عرفان عملی (1): آداب - آداب شيخ نسبت به مريد

آداب شيخ نسبت به مريد

پيش از بيان آداب شيخ در تربيت سالكان، اشاره‌اي به اهميت مقام شيخ و ارزش منحصر به فرد كار او خواهيم نمود. رسول خدا … فرمودند: «والذي نفس محمد بيده لئن شئتم لاقسمن لكم إن أحب عباد الله الي الله الذين يحبّبون الله إلي عباده و يحبّبون عباد الله الي الله و يمشون في الارض بالنصيحة».[127]

قسم به آن‌كه جان محمد … در دست اوست، اگر خواهيد قسم ياد كنم كه محبوب‌ترين بندگان خدا در نزد او، كساني هستند كه محبت خدا را در دل بندگان او پديد مي‌آورند و بندگان او را شايسته محبت الهي مي‌سازند و به خيرخواهي براي آنان مي‌پردازند.

كار شيخ اين است كه دل بندگان خدا را براي محبت الهي از همه‌چيز تهي سازد، از آلودگي بپالايد و از آن آينه‌اي صاف و تمام‌نما بسازد، به‌گونه‌اي كه هم دل وي شايستگي دريافت محبت الهي را پيدا كند و هم شايستگي محبوب حق تعالي شدن را به دست آورد، از اين‌رو مشمول حديث شريف است.

نيز رسول خدا … فرمودند: «ألا احدثكم عن اقوام ليسوا بانبياء و لا شهداء يغبطهم يوم القيمة الانبياء و الشهداء بمنازلهم من الله علي منابر نور؟ فقيل: من هم يا رسول الله؟ قال: هم الذين يحبّبون عبادالله الي الله و اليّ، يأمرونهم بما يحب الله و ينهوهم عما يكره الله. فاذا اطاعوهم، احبهم الله».[128]

آيا نمي‌خواهيد از مردماني برايتان گويم كه نه پيامبرند و نه شهيد، ولي پيامبران و شهيدان در قيامت به جايگاه آنان كه بر منبرهايي از نور است، غبطه مي‌خورند؟ پرسيدند: آنان اي رسول خدا! كيستند؟ فرمود: آنان كساني هستند كه بندگان خدا را محبوب خدا و من مي‌سازند، آن‌ها را بدان‌چه محبوب خداست امر مي‌كنند و از آن‌چه مورد پسند خدا نيست باز مي‌دارند و پس آن‌گاه كه بندگان خدا از آنان پيروي كردند، خدا آنان را دوست مي‌دارد.

در فضيلت اهميت هدايت و تربيت بندگان خداي متعال همين بس است كه اين امر سبب ريزش محبت الهي بر سر و جان آنان مي‌شود. بندگان خدا را به جايي مي‌رساند كه آن غني بي‌همتا، آنان را به دوستي بر مي‌گزيند و آنان را محبوب خويش مي‌سازد و چون چيزي بيشتر و مهم‌تر از محبت الهي براي بندگان او قابل تصور نيست، پس كاري را كه اينان انجام مي‌دهند، ارزشمندترين كاري است كه همه بدان غبطه مي‌خورند، به ويژه آن‌گاه كه حقيقت محبت الهي و ابزار آن آشكار شود. شرح اين نكته را در «عشق و عاشقي»[129] آورده‌ايم.

 

1ـ پاك ساختن نيت و تفقّد سبب

شيخ كه واسطة تعلق الطاف و عنايات حق تعالي به بندگان است و به‌خاطر عنوان كار خويش، قصد نزديك ساختن بندگان خدا به او را دارد و چنان‌كه رسول خدا … فرمود، بندگان خدا را به محبت او برساند، بايد به هنگام تربيت مريد، خود را در بين نبيند و قصدش از هدايت و تربيت ديگران، پيشي جستن بر ديگران، پيروي ديگران از وي، برتري جويي، جلب دل‌ها و چشم‌ها و توجه‌ها نباشد.

«به اندرون نخواهد كه مقدم بود بر قوم و هيچ رغبت ندارد در شيخي و مقتدايي و عجز و افكندگي و تواضع و خمول صفت او باشد و از ابتلا و امتحان حضرت عزت محترز باشد، كه نفوس مجبول است بر شهوت و محبت و قبول خلق و طلب مناصب و مناقب كند.»[130]

ميل به رياست و برتري، از كشش‌هاي ذاتي انسان است كه در موقعيت‌هاي مختلف به‌گونه‌اي متفاوت خود را آشكار مي‌سازد، از اين‌رو شيخ پيش از عهده‌داري تربيت سالكان، اين ميل را در خود بخشكاند تا نيت و انگيزه‌اش در هر شرايط، پاك باقي بماند.

