عرفان عملی (1): آداب - چند نكته درباره رعايت آداب
چند نكته درباره رعايت آداب
1ـ رعايت آداب ياد شده سبب ميشود كه رعايت آداب ديگر به آساني انجام پذيرد، چنانكه ناديده گرفتن آنها سالك را از حركت باز داشته و از ميدان رقابت بهسوي كوي دوست بيرون ميسازد.
2ـ رعايت آداب ياد شده و غير آن، بايد پيوسته و هميشگي و در هر حال باشد، در غير اين صورت، نتيجه همان است كه در نكته نخست گفته شد. مگر در حال فنا و استغراق در عين جمع كه بهخاطر سلب هوشياري و آگاهي و اراده، بنده را تكليفي نيست.
3ـ سالك نه بايد در رعايت آداب كوتاهي كند و نه بايد بيش از انجام آداب خود را به زحمت و سختي اندازد. سلوك سالك در مسير اسماء و صفات و به گرد آن است؛ طلب چيزي بيش از اسماء و لوازم آن، براي سالك چيزي جز رنج و زحمت نخواهد داشت، چون موجود ممكن در حال هوشياري و آگاهي به چيزي جز كثرت دست نمييابد.
گفتهاند: يقول الحق سبحانه: «من ألزمته القيام مع اسمائي و صفاتي، ألزمته الادب و من كشفته عن حقيقة ذاتي، ألزمته العطب، فاختر أيهما شئت، الادب او العطب»؛[64] هركه را اسماء و صفات خويش بر وي لازم كردم، بايد كه ادب ورزد و هركه را حقيقت ذات خود بر وي آشكار كردم، گرفتار هلاكش كردم.
4ـ به نظر برخي، رعايت برخي از آداب در حال محبت نيز از سالك برداشته ميشود، از اينرو ترك ادب اختصاص به فنا و سلب هوشياري ندارد؛ چنانكه جنيد ميگويد: إذا صحّت المحبة سقطت شروط الادب.[65]
شايد منظور از صحت محبت، تماميت آن باشد، زيرا كه نهايت محبت، فناي محب در محبوب است و برخاستن رسم دويي و با نبودن دويي، نهتنها رعايت ادب لازم نيست، بلكه ممكن نيست؛ چه رعايت ادب اقتضاي دويي دارد و با فناي محب در محبوب كه غايت محبت است، دويي برداشته ميشود و در نتيجه رعايت ادب ممكن نخواهد بود. اگر منظور همين باشد، سخني غير از سقوط ادب در فنا نيست.
ولي چنانكه گفتيم ظاهر سخنان اهل معرفت، چنين نيست و منظورشان از محبت فنا نيست. به همين خاطر است كه آن را تشبيهي عرفي ميدانيم، نه عرفاني. همانگونه كه دوستان متعارف، نسبت به هم رعايت آداب را لازم نميدانند، دوستي با خداي متعال را نيز چنين انگاشتهاند و به همين خاطر گفتهاند:
فيّ انقباض و حشمۀ فاذا |
صادفت اهل الوفاء والكرم |
ارسلت نفسي علي سجيتها |
و قلت ما قلت غير محتشم[66] |
در من گرفتگي و حشمت و شرمي است و چون با اهل وفا و كرم روبرو شوم، نفس را يله ميسازم و هرچه بر زبان آيد، بيپروا ميگويم.
گويند ابن عطا يك روز پاي دراز كرده در ميان جماعت خويش و گفت: ترك ادب در ميان اهل ادب، ادب است.[67] ولي نظر ديگر كه به صواب نزديكتر است، اين است كه رعايت ادب بر سالك لازم است تا آنگاه كه از خود فاني شود و تا فاني نشده، محبت سبب سقوط ادب نيست، بلكه دليل بر ملازمت آن است.
ابوعثمان گويد: چون محبت درست گردد، ملازمت ادب بر دوست مؤكّد گردد.[68]
و ذوالنون گويد: چون مريد از استعمال ادب بيرون آيد، از آنجا كه آمد، با هم آنجا شود.[69]
شبلي گويد: گستاخي كردن به گفتار با حق سبحانه، ترك ادب است[70] و نيز گفتهاند: كمال ادب هيچكس را نبود مگر انبياء و صديقان را.[71] حاصل آنكه رعايت ادب جز در حال فنا در همه حال لازم است و در حال فنا كسي را امر و تكليفي نيست.