عرفان عملی (1): آداب - آداب حضرت رسالت
آداب حضرت رسالت
1ـ دوام ملاحظة حضور نبي
دوام ملاحظة حضور نبي و مراقبة جمال مصطفوي. همانگونه كه سالك بايد حضرت حق سبحانه را پيوسته بر همه احوال خود، خواه ظاهر باشد، خواه باطن، ناظر و مطلع بداند، بايد حضرت رسول صليالله عليه و آله را نيز پيوسته بر ظاهر و باطن خود واقف و آگاه داند و بداند كه هر كاري و حركت و سكوني كه داشته باشد در حضور آنان داشته است. كريمه «و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون»[72] را پيوسته در نظر داشته باشد و بداند همه رفتار و كردار او در حضور جمال مصطفوي عيان و آشكارا انجام ميشود.
توجه به اين امر و تعظيم و بزرگداشت آن حضرت، همانگونه كه اگر زنده به حيات دنيوي بود، سبب ميشود كه اولاً، همت كند و در حفظ آداب كوتاهي نكند و ثانياً، آن حضرت در رعايت آداب به وي ياري رساند و ثالثاً، از مخالفت به آنچه براي سالك شرط و لازم است در نهان و آشكار شرم دارد.
2ـ هيچ آفريدهاي را چون او نداند.
به آنچه در بخش نخست همين نوشته اشاره كرديم، توجه كند. به مقام ختم وي در جمال و كمال نظر كند و به مقام حبيب بنگرد. «دني فتدلي فكان قاب قوسين أو أدني»[73] را مورد انديشه و تدبّر قرار دهد. به مقام محمود وي درنگرد كه چنان به شفاعت خلق پردازد كه ناشايستگان نيز در آن طمع ورزند. بالاخره بداند كه هركه از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شد، به واسطه او برخوردار شد، بل هركه لباس هستي بر تن پوشيد، به دست پر بركت او پوشيد. او محور هستي از غيب و شهود است. خداي متعال املاك و افلاك را براي او و بهخاطر او آفريده است.
3ـ هيچ سالكي را جز به راهنمايي او واصل نپندارد.
بداند كه سالك جز از راه ظاهر نبوت و جز از طريق باطن ولايت به جايي نميرسد. سراج منير،[74] شريعت و طريقت اوست؛ شاهد[75] بر خلق اول و آخر اوست؛ داعي[76] به اسم اعظم الهي كه جامع جميع اسماء و صفات حق تعالي است، اوست. هركه راه يافت، بدو راه يافت، اگرچه حضور او را آشكار نيافت؛ هركه به منزل رسيد، بدو رسيد گرچه آن را ندانست و نشناخت.
4ـ ولايت او را كامل داند.
ولايت او را كامل و همه ولايتها را اقتباس از نور ولايت او داند. نبوت او را ختم نبوات و ولايت او را مغز و باطن ولايات داند. ولايت اولياء را در همه مراتب هستي، پرتوي از شمس ولايت محمدي داند و تصرف آنان در تكوين و تشريع را حسن جمال احمدي شناسد. بياذن و ارادة او هيچ فعلي را از هيچ وليي روا بل ممكن نداند. او را رحمت تامه عامه[77] حق تعالي داند كه حضور او در هر كجا سبب رفع عذاب و نزول نعمت الهي ميشود كه «و ما كان الله ليعذبهم و أنت فيهم».[78]
5ـ هيچ واصلي را بينياز از ياري او نداند.
هيچ واصلي را مستغني از مدد و ياري او نداند، هرچند به كمال رسيده باشد و از فصل به وصل گراييده باشد و از سلوك طريق به عيش منزل دست يافته باشد و از تعلم خلقي به حديث الهي فرا رفته باشد و محدَّث گرديده باشد، زيرا مقسّم فيض جميع موجودات، روح مطهر نبوي و نفس مقدس مصطفوي است و بيوساطت او هيچ مددي از حضرت الوهيت فايض نشود.
از اينرو آنكه راه يافت، بدو راه يافت و آنكه به سر منزل مقصود رسيد، بدو رسيد و آنكه قرار يافت، بدو يافت و آن كه در قرار بقاء يافت بدو بقاء يافت. چه لطف مدد الهي بر خلق به اندازه دوستي آنان به حق در ميرسد و معيار دوستي، حبيب اوست؛ چنانكه تقسيم فيض و لطف حق بر دوستان نيز به دست حبيب او انجام پذيرد.
پس آنكه به لطف او به كمال رسيده است، تنها به لطف او، در كمال خويش باقي ميماند. بينيازي از مقام حبيب خدا همانند بينيازي از حق تعالي ناممكن است. اين را بايد دانست، خواه به شنيدن باشد خواه به چشيدن، اگرچه چشيدن قطرهاي از شنيدن اقيانوسي برتر است.
