المنهج الثالث: نشئه دیگر وجود غیر از این نشئه مشهود - فصل پنجم: مسلک عرشي در حل برخی از اشکالات وجود ذهنی
فصل پنجم: مسلک عرشي در حل برخی از اشکالات وجود ذهنی
ملاصدرا در شواهد: این پاسخ متناسب با مبانی قوم است نه نظر نهایی.
(ص324) حاصل اشکال: معقولات را از سه طریق میتوان انتزاع کرد: 1ـ از شیئ خارجی 2ـ از صور خیالی 3ـ از اشباح مثالی
هنگام انتزاع، نفس به کیفیتی نفسانی متصف میشود که علم آن است.
ادله وجود ذهنی اثبات میکند که حاصل از اشیاء در ذهن، حقائق و ماهیات آنهاست.
اشکال این است که شیئ واحد، جوهر و عرض یا جوهر و کیف میشود.
(و تحقیق الحق) پاسخ: (این پاسخ را مشائین نگفتهاند ولی ملاصدرا بر مبانی قوم ارایه کرده است) همه جواهر، عرض دارند و جوهر و عرض به یک وجود موجودند. پس شیئ واحد میتواند هم جوهر باشد هم عرض. جوهر و عرض با هم در خارج موجودند و کسی اشکال نکرده ولی به وجود ذهنی که میرسند همه اشکال میکنند.
این از مبانی فلسفی است که معانی متعدد به وجود واحد بسیط موجود میشوند. گرچه شیخ منکر آن است، به همین سبب در باب صفات خدا به ترادف قائل میشود.
شیخ کیف را محمول بالضمیمه میداند ولی اضافه و کم را خارج محمول میداند که به وجود خود موضوع موجود میشود. ولی ملاصدرا همه اعراض را خارج محمول میداند و از کیف هم نام میبرد.
همه ذاتیات و عرضیات به وجود واحد موجودند. کمیت را همه فلاسفه خارج محمول میدانند. پس وجود منحاز ندارد. از مباحث اساسی فلسفه این است که معانی مختلف به وجود واحد بسیط موجودند. شیخ که این اصل را منکر میشود، مجبور میشود در مورد صفات خدا بپذیرد که همه مترادف هستند.
زید مصداق جوهر است بالذات ولی مصداق عرض است بالعرض. از این جهت مصداق عرض است که عرض با اوست ولی ذاتش جوهر است. وقتی میگوییم کاغذ سفید است، در عرف، حقیقت است ولی از نظر عقل، مجاز عقلی است، زیرا سفیدی در ذات کاغذ نیست بلکه بالعرض سفید است.
در قضیه زید ابیض است. بیاض عرض است و ابیض عرضی. عرضی از اقسام محمول است. ولی بیاض کیف محسوس است. بهگفته محقق دوانی به تبع قدماء، عرض و عرضی در واقع یکی است و تفاوت آن دو به اعتبار است. اگر فی نفسه ملاحظه شود، عرض است و اگر لابشرط حمل ملاحظه شود، عرضی است.
(و قد ذهب هذا النحریر، ص326) ملاصدرا میگوید مرحوم دوانی که این را فهمیده چرا چنین پاسخی داده است.
به نظر مشهور از مشاء، اعراض بر دو قسم است:
1ـ محمول بالضمیمه، محمولی است که با موضوع از جهت وجود و ماهیت مغایرت دارد. از اینرو برای حمل بر موضع و انتزاع آن از موضوع، نیازمند ضمیمه چیزی بر موضوع است، مانند علم از نظر مشاء.
بهنظر مشاء، نفس عالم با جاهل مانند هم است و با علم و جهل، جوهر نفس تغییر نمیکند.
2ـ خارج المحمول، محمولی است که با موضوع از جهت وجود مغایرت ندارد ولی از نظر ماهیت مغایرت دارد. ازاینرو برای حمل بر موضع و انتزاع آن از موضوع، نیازمند ضمیمه چیزی بر موضوع نیست بلکه از ذات موضع انتزاع میشود و بر آن حمل میشود. مانند خالق بودن خدا که خارج محمول است. خارج محمول به معنای خرج منه است یعنی از خود موضوع بهدست میآید. پس گاهی عرض، خود عرضی است و گاهی غیر آن است.
