آن‌چه در ذهن است، اگر در خارج موجود شود، عین چیزی است که در خارج است و آن‌چه در خارج است اگر به ذهن بیاید، عین آن چیزی می‌شود که در ذهن است.

(و لایلزم) ان قلت: «آن‌چه در ذهن است اگر در خارج موجود شود، عین چیزی است که در خارج است و آن‌چه در خارج است اگر به ذهن بیاید، عین آن چیزی می‌شود که در ذهن است»، لازمه‌اش این است که هر چیزی هر چیزی شود.

(قلت لانه فرق): نمی‌گوییم هر چیز خارجی که به ذهن برود، هر چیزی می‌شود بلکه می‌گوییم اگر الف خارجی به ذهن برود، الف ذهنی می‌شود.

به بیان دیگر، رابطه ذهن و خارج بدین‌گونه است که جوهر خارجی که به ذهن بیاید، کیف نفسانی می‌شود و کیف نفسانی که به خارج برود، جوهر می‌شود. ولی این رابطه در جاهای دیگر نیست. پس لازم نمی‌آید که هر چیزی هر چیزی بشود، زیرا فقط در ذهن و خارج این مطرح است.

تبدل ماهیت به تبع وجود است که نه‌تنها ممکن بلکه ضروری است ولی انقلاب و تغییر در ماهیت با حفظ وجود خارجی نیست تا محال باشد.

(و یمکن توجیه کلامه) توجیه دوم ملاصدرا از کلام سید سند

همان‌گونه که مشاء می‌گویند: هیولی امر مبهمی است که تعینش به صورت است، ما هم می‌گوییم: حقایق عینی، ذاتیاتی است که آثار ذاتی که نشان تفاوت ذاتی از عرضی است، از آن‌ها صادر می‌شود. یعنی بر این حقایق از طریق آثارشان برهان اقامه می‌کنیم و آن‌ها را می‌شناسیم. هم‌چنین می‌دانیم که این حقایق در وجود خارجی، جوهر، کم، کیف و وضع است و هر کدام اثر خاص خود را دارد. این حقایق با حضور در ذهن، کیف نفسانی می‌شود. از این طریق می‌فهمیم که این حقایق من حیث هی لحاظ شوند، مبهم‌اند مانند هیولی که جز با وجود تحصل ندارند؛ اگر در خارج موجود شوند، جوهر، کم، کیف، وضع و مانند آن هستند و اگر در ذهن وجود یابند، کیف نفسانی می‌شوند ولی من حیث هی، تحت هیچ مقوله‌ای مندرج نیستند بلکه وجود مطلق مبهمی دارند که با وجود خارجی یا ذهنی تعین می‌یابند. تعین خارجی نداشته باشند، آثار خارجی هم ندارند و اگر تعین ذهنی نداشتند، آثار وجود ذهنی هم ندارند. به عنوان نمونه آب اگر در خارج موجود شود، جوهر سائل رطب است و اگر در ذهن موجود باشد، کیف نفسانی است و بدون این دو وجود، وجود مبهمی دارد که مقسم وجود ذهنی و خارجی است. این وجود در نهایت ابهام است مانند هیولی که مندرج تحت هیچ مقوله‌ای نیست.

شیئ تا وجود پیدا نکرده، ماهیت ندارد بلکه مبهم است و تحت هیچ مقوله‌ای مندرج نیست. ولی بعد از وجود یافتن است که ماهیت پیدا می‌کند و متعین می‌شود. بنابراین کلام سید سند درست است.

(فان قلت، ص321) اشکال: این سخن با قواعد پذیرفته شده فلسفی سازگار نیست، زیرا ذاتی تخلف‌پذیر نیست. جوهر وقتی در ذهن حاصل می‌شود که ذاتیات جوهر را داشته باشد. به‌علاوه، در این صورت مدعای وجود ذهنی که ماهیات بأنفسها در ذهن حاصل می‌شوند، اثبات نخواهد شد. به تعبیر دیگر، اولاً موافق کلام قوم نیست، زیرا قوم می‌گویند: خود جوهر به ذهن می‌آید نه این‌که کیف نفسانی به ذهن بیاید. ثانیاً صحیح نیست، زیرا خود جوهر به ذهن نمی‌آید.

نکته: ذاتیات در مقام ثبوت، علت آثار است و در مقام اثبات، آثار علت آن‌هاست. به همین دلیل صور نوعی از راه آثار اثبات می‌شود.

(قلت) پاسخ: آن‌چه گفته شد مبنی بر نظر سید سند است که می‌گوید: وجود بر ماهیت تقدم دارد که موافق با اصالت وجود است. پس اگر ماهیت در وجود خارجی لا فی موضوع باشد، جوهر است و اگر دارای ابعاد بود، جسم است؛ اگر نامی بود، نبات است و از آن‌جا که در وجود ذهنی قائم به نفس است، عرض، کیف و علم است و اگر ذاتیات آن با مطلق وجود که مقسم وجود عینی و ذهنی است، لحاظ شود، ماهیت مبهم است و ماهیت با قطع نظر از وجود هیچ چیزی نیست.

(فإذا تقرر هذا فنقول، ص322): معنی انحفاظ ذاتیات و جدایی‌ناپذیری ذاتی از ذات در وجود خارجی و ذهنی این است که هرگاه ذهن، افراد خارجی ماهیت را لحاظ کند، می‌تواند مفهومی انتزاع کند که خود ماهیت خارجی به حمل اولی است، اگرچه با حضور در ذهن، عرض، کیف نفسانی و علم است به حمل شایع. معنی سخن قوم: «إن الذاتیات تنحفظ فی الوجود الذهنی» همین است. آب در وجود ذهنی، جسم به حمل اولی، رطب به حمل اولی و سیال به حمل اولی است ولی به حمل شائع هیچ‌کدام از این‌ها نیست.

آیت الله جوادی: این سخن ملاصدرا بر مبنای قوم است که مفاهیم از طریق حواس از اشیاء خارجی انتزاع می‌شود. ولی از نظر ملاصدرا: انسان علم حضوری به وجودهای مثالی پیدا می‌کند و مفاهیم حسی و خیالی را از وجود مثالی آن‌ها اخذ می‌کند.

(و ليعلم آن كلام المتأخرين، ص323): قدما، فلاسفه بزرگ و اهل کشف و شهود بودند ولی کلام متأخرین به دلیل عدم بهره از کرامات و مقامات معنوی از دقت لازم برخوردار نیست، زیرا می‌خواهند صرفاً با عقل و استدلال به آنچه نمی‌بینند حکم کنند. به همین دلیل کلام متأخرین ظلمات بعضها فوق بعض است و نوشته‌های آن‌ها از نقض و اشکال به کلام گذشتگان پر است.