6ـ پيروي از سنت آن حضرت
پيروي از سنت و طريقة آن حضرت و به كار گرفتن نهايت توان و تلاش خود بهطور پيوسته و نيز سالك به يقين داند كه وصول به درجة محبوبي حق تعالي، جز از طريق پيروي از او و مراعات سنت او از فرايض و نوافل و سنن، ممكن نيست. «قل ان كنتم تحبّون الله فاتبعوني يحببكم الله».[79] پيروي از رسول خدا سبب تام براي رسيدن به محبوبيت حضرت حق جل جلاله است كه محور همه اسباب و مغز و محتواي همه علل است.
اگرچه انجام واجبات و ترك محرمات براي دوري از عذاب و نعمت الهي و ورود در رحمت و نعمت او بس است، ولي به اين معنا نيست كه دسترسي به همه كمال و رحمت الهي با انجام واجبات و ترك محرمات، امكانپذير است. اين اول قدم است. سالك «گمان مبرد كه اكثار نوافل، درجة محبان و مريدان است و محبوب و مراد از آن مستغني است و اداي فرايض و سنن رواتب او را كافي باشد؛ چه علامت محبوبي، خود ملازم است بر متابعت سنن و نوافل».[80]
اگرچه محبوب مطلق كه حق تعالي است، بينياز از همهچيز است؛ نه به فرايض ما نياز دارد و نه به نوافل ما، ولي ما در هر مرحله بدان نيازمنديم. آنانكه سالكند بدون نوافل، قطع طريق نكنند و آنانكه محبند، بدون نوافل محبوب نشوند كه فرمود: «لايزال يتقرب اليّ العبد بالنوافل حتي أحبه».[81]
پيوستگي در نوافل، سبب دستيابي محبوبيت حق تعالي است و آنانكه محبوبند، بدون نوافل در مقام خويش ثابت و استوار نمانند. به حبيب خدا نگاه كن كه با آنكه به قرب «أو أدني»[82] رسيده است، دو سوم شب يا نيمي از آن و يا دستكم يك سوم آن را به انجام نوافل و سنن و مناجات با محبوب خود ميپردازد. «إنّ ربك يعلم أنك تقوم أدني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه».[83]
رسول خدا صليالله عليه و آله فرمود: «قال الله تعالي: ما تحبّبَ اليَّ عبدي بشيء أحبّ اليّ مما افترضته عليه و انه ليتحبب اليّ بالنافلة حتّي أحبّه فاذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها و رجله التي يمشي بها، اذا دعاني أجبته و اذا سألني أعطيته».[84]
7ـ محبت به فرزندان آن حضرت
حرمت نهادن و محبت ورزيدن به هر كسي كه به آن حضرت نسبتي دارد، خواه نسبت صوري باشد و خواه نسبت معنوي. محبت ورزيدن به سادات كرام كه ذرية اويند و علماي عظام كه اولاد معنوي او و وارثان علوم نبوياند، ثمرة محبت به آن حضرت است. تعظيم و احترام نهادن به پيامبر و محبت ورزيدن به او واجب است و تعظيم و دوستي فرزندان صوري و معنوي او نيز واجب است، چون دوست داشتن آنها از لوازم دوستي با آن حضرت است. دوستي او آن اندازه اهميت و ارزش دارد كه همه وابستگان به او را نيز در بر گيرد.
لعين تفدّي الف عين و تتقي |
و يكرم الف للجيب المكرم |
چهبسا چشمي كه به هزار چشم ارزد و هزار چشم را فداي آن كنند تا بدان چشم زخمي نرسد و بسا بهخاطر دوستي بزرگواري، هزار كس را پذيرايي كنند و حرمت نهند.
احترام و محبت فرزندان صوري آن حضرت، اجر و مزد رسالت است كه حقتعالي فرمود: «قل لاأسألكم عليه أجراً الاّ المودة في القربي»[85] و فرزندان معنوي آن حضرت نيز وارثان علوم اويند كه «العلماء ورثة الانبياء».[86]
8ـ بزرگداشت آن حضرت
تعظيم آن حضرت در فعل و قول و نيت. به فرمودة حقتعالي، «إنا أرسلناك شاهداً و مبشّراً و نذيراً لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزّروه و توقّروه».[87] ارجمند داشتن آن حضرت، به عنوان يكي از اهداف و غايات رسالت قلمداد شده است. بدين خاطر كه تعظيم او، تعظيم حقتعالي است، چنانكه فرمود: «من يطع الرسول فقد أطاع الله»؛[88] آنانكه از رسول خدا پيروي كنند، از خدا پيروي كردهاند؛ آنانكه با او بيعت كنند با پروردگار او بيعت كردهاند. «إن الذين يبايعونك، انما يبايعون الله».[89]