اگر علمْ محمول بالضمیمه باشد، به معنای اتصاف نیست. همانگونه که شخص متمول به مال اتصاف ندارد بلکه انتساب دارد. پس زید عالم است یعنی زید مرتبط با علم است. زید با ارتباط، هوهویت دارد نه با علم. پس عالِم مانند تامر[2] است که نسبت دارد نه اتصاف.
یک محمول برای یک موضوع ذاتی است، مانند ناطق برای انسان و برای چیز دیگر عرضی است، مانند ناطق برای حیوان.
اقوال در مسأله وجود ذهنی
1ـ نظر قدما و متأخران: وجود ذهنی أشیاء، أشباح محاکی و مشابه آنهاست و همین علم حصولی است.
2ـ نظر فخر رازی: وجود ذهنی أشیاء، أشباح محاکی و مشابه آنهاست ولی علم حصولی این نیست. علم حصولی، اضافه عالم به وجود ذهنی است. وجود ذهنی از نظر او باید از مقوله کیف باشد، زیرا عارض بر نفس است، ولی علم حصولی از مقوله اضافه است.
3ـ نظر ابوالحسن اشعری و دیگر متکلمان: انکار وجود ذهنی و اینکه علم، اضافه بین عالم و معلوم خارجی است.
4ـ نظر ملاصدرا: وجود ذهنی أشیاء، خود حقائق و ماهیات آنهاست و همین حقیقت علم حصولی است. صورت ذهنی اگر فینفسه لحاظ شود، علم است و اگر با مقایسه به معلوم خارجی لحاظ شود، کیف به حمل شایع است و به حمل اولی خود حقیقت شیئ و ماهیت آن است.
5ـ نظر سید سند: وجود ذهنی أشیاء، خود حقائق و ماهیات آنهاست ولی در وجود ذهنی به کیف تبدیل میشود. از نظر ایشان نیز علم حصولی همان وجود ذهنی است.
6ـ نظر محقق دوانی: وجود ذهنی أشیاء خود حقائق و ماهیات آنهاست و همین هم علم است ولی علم، حقیقتاً کیف نیست بلکه با مسامحه کیف نامیده شده است. اگر علم به کیف باشد، کیف است ولی اگر علم به جوهر باشد، جوهر است نه کیف و اگر به آن کیف میگویند مسامحی است.
7ـ نظر قوشجی: وجود ذهنی أشیاء خود حقائق و ماهیات آنهاست ولی وجود ذهنی غیر از علم حصولی است، زیرا علم حصولی، موجود خارجی جزئی قائم به ذهن و ناعت آن است، پس عرض قائم به ذهن و از کیفیات نفسانی است ولی وجود ذهنی که معلوم علم است، ماهیت موجود در ذهن، کلی، غیر قائم به ذهن، غیر ناعت برای آن بلکه حاصل در ذهن است، مانند حصول شیئ در زمان و مکان. پس وجود ذهنی از کیفیات نفسانی نیست بلکه مندرج تحت مقولهای است که در وجود خارجیاش مندرج در آن بود.
علم جزئی است ولی وجود ذهنی کلی است. علم موجود است بالذهن ولی وجود ذهنی، موجود فی الذهن است. خود ماهیت اگر در خارج، جوهر است، باید در ذهن هم جوهر باشد.
8ـ نظر آیت الله جوادی آملی که تفسیر کلام قوشجی هم هست: وجود ذهنی أشیاء خود حقائق و ماهیات آنهاست و غیر علم حصولی است، زیرا علم حصولی، وجود حقیقی عینی دارد و ماهیت کیف هم برایش حقیقت است ولی وجود ذهنی، وجود حقیقی ندارد بلکه ظلّ علم است و وجود آن بالعرض و المجاز است، زیرا علم صفت ذات اضافه است که نیاز به معلومی دارد که آن را کشف کند. پس وجود مربوط به علم را به وجود ذهنی نسبت میدهند و چون وجود حقیقی ندارد، مندرج تحت هیچ مقولهای هم نیست، نه مقوله خودش و نه مقوله دیگر. هرچند بالعرض و در سایه علم که کیف است، کیف بر آن صادق است.
هنگام تحقق علم حصولی چهار چیز محقق میشود:
1ـ وجود علم که وجود حقیقی عینی است.
2ـ ماهیت علم که تابع وجود حقیقی علم است و کیف نفسانی است.
3ـ وجود ذهنی که وجود ظلّی است نه حقیقی.
4ـ ماهیت معلوم که بهواسطه وجود ظلی (وجود ذهنی) محقق شده است.
قوشجی هم همین را میگوید: وجود ذهنی یعنی خود حقیقت خارجی ولی وجود ذهنی غیر از علم حصولی است. علم حصولی، وجود حقیقی عینی است. شادی نفس وجود خارجی و عینی است، علم نیز وجود خارجی و عینی است و ماهیتش هم کیف است، همانگونه که شادی کیف است.
وجود ذهنی وجود ظلی است. همانگونه که سایه درخت رشد نمیکند و میوه نمیدهد، وجود ذهنی هم مانند سایه است. ملاصدرا میگوید به وجود ذهنی ظلی میگوییم، زیرا ظل خارج است ولی استاد جوادی میگویند ظل است، زیرا سایه و ظل علم است. این بیان در وجه تسمیه وجود ذهنی به ظلی بر خلاف اصطلاح قوم است ولی آیت الله جوادی به این تأکید دارند که وجود ذهنی ظل علم است، نه ظل و سایه معلوم خارجی. علم صفت ذات الاضافه است، اگر علم، علم به چیزی است.
در علم حضوری یک معلوم بیشتر نداریم ولی در علم حصولی دو معلوم داریم:
1ـ خود علم که معلوم بالذات است. 2ـ محکی علم که معلوم بالعرض است.
علامه: بالعرض یعنی بالمجاز پس علم منحصر در علم حضوری است. در علم حصولی نیز خود علم که معلوم بالذات است، برای ما حاضر است و ما به آن علم حضوری داریم. علامه حسنزاده نیز به این مطلب تصریح دارند. ولی ملاصدرا میگوید: مقصود از بالعرض، بالمجاز نیست بلکه به معنای باواسطه است یعنی با واسطه صورت است و اگر هر علمی واسطه بخواهد، تسلسل پیش میآید و هیچ چیز برای ما معلوم نخواهد شد. پس معلوم بالذات یعنی صورت واسطه نشده و بالعرض یعنی صورت واسطه شده است.
تقسیمات وجود دوگونه است:
1ـ آنکه اقسام در تقسیم نفسی غیر نسبی باشد، مانند تقسیم وجود به واجب و ممکن؛ تقسیم به ثابت و متغیّر.
علامه و آیت الله جوادی در بعضی از این قسم مخالف هستند. آیت الله جوادی: هر وجودی واجب است. ممکن نسبت به واجب، ممکن است وگرنه خودش واجب است.
علامه: هر وجودی ثابت است و متغیر نسبت به ثابت، متغیر است وگرنه خودش نیز ثابت است.
در نظر علامه در تشکیکْ هر قسم باید به مقابلش برگردد.
2ـ آنکه یکی از اقسام در تقسیم نسبی باشد، بهگونهای که اگر فی نفسه لحاظ شود، داخل در قسم دیگر شود، مانند تقسیم وجود به بالفعل و بالقوّه، ولی همین بالقوه اگر فی نفسه لحاظ شود، از اقسام بالفعل خواهد شد. بالفعل و بالقوه نسبی است. مرغ بالفعل است و تخم مرغ بالقوه. ولی تخم مرغ نسبت به مرغ بالقوه است و الا خودش بالفعل است.
از نظر آیت الله جوادی، علم، وجود حقیقی است ولی وجود ذهنی وجود غیر حقیقی و غیر از علم است. پس وجود ذهنی اصلاً عینی نیست، اما در سائر اقوال وجود ذهنی گاهی عین علم بود، گاهی غیر علم ولی در هر دو صورت، وجود عینی حقیقی است.
در اقوال دیگر ذهنی بودن نسبی و در قیاس با خارج است ولی از نظر آیت الله جوادی وجود ذهنی نسبی نیست.
غایت بحث وجود ذهنی: 1ـ اثبات علم حصولی 2ـ اثبات ارزش معرفت 3ـ حل مسأله مطابقت ذهن و عین یا مسأله تطابق عوالم
[1]ـ به نظر ملاصدرا صور ذهنی قیام صدوری به نفس دارند.
[2]ـ خرما فروش.
- << قبلی
- بعدی