بخش یکم: عرفان نظری - اقسام اسم

اقسام اسم

اسم در عرفان به سه دسته تقسيم شده است:

1ـ اسماي ذات: هر اسمي كه حكم عام و فراگير داشته باشد و قابل تعلق به امور متقابل باشد[48] و متباينات چون قدم، حدوث، تحيّز، تناهي و اضداد آن‌ها را شامل شود. مانند نور، اول، آخر و مانند آن و نيز حيات، علم، اراده، قدرت، موجوديت من حيث هي و قطع نظر از تعلق به چيزي اسم ذات است. ظهور اين اسماء در هر چيزي مناسب با همان چيز است. مثلاً در قديم، قديم است و در حادث، حادث؛ در متناهي، متناهي است و در متحيّز، متحيّز است.[49]

2ـ اسماي صفات: اگر اسم تأثير عام و فراگير نداشته باشد و به همه‌چيز و متقابلات تعلق نگيرد، اسم صفت نام دارد. مانند حي، شكور، قادر و مانند آن با توجه به تعلق آن به چيزي.

3ـ اسماي افعال: اسمايي كه نشان‌گر تأثير، ايجاد، احياء، اذهاب، اماته و مانند آن است.

 

تقسيم صفات و اسماء

1ـ صفاتي كه گسترة تام دارند، بدان «امهات صفات» يا «ائمه سبعه» گويند. مانند: حيات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر و كلام، با اندك اختلافي بين بزرگان اهل معرفت. مظاهر امهات اسماء به حسب اشخاص تناهي ندارند.[50]

2ـ صفاتي كه گسترة تام ندارند.

اسماء نيز بر دو قسم است:

1ـ اسماي ‌كليه و امهات اسماء مانند اول، آخر، ظاهر و باطن كه جامع همه آن‌ها الله و رحمن است: «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ايّاً ما تدعوا فله الاسماء الحسني[51]

2ـ اسماء جزييه كه حكومت بر مظاهر كَوني دارد.

 

رابطه ازليّت، ابديّت، ظهور و بطون با اسماء

ازليت مظهر هر اسمي، ثمرة اسم «الاول» است.

ابديت مظهر هر اسمي، ثمرة اسم «الآخر» است.

ظهور مظهر هر اسمي، ثمرة اسم «الظاهر» است.

بطون مظهر هر اسمي، ثمرة اسم «الباطن» است.

اسمايي كه مربوط به ايجاد و ابداء است، در اسم «الاول» داخل است.

اسمايي كه مربوط به اعاده و ابداء است، در اسم «الآخر» داخل است.

اسمايي كه مربوط به ظهور است، در اسم «الظاهر» داخل است.

اسمايي كه مربوط به بطون است، در اسم «الباطن» داخل است.

 

اسماي ذاتي و فعلي

همه اسماء، اسماء ذات است و به ذات منتهي مي‌شوند، ولي به اعتبار ظهور ذات در آن‌ها، اسماي ذات نام دارند و به اعتبار ظهور صفات در آن‌ها، اسماي صفات نام دارند و به اعتبار ظهور افعال در آن‌ها، اسماي افعال نام دارند. اكثر اسم‌ها اعتبارات سه‌گانه را دارند،[52] يعني به اعتباري اسم ذاتند و به اعتباري اسم صفت و به اعتباري اسم فعل.

به عنوان نمونه، اسم رب، به اعتبار معناي ثابت، اسم ذات است و چون معناي مالكيت مي‌دهد، اسم صفت است و به اعتبار آن‌كه به معناي مصلح آمده است، اسم فعل است و بايد توجه داشت كه هر مظهري كه اسماي ذات در آن ظهور و تجلي نمايند، اين تجلي را تجلي ذاتي گويند و اگر حق به اسماي صفات تجلي نمايد، آن را تجلي اسمايي نامند و هكذا تجلي فعلي.[53]

اسمي كه هم دلالت بر ذات، هم صفات و هم افعال دارد، هرگاه دلالت آن بر ذات ظاهرتر باشد، از اسماي ذات است و هرگاه دلالت آن بر صفات ظاهرتر باشد، از اسماي صفات است و اگر دلالت آن بر افعال ظاهرتر باشد، از اسماي افعال است و اين است معيار تقسيم اسماء به ذات و صفات و افعال كه جدول آن در بسياري از كتاب‌هاي عرفاني مانند انشاء الدوائر،[54] مصباح الانس[55] و شرح مقدمة قيصري[56] آمده است و اگر بر همه دلالت كند از جهات مختلف، اسم‌هاي متفاوتي خواهد داشت مانند رب به معناي ثابت كه اسم ذات است و به معناي مالك كه اسم صفت است و به معناي مصلح اسم فعل است؛ چنان‌كه بدان اشاره نموديم.

 

اسماي بسيط و مركب

اسماء يا بسيطند يا مركب. اسماي بسيط مانند: حي، قدير و سميع. اسماي مركب مانند: الحي القيوم و العلي العظيم. بر اسماي مركبه آثاري غير از آثار اسماي مفرده مترتّب مي‌شود. اين ثمره در مظاهر اسماء ظاهر مي‌شود. مثل اين‌كه گفته‌اند: حيوان، مظهر اسم «السميع البصير» است و ملك، مظهر اسم «قدوس» (اسم مفرد) و فلك مظهر اسم «الرافع الدائم» است[57]. حيوانات كوچك مظهر اسم «سميع»اند؛ عقول، مظهر «رحمن»اند و حقيقت انسان مظهر «الله» است.

 

تعدد اسماء و صفات

تعدد اسماء و نيز صفات، تعدد مفهومي است، ولي مسمّا و موصوف واحد است. نه وحدت مفهومي اسماء و صفات قابل پذيرش است وگرنه تعدد لغو و بيهوده بود و نه كثرت مصداقي قابل پذيرش است وگرنه با توجه به عينيت ذات و صفات و اسماء، تعدد در ذات لازم مي‌آيد كه آن هم هر دو ممتنع است.[58] ذات در عين وحدت حقيقي، متصف به همة اسماء و صفات است و به تعبير حكمت متعاليه، صفات عين ذات است و هر كدام عين ديگري[59] و همه يك مصداق و مسمي دارند، اگرچه مفاهيم متعدد دارند.

عباراتنا شتي و حسنك واحد

و كل الي ذلك الجمال يشير

پس ذات عين صفات و صفات عين ذات و اسماء نيز عين ذات و صفات است. از نظر مصداق واحدند، اگرچه از نظر مفهوم، متعدد و كثيرند.

تعدد اسماي كلي و اسماي جزيي

اگرچه امهات اسماء را هفت و اسماء را نود و نه يا كمي بيشتر و كمتر از آن دانسته‌اند، اين امر مربوط به اسماي كليه است و گرنه اسماي جزييه نامتناهي‌اند. بدين خاطر كه اسماء عبارت است از تعينات الهي در حقايق ممكنات و چون اين تعينات نامتناهي است، اسماء نيز نامتناهي است. به گفته ابن عربي، «اسماء الالهي لاتتناهي لانها تعلم بما يكون عنها (اي بما يصدر و يحصل منها من الآثار و الافعال) و ما يكون منها غير متناه و ان كانت ترجع الي اصول متناهية هي امهات الاسماء او حضرات الاسماء.»[60]