بخش یکم: عرفان نظری - اشتراك وجود

اشتراك وجود

ب‌ـ پس از بيان بداهت مفهوم هستي، اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا حمل هستي بر موضوعات مختلف و صدق آن بر افراد و مصاديق متعدد، به‌صورت اشتراك لفظي است يا به صورت اشتراك معنوي؟ اگر به صورت اشتراك لفظي باشد، بدين معني است كه اين لفظ در كاربردهاي مختلف، معاني مختلفي دارد. اگر به صورت اشتراك معنوي باشد، بدين معني است كه لفظ هستي در كاربردهاي مختلف به يك معني است. به نظر اكثر فيلسوفان و متكلمان، مفهوم وجود مشترك معنوي است و داراي يك معناست و در همه كاربردها به همان يك معناي بديهي به كار مي‌رود و برخي همين نظر را به عارفان نيز نسبت داده‌اند[2] كه خالي از تسامح نيست.

تحقيق اين است كه بنابر وحدت وجود عرفاني، مفهوم وجود تنها داراي يك مصداق است و با وحدت مصداق وجود، جايي براي بحث اشتراك، خواه لفظي باشد و خواه معنوي، باقي نمي‌ماند. زيرا مشترك بودن لفظ يا مفهوم بدين معناست كه اين لفظ كه در موارد متعددي به كار مي‌رود و مصاديق مختلفي دارد، به يك معني به كار مي‌رود يا به چند معني، ولي اگر لفظ يا مفهومي تنها يك كاربرد و يك مصداق داشته باشد، بحث از اشتراك ديگر جايگاهي ندارد.

اگر در برخي از كتاب‌هاي عارفان، سخني از اشتراك وجود مطرح مي‌شود، «از باب همراهي با اهل نظر است وگرنه بعد از اثبات وحدت شخصي وجود كه ملازم با نفي تشكيك در مراتب است، مسأله به اين صورت در مي‌آيد كه وجود داراي معناي واحدي است كه نسبت آن به ذات حق، حقيقي و به ماسواي حق، مجازي است.»[3] در اين صورت بحث از اشتراك، بي‌مورد خواهد بود. آن‌چه به عرفا نسبت داده شده است، نظر حكماست. چون «محققان از حكما، از براي مفهوم وجود مصداق قائلند و وجود را حقيقت واحده مقول به تشكيك مي‌دانند. محققان از عرفا، وجود را اصيل و متحقق در اعيان و اصل واحد و سنخ فارد مي‌دانند، ولي اصل حقيقت را داراي مراتب مقول به تشكيك نمي‌دانند، بلكه حقيقت وجود را واحد مي‌دانند كه از آن به واحد شخصي تعبير نموده‌اند.»[4]

حاصل آن‌كه مفهوم وجود تنها يك مصداق دارد كه وجود حقيقتاً بر او حمل مي‌شود، از اين رو، از ديدگاه عرفان، نه تعدد وجود پذيرفته است، نه اشتراك وجود مطرح است و نه تشكيك در وجود. نكتة اخير نيز فرع كثرت مصاديق و افراد وجود است. اگر وجود افراد متعدد داشته باشد و حمل وجود بر آن‌ها به يك معني باشد، مي‌توان پرسيد تفاوت مصاديق ياد شده با اين‌كه همه در وجود شريك و سهيمند و در عين حال از يك‌ديگر متفاوت و ممتازند، به چيست؟ ولي با انحصار وجود در يك مصداق، اساساً اين پرسش مطرح نمي‌گردد تا نياز به پاسخ داشته باشد و مانند حكيم متأله، با طرح تشكيك بدان پاسخ داد.