عرفان عملی (1): آداب - ضرورت اقتدا به عالم رباني
ضرورت اقتدا به عالم رباني
از آنجا كه شيخ در عرفان عملي، نقش محوري و اساسي دارد، بهگونهاي كه بدون اعتماد بر او و تمسك به راهنماييهاي او، نهتنها وصول به مقصد نهايي ناممكن است و نهتنها حركت سالك به كندي انجام ميشود و نهتنها ممكن است نتواند از كوتاهترين مسير حركت نمايد، بلكه احتمال افتادن در چالهها و چاهها و هلكات بسيار است و نهتنها ممكن است كه به مقصد دست نيابد، بلكه احتمال از دست دادن كمالات پيش از سلوك نيز بسيار است، بهگونهاي كه بهجاي دستيابي به رحمت گستردة الهي و نعمت ويژة حضرت حق تعالي، به لعنت ابدي گرفتار آيد و به جاي رسيدن به ولايت رحماني به عبادت شيطاني رسد.
كم نبوده و نيستند كساني كه بياعتصام به حبل متين الهي و بياستمداد از الطاف و عنايات اولياي خدا و بيرعايت تعاليم انبياء، اگرچه با تحمل رياضتهاي مشقتآور به ظاهر و مظاهري از ارادة حق تعالي دست يافتند و به اجابت دعوت نايل آمدند و تصرفات كوچك و بزرگ در طبيعت كردند و خوارق عادات نشان دادند و از نظر عوام بلكه خواص، از اولياي خدا به شمار آمدند، ولي آنگاه كه پرده از كارشان برداشته شد و حقيقت و سرّ درونشان آشكار گرديد، بر همگان عيان شد كه آنها به ولايت شيطان گراييدهاند و آنچه انجام دادهاند، اگرچه خرق عادت بود، با استمداد از ولايت شيطان بر طبيعت بود.
چنين نمونههايي اگرچه اندك باشد، كه نيست، زخمي است بر جگر زاهدان و عابدان و سالكان، كه هرچه گوهري ارزشمندتر باشد، احتمال به سرقت رفتن آن نيز بيشتر است و هرچه آدمي مستعدتر و شايستهتر باشد، طمع شيطان در او بيشتر است و به همين خاطر احتمال لغزش او نيز بيشتر است. چه ابليس لعين همه دامهاي گوناگون و ناشناخته خود براي اينها بگستراند و همه دانهاي لذيذ و اشتهاآور را براي چنين افرادي بيفشاند. چه عموم خلق چندان نياز به دان و دام ندارد، بلكه به پاي خويش و به ميل و رغبت به اندك لذت و شهوتي، نه به دنبال شيطان كه در كنار و پيشاپيش او بهسوي قهر و غضب الهي و لعنت ابدي حركت ميكنند، آنانكه بي دان و دام، با شيطان همراهي نميكنند، وارستگان از شهوت و غضبند و همينها هستند كه ابليس لعين دامها و كمندها برايشان گسترده است و خداي متعال نيز اين توان را در اختيار او قرار داده است.
«و إذ قُلنا للملائكة اسجدوا لادمَ فسَجَدوا الا ابليسَ قال أ أسجدُ لمن خلقتَ طيناً * قال أرأيتك هذا الذي كرّمت عليّ لئن أخرتنِ الي يوم القيمة لاحتَنِكَنَّ ذريته الا قليلاً * قال اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاؤكم جزاءً موفوراً * و استفزِزْ من استطعتَ منهم بصوتك و أجلِب عليهم بخيلك و رَجِلِك و شارِكهم في الاموال و الاولاد و عِدهُم و ما يَعِدُهم الشيطان الا غروراً».[90]
آنگاه كه ابليس بر آدم سجده نكرد، در برابر خطاب و عتاب الهي چنين گفت كه آيا بر كسي كه از گل آفريدي سجده كنم؟ گل چه شايستة سجده و اعزاز و اكرام است؟ اگرچه تو اين گل را تكريم كردي و بر فرق سر عالميان نهادي، اگر مرا مهلت دهي، حقيقت آن را بر همگان آشكار سازم و او را و فرزندان و نسل او را در همان گل مهار كنم و نشان دهم كه او گلي بيش نيست، نه او شايستة تكريم است.
آنانكه بر گل بودن خويش باقي باشند و جز عوارض و لوازم طبيعت گلين خود نداشته باشند و در شهوت و شهرت غوطهور باشند، خود دام شيطانند، بينياز از دامي ديگر. اينان خود مانده و رانده هستند، اينان خود دوستان و ياران و عمله و اكره شيطانند، ديگر چه نياز كه رب العزّه بفرمايد: همه دامهاي خويش را، دامهاي ظاهري و باطني، دنيوي و اخروي خويش را بگستران؛ برخي را به خويش بخوان و به ظاهري آراسته و آوازي دلنشين بهسوي خود فراخوان، برخي را مورد تاخت و تاز قرار ده، با سواره و پيادة خود بر آنها بتاز، برخي را به دنيا بفريب، برخي را به آخرت، كه جهنم را به همين خاطر آفريدم.
پيداست كه فريفتن در صورتي است كه كسي بر درستي و نيكي پافشاري كند؛ تاختن بر كسي است كه مقاومت كند؛ خوان نعمت دنيا گستراندن براي كسي است كه طالب دنيا نباشد.
گدايي كه براي لقمه ناني، ساعتها بر در خانهاي بر پا ميايستد؛ سفلهاي كه به اندك توجهي خود را به هر كار پست و ناشايستي ميآلايد، ديگر نياز به وعده و گستراندن خوان نعمت ندارد؛ آنكه به يك اشاره، به يك نگاه، به يك سخن، به لقمه ناني، به اندك جاهي، چنين در زشتي فرو غلطيده است، چه نياز به فريفتن دارد.
آنكه از بند شهرت و شهوت رهيده است، از نان و نام، رميده است، به دنيا و آخرت بياعتنا گرديده است را بايد فريفت؛ بايد بر او تاخت و مقاومت او را با هزاران دام كه يكي از آنها خلقي را بس است، در هم فرو ريخت. اگر شد آنان را به خوشي به تسليم واداشت و اگر نشد به جنگ و كارزار؛ اگر شد به سفره شهوت و اگر نشد در ميدان شهرت؛ اگر شد به نوشي و اگر نشد به نيشي؛ اگر شد به دنيا و اگر نشد به آخرت؛ اگر شد به خواستهاي اندك و اگر نشد به آرزوي بلند. اين همه دام نه براي سفلگان و غوطهوران در شهوت و غضب است كه آنان بينياز از دامند، بل خودشان از دامهاي شيطانند.
سرگذشت مسافران سرگشته و گمگشته، دل سالكان را مجروح ساخته است، جگرهايشان پاره است اگرچه تعدادشان اندك باشد، كه نيست. بشنويد داستان يكي از اين فرو افتادگان را كه به تعبير قرآن، خداوند متعال آيتهاي خويش بدو داده بود، ولي به جرم پيروي از شيطان چنان سقوط كرده كه از چهارپايان و چرندگان نيز فروتر نشست و در رديف درندگان قرار گرفت، آنهم بدترين درندگان، چون سگ هار شد كه كسي از شر و گزش او در امان نيست.
«و اتل عليهم نبأ الذي آتيناه فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين * و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الي الارض واتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث».[91]
او از آيات الهي برهنه گشت و همه را از دست داد، چون او به زمين گراييده بود.