بخش یکم: عرفان نظری - توقيفي بودن اسماء
توقيفي بودن اسماء
توفيقي بودن اسماي الهي، از دو جهت مورد بحث قرار ميگيرد كه از جهتي مربوط به عرفان است و از جهت ديگر مربوط به فقه. از اين جهت كه هريك از اسماء نشانگر تعيّني از تعيّنات ذات اقدس اله است، مربوط به عرفان است.
از اين نظر هر اسمي تعيني را حكايت ميكند كه هيچگونه كم و كاستي يا فزوني و تغيير نميپذيرد؛ به اندازه خود حكايت ميكند، نه كمتر و نه بيشتر. «اختصاص هريك از اسماء به جايگاه و موطني معين، تابع اين قاعده كلي دربارة كل نظام است كه «كل شئ عنده بمقدار»؛[61] زيرا بر اساس همين قاعده است كه همه موجودات همچون فرشتگان داراي مقام معلومند؛ «ما منا الاّ و له مقام معلوم».[62] تقدير هر مقام بهگونهاي است كه ساكن آن مترّنم به اين بيان است كه «لو دنوتُ أنمُلة لاحترقت».[63]
پس هرگز در نظام آفرينش تقديم مؤخر و تأخير مقدم حتي به مقدار اندك روا نميباشد. اهل عرفان از اين ويژگي به توقيفي بودن اسماي الهي تعبير مينمايند.[64]
از اين جهت كه اطلاق اسماء بر حق تعالي داراي حد و اندازهاي است يا نه، مسألهاي فقهي است كه بهخاطر مطرح شدن آن در كتب فقهي، متكلمان نيز آن را در كتب كلامي مطرح نمودهاند. ما اينجا به اختصار به آن ميپردازيم.
اسمهاي مورد بحث را ميتوان به چند دسته تقسيم نمود:
1ـ اسمهايي كه در زبان شرع وارد شده و به اطلاق آنها بر حق تعالي اجازه داده است.
2ـ اسمهايي كه در زبان شرع وارد نشده است و از اطلاق آنها بر حق تعالي منع شده است.
3ـ اسمهاي زيبا و پسنديدهاي كه با توجه به ظواهر شرعي ميتوان به دست آورد.
4ـ اسمهاي ناپسندي كه با توجه به ظواهر شرعي ميتوان به دست آورد.
5ـ اسمهاي پسنديدهاي كه هيچگونه ارتباطي با ظواهر شرعي ندارد.
6ـ اسمهاي ناپسندي كه هيچگونه ارتباطي با ظواهر شرعي ندارد.
7ـ اسمهاي عامي كه در ظاهر شرع نيامده است.
8ـ اسمهاي عامي كه در زبانهاي مختلف براي حق تعالي وضع شده است.
جاي شكي نيست كه اسمهايي كه در ظاهر شرع وارد شده است و به آن اذن داده است، مورد بحث نيست و جواز اطلاق آنها بر حق تعالي، در خود شرع مقدس آمده است. مانند اسمهاي نود و نه گانه كه در ادعيه و اوراد و كتابها وارد شده است.
چنانكه جاي شكي نيست اگر ظاهر شرع مقدس از اطلاق اسمي بر حق تعالي منع كرده باشد، اطلاق آن جايز نيست و نيز بر حسب عرف متشرعان، اطلاق اسماي اعلام به زبانهاي مختلف مانند خدا در فارسي و گاد در انگليسي و مانند آن جايز و رواست. پس سه دسته اول از محل بحث خارج است.
اما دستة چهارم مانند عفيف، گرچه در اطلاق آن بر حق تعالي بدين خاطر كه او جامع همه كمالات است، منعي نيست، ولي خلاف ادب است. با اين نكته حكم بقيه موارد روشن ميشود.
دسته پنجم مانند اسمهايي كه از آيات: «الله يستهزء بهم»؛[65] «و مكروا و مكر الله»،[66] «انّ المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم»؛[67] «نسوا الله فنسيهم»؛[68] «نسوا الله فانسيهم انفسهم»[69] و مانند آن به دست ميآيد را نميتوان بر حق تعالي اطلاق نمود، همينگونه است.
دسته ششم و هفتم كه به نظر عرفا، اطلاق آن بر حق تعالي خلاف ادب است.
دسته هشتم اسمهايي مانند شئ، مصدّر الاشياء، قديم، ازلي، ابدي، ذوحيات، مخترع و مانند آن نيز از نظر عرفان صلاحيت اطلاق بر حق تعالي را ندارد، تنها به اين دليل كه خلاف ادب است.
به گفته علامه طباطبايي ، لا دليل علي توقيفية اسماء الله تعالي من كلامه بل الامر بالعكس …، هذا بالنظر الي البحث التفسيري و اما البحث الفقهي فمرجعه فن الفقه و الاحتياط في الدين يقتضي الاقتصار في التسمية بما ورد من طريق السمع و اما مجرد الاجراء و الاطلاق من دون تسمية فالامر فيه سهل.[70]