نشان پاكي نيت اين است كه در تربيت سالكان و تصرف در آنان شتاب نكند، بلكه با فراهم شدن زمينه تربيت سالك در خويش نگرد و درون خود را بكاود و اگر نشاني از آلودگي نيت در خود يافت، خود را كنار كشد و از تصرف در ديگران پرهيز نمايد.

پس چون بيند كه برخي از طالبان و مريدان از سر اخلاص و ارادت، به او روي آورده‌اند و از وي هدايت و ارشاد طلبند، به تعجيل متعرض تصرف در آن‌ها نشود و توقف كند تا با كثرت انابت و صدق تضرع و ابتهال از حضرت حق، حقيقت حال را دريابد[131] و يقين كند كه بايد به آن‌ها راه بنمايد، چه در غير اين صورت، سالك آن‌گونه كه بايد تربيت شود، نمي‌شود، زيرا در تربيت، تنها گفته‌ها نيست كه به سالك منتقل مي‌گردد، بلكه خلق و خوي مربي و حالات وي نيز بدو سرايت مي‌كند.

اگر شيخ برتري‌طلب باشد، سالك نيز چنين خواهد شد و در اين صورت، سخن از محبت الهي و وصول به حق تعالي جز الفاظي بر زبان نخواهد بود و در واقع ديگر نه سلوكي است نه وصولي؛ نه تربيتي است و نه هدايتي، «پس در وقت ارشاد به اندرون دل، ناظر حضرت عزت باشد و به كثرت تضرع و ابتهال و التجاء و تواضع، به اندرون استغاثت مي‌كند و از حق تعالي اعانت مي‌خواهد.»[132]

بنابراين به آن‌ها آن بياموزد كه صلاح دين و دنيا و آخرت آن‌ها در آن باشد و آن‌ها را آن‌گونه تربيت نمايد كه رضاي خدا در آن باشد و با آن‌ها آن‌گونه رفتار نمايد كه محبت خداي متعال در جان‌هايشان بنهد.

 

2ـ معرفت استعداد مريد

انسان‌ها چون معادن هستند و معادن از جنبه‌هاي مختلف با يك‌ديگر تفاوت دارند. برخي معدن زغال‌سنگ هستند و برخي معدن طلا. انسا ن‌ها نيز اين‌گونه‌اند. چنان‌كه حضرت ختمي مرتبت فرمود: «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة».[133]

آدميان چون معادن طلا و نقره‌اند، درجه آميختگي آن‌ها بسيار متفاوت است. به همين خاطر همه توانايي سلوك الي الله را ندارند و آنان‌كه توانايي سلوك دارند، همه به يك اندازه استعداد ندارند. هوش و فراست آن‌ها بسيار ناهمسان است، همان‌گونه كه ميزان توانايي و بردباري آن‌ها چنين است. پس هر كدام راهي و دستور العملي و تربيتي ويژه را شايسته‌اند، از اين‌رو «اگر مريد استعداد سلوك مقربان دارد، او را به طريق حكمت و احوال اهل قرب دعوت كند و اگر استعداد طريق ابرار دارد، او را به موعظه حسنه و ترغيب و ترهيب و ذكر بهشت و دوزخ دعوت كند.»[134]

چون اگر كار وارونه يا همگون باشد، اثر نخواهد داشت و محبت حاصل نخواهد شد. شايستگان قرب را وعده به خوردن و آشاميدن دادن، بر نفرت آن‌ها مي‌افزايد و آن‌ها را از سلوك فراري مي‌دهد، چنان‌كه وعدة قرب دادن به كساني كه استعداد همراهي ابرار را دارند، سبب سستي و تنبلي و توقف مي‌شود.

پس شيخ بايد هركه را به‌قدر ظرفيت خويش از نعمت و محبت برخوردار سازد. چون دريايي باشد كه به هر ظرف به اندازه آبگير آن نصيب سازد. چنان‌كه خداي متعال فرمود: «أنزل مِن السماء ماءً فسالت أوديه بقدرها»؛[135] باران كه از آسمان فرو مي‌ريزد، هر ذره‌اي به اندازة خود پذيراي سيل خواهد شد.

پس شيخ «به نور فراست در اندرون مريد و قارورة وجود وي نظر كند و هر شخصي را آن‌چه موافق كار او باشد فرمايد[136]، همان‌گونه كه انبياء با مخاطبان خود به قدر درك و فهم و استعداد آنان سخن مي‌گفتند. بنابراين «مستعدان طريق قرب را بعد از تحريض بر اعمال قوالب و عبادات ظاهره، بر اعمال قلوب چون مراقبه و رعايت سِر و تميز خواطر مواظبت فرمايد.»[137]

نخست آنان را به انجام عبادات و رعايت احكام ظاهري آن ترغيب نمايد؛ آن‌گاه به مراقبت صفات خلقي و رفتارهاي مربوط به آن كه مستعدان طريق ابرار نيز در آن شريكند؛ آن‌گاه به رعايت سر كه احكام آن فراتر و عميق‌تر از احكام نفس و قلب است، هدايت كند و آن‌ها را به كنترل خاطرات وا دارد و در شناختن اقسام آن ياريشان دهد تا استعداد رسيدن به مقامات و گذر كردن از آن‌ها را به دست آورند.

 

3ـ تنزّه از مال و خدمت سالك

از آن‌جا كه سالك براي موفقيت در سلوك خويش بايد سبك‌بار باشد و براي بسياري از آنان، وفور نعمت و بسياري مال، يا مهلك است و يا سبب توقف و ركود، از اين‌رو شيخ بايد در سبك‌بار شدن سالك بدو ياري رساند و اموال او را به‌دست خود يا دست سالك بين فقرا و تهيدستان تقسيم نمايد.

بايد اين نكته مورد توجه باشد كه شيخ اولاً، از اموال سالك براي خود چيزي نخواهد. ثانياً، در تقسيم اموال او با توجه به توانايي سالك عمل كند. زيرا بي‌توجهي به هريك از اين دو امر، ممكن است سبب خاطراتي براي سالك شود كه به سلوك وي آسيب رساند.

به همين خاطر است كه گفته‌اند: «شيخ بايد كه از مال مريد تبرّا جويد و راغب خدمت كردن او نباشد.[138] تربيت و ارشاد را كه بهترين صدقه است، با قبول عوض باطل نسازد»؛[139] كسي كه بهترين دارايي خود را به تهيدستان مي‌بخشد، نشايد كه طمع به دارايي ديگران داشته باشد، چنان‌كه فرمودند: «ما تصدق متصدق بصدقة افضل من علم يبثه في الناس»؛[140] علمي كه در بين مردم منتشر يابد، بهترين بخشش است كه با هيچ مال و ثروتي نمي‌توان داد و ستد كرد.

نيز ممكن است تقسيم دارايي سالك در ميان فقرا و تهيدستان بر او گران باشد، زيرا نفس انسان اگر به چيزي عادت نمود، اگرچه ترك آن عادت امر لازمي است، ولي بايد روزي را كه نفس دوباره بدان ميل كند و برگردد، از خاطر دور نداشت. بسا كه نفس سالك به اموال خود كه بدان اعتياد يافته است، تمايل پيدا كرد و بسا كه عدم ارضاي اين ميل، او را نه‌تنها از سلوك باز دارد، بلكه به بيراهه كشاند.

«جعفر خلدي ـ رحمه الله ـ گفت: نزديك جنيد ـ رحمه الله ـ نشسته بودم، مردي از در خانقاه در آمد و گفت: شيخا، مرا مالي فراوان است و مي‌خواهم كه جمله بر فقرا تفرقه كنم. جنيد او را منع كرد و گفت: ايمن نيستم از آن‌كه نفس ديگرباره از تو مطالبت كند. آن‌چه تو را به كار بايد، برگير و باقي به درويشان صرف كن.[141]

 

4ـ ايثار حظوظ و قطع تعلقات ظاهر

شيخ بايد هر لذت و نعمتي كه فرا رسد، ديگران را بدان سزاوارتر داند تا خويش را. تا قطع تعلّق به اسباب و مسببات حاصل نشود، شيخ در تربيت سالكان موفق نگردد؛ نه خود از اين تربيت طرفي بندد و نه سالكان.

يكي از مهم‌ترين وظايف شيخ اين است كه سالك را از لذت‌هاي مشترك از قبيل خور و خواب باز ستاند، آن‌گونه كه كودك را از شير مادر باز مي‌ستاند. پس اگر خود پيش از اين از لذت‌ها و خوشي‌ها جدا نشده باشد، كي تواند كه ديگران را ياