عرفان عملی (1): آداب - آداب

آداب 

رسول خدا … فرمود: «أدبني ربي فاحسن تأديبي»؛[3] پروردگارم مرا ادب فرمود، پس به نيكي ادب فرمود. چنان وي را ادب فرمود كه نه در كردار و گفتار كه در نگاه نيز، به كمال ادب مؤدب بود، چنان‌كه خدا فرمود: «ما زاغ البصر و ما طغي».[4]

گويند ادب، حضرت نگاه داشت اندرين معني.[5] حضرت ختمي مرتبت و خاندان پاكش در تأديب بي‌واسطه از سوي حق تعالي كمال بهره را دارند، به‌گونه‌اي كه حق تعالي آن‌ها را اسوه و الگوي بندگانش قرار داد و فرمود: «لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة»،[6] و چون خاندان پاك او مؤدب به آداب آن حضرت بودند، بلكه از آن‌جا كه جان او بودند، از ادب بي‌واسطه الهي برخوردار بودند، از اين‌رو بر سالك است كه در ادب بدان‌ها اقتدا نمايد. اميد است كه چنين باشد.

 

ادب چيست؟

ادب: تحسين اخلاق و تهذيب اقوال و افعال است[7] و حقيقت ادب، گرد آمدن خصلت‌هاي نيكو بود.[8] أدبته أدباً: علمته رياضة النفس و محاسن الاخلاق.[9] أدّبته تأديباً: إذا عاقبته علي اسائة.[10]

كان علي † يؤدب اصحابه اي يعلّمهم العلم و محاسن الاخلاق.[11]

ادب در معناي مصدري آن عبارت است از كنش و رفتاري كه به حسن خلق و تصفيه نفس و افزايش آگاهي و رفتار پسنديده بيانجامد. در واقع ادب هم به صفاي دروني نظر دارد و هم به برآيندهاي رفتاري آن و هم به آگاهي‌هاي مربوط به آن و در معناي اسمي آن، عبارت است از حاصل آن كنش يعني حسن خلق و علم و عمل نيكو. چنان‌كه گفته‌اند: هركه نداند كه خداي را بر او چه واجب است و به امر و نهي متأدب نشود، او از ادب دور است.[12]

هر آن‌چه آدمي را به سعادت نهايي خويش نزديك سازد و سبب برخورداري از الطاف ويژة الهي شود، ادب است. به همين خاطر است كه در تفسير سخن خداي متعال كه فرمود: «قوا أنفسكم و أهليكم ناراً»،[13] از ابن عباس نقل شده است كه گفت: فقهشان بياموزند و ادب.[14]

ابن سيرين را پرسيدند كه از ادب‌ها كدام نزديك‌تر به خداي، گفت: شناخت خداوندي او و طاعت داشتن او را و بر شادي شكر كردن و بر سختي، صبر كردن.[15]

حس بصري را گفتند: سخن‌ها بسيار گفتند مردمان اندر ادب، اندر دنيا نافع‌تر كدام است و اندر آخرت كدام به كارتر است؟ گفت: تفقه اندر دين و زهد در دنيا و شناخت آن‌چه خداي را بر تو است.[16]

عبدالله مبارك گويد: مردمان سخن‌ها بسيار گفته‌اند اندر ادب، ما همي‌گوييم: ادب شناخت نفس است.[17]

و گفته‌اند: كمال ادب هيچ‌كس را نبود مگر انبياء را و صدّيقان را.[18]

افعال بر دو قسم است: 1ـ افعال قلوب كه نيات نام دارد. 2ـ افعال قوالب كه اعمال نام دارد. اديب كسي است كه ظاهر و باطنش به محاسن اخلاقي و اقوال و نيات و اعمال آراسته باشد. اخلاقش مطابق اقوال باشد؛ نياتش مطابق اعمال باشد؛ چنان‌كه نمايد، باشد؛ چنان باشد، كه نمايد.

ادب از ديدگاه عارفان امري در عرض پندار و رفتار نيست، بلكه شامل و محيط بر آن است، چنان‌كه ديديم شناخت خدا، شناخت نفس، شناخت امر و نهي خدا، شناخت حق خدا بر بنده با رعايت وظايف بندگي، سپاس نعمت‌هاي خدا، بردباري بلاهاي خدا، پرهيز از غير خدا، خالي كردن دل از محبت دنيا، پرهيز از نفاق و ريا، عمل به گفتار خود و رعايت حضور خدا، همه نشانه‌هاي ادب است.

پس در واقع ادب يعني ثمرة سلوك و تهذيب اخلاق و تطهير باطن و تخليه دل از اغيار و اين يك كار يا يك صفت اخلاقي نيست. به همين خاطر است كه اگر كسي ادب داشته باشد، همه كمالات را دارد و اگر كسي ادب را به تمام و غايت داشته باشد در فضل و كمال به تمام و غايت است. اديب آن است كه گر گويد، زيبا و دل‌پذير گويد و گر سكوت كند و زبان از كلام بر بندد، به زيبايي بربندد؛ نه سخن وي بيهوده و ملال‌آور باشد و نه سكوت او بخل و زيان‌آور باشد. چنين باشد كه:

إذا نطقت جائت بكل مليحۀ

و اذا سكتت جائت بكل مليح

هم كلامش مليح و دل‌پذير باشد و هم سكوتش. به آداب باطن به همان اندازه مقيد باشد كه به آداب ظاهر بايد مقيد باشد؛ بر آداب ظاهر همان اندازه مواظبت نمايد كه بر حفظ آداب باطن استوار است؛ نه از ظاهر درگذرد و نه از باطن كه آداب ظاهر نشان از آداب باطن دارد و برعكس. نه اهل نفاق و ريا باشد و نه قلندري و ملامتي. آن‌كه باطنش مؤدب باشد، اثر آن در ظاهرش آشكار شود؛ چنان‌كه رسول خدا … آن‌گاه كه كسي در حال نماز دست در موي صورت خويش انداخته بود و بدان مشغول بود فرمود: «لو خشع قلبه لخشعت جوارحه».[19]

از ابن عطا پرسيدند: ادب چيست؟ گفت: الوقوف مع المستحسنات. گفتند: اين سخن چه معني دارد؟ گفت: معناه ان تعامل الله سرّاً و علناً بالادب فاذا كنت كذلك كنت اديباً. در پنهان همان‌گونه باشي كه در آشكار بايد چنان باشي؛ زيرا پنهان و آشكار در نگاه تو است و براي تو متفاوت است، نه از براي خدا. همه چيز براي خدا محضر است چون همه چيز براي او حاضر است و همه در محضر اوييم. ادب يعني حفظ محضر او همچون حفظ محضر سلطاني قادر و مسلط.

به همان اندازه كه رعايت ادب براي سالك لازم و بايسته و شايسته است، ترك آن ناشايست و عقوبت در بر دارد. اهمال آداب اگر در ظاهر باشد، سبب عقوبت ظاهري است و اگر در باطن باشد، سبب عقوبت باطني است و از آن‌جا كه هر كدام از ظاهر و باطن بر يك‌ديگر تأثيرگذار و در عين حال نشان همند، ترك ادب هريك از آن دو، مقدمه فرو افتادن در دام شيطان و غوطه‌ور گشتن در چاه آلودگي است.

ابونصر سراج گويد: من تهاون بالادب، عوقب بحرمان السنن و من تهاون بالسنن، عوقب بحرمان الفرايض و من تهاون بالفرائض، عوقب بحرمان المعرفة.[20]

گويي همه هستي آدمي از ظاهر تا باطن، از طبع تا نفس، از اخلاق تا عمل، از رفتار تا شناخت به‌طور كامل به يك‌ديگر وابسته است. ساختار منظمي دارد كه هرگونه ناهنجاري در بخشي از آن، به ديگر بخش‌ها سرايت مي‌كند.

آن‌كه ادب را حرمت ننهد، با محروميت از سنت‌هاي پسنديده و مستحبات مجازات مي‌شود و آن‌كه سنت‌ها را پاس ندارد، با محروم شدن از واجبات كيفر مي‌شود و آن‌كه در واجبات سستي كند، از معرفت محروم خواهد شد. يك ترك ادب بر انجام مستحبات اثر منفي مي‌گذارد و آن بر انجام واجبات و آن‌هم بر كسب معرفت. پس ترك ادب انسان را از وصول به معرفت حقيقي باز مي‌دارد.

 

ادب گروه‌هاي مختلف

همان‌گونه كه استعدادهاي افراد با هم متفاوت است، فهم و علم و دانش آن‌ها با هم فرق دارد، امكانات، شرايط و موقعيت‌هاي آن‌ها برابر نيست، وظايف و آداب آنان نيز متفاوت است و انتظاراتي كه از آنان مي‌رود همسان نيست.

از انسان آگاه انتظاري مي‌رود كه از نادان‌ چنين انتظاري نمي‌رود. ممكن است خلقي يا رفتاري براي كسي روا باشد، ولي براي ديگري ناروا. كسي را بهر ترك واجب كيفر كنند، نه بهر ترك مستحب و كسي را بهر ترك مستحب مجازات كنند، نه بهر ترك اولي، چون تفاوت‌هاي انسان‌ها كه در تكاليف آنان تأثيرگذار است، بسيار است.

ابونصر سراج گويد: الناس في حفظ الآداب علي ثلاث طبقات. الطبقة الاولي، اهل الدنيا و أدبهم في البلاغة و الفصاحة وحفظ العلوم و اسمار الملوك و اشعار العرب و الثانية، اهل الدين و أدبهم في رياضة النفوس و تأديب الجوارح و حفظ الحدود و ترك الشهوات و الثالثة، اهل الخصوصية و أدبهم في طهارة القلوب و مراعاة الاسرار و الوفاء بالعهود و حفظ الاوقات و قلة الالتفات بالخواطر و استواء السر و العلانية و حسن الادب في مواقف الطلب و اوقات الحضور و مقامات القرب.[21]

مردم در رعايت ادب بر سه دسته‌اند: دسته اول دنياداران هستند كه ادب آن‌ها در رسايي و شيوايي سخن، به ذهن سپردن داده‌ها و افسانه‌هاي پادشاهان و اشعار سرايندگان است. دستة‌ دوم، دين‌داران هستند كه ادب آن‌ها تهذيب نفس، تأديب اندام‌ها، انجام واجبات و ترك خواهش‌هاي نفساني است. دسته سوم، خواص هستند كه ادب آن‌ها، پاكي دل، راز داري، وفاي به عهد و پيمان، نگهداشت وقت و زمان، كم توجهي به خطورات ذهني، يكساني آشكار و پنهان و ادب نگه داشتن در جاي طلب، گاه حضور و جايگاه قرب.

ناگفته نماند كه آداب مورد توجه اهل سلوك و رياضت برگرفته از فكر و خيال يا تجربه نيست كه هيچ كدام از آن‌ها در اين حوزه يقين‌آور و اطمينان‌بخش نيست. آنان به اعتقاد خود، حضرت ختمي مرتبت … را اسوه و الگوي خويش قرار داده‌اند و هرچه مي‌پذيرند و انجام مي‌دهند، بايد ريشه در گفتار و رفتار آن حضرت داشته باشد.

به نظر آنان، منشأ جمع آداب، اخلاق و احوال نبوي و اقوال و افعال مصطفوي است. بدين خاطر كه مؤدِب او حضرت عزت است. چنان‌كه فرمود: «أدّبني ربي فأحسن تأديبي».[22]«ثمّأمرني بمكارم الاخلاق فقال:«خذ العفو و أمُر بالعرف و أعرض عن الجاهلين».[23]ـ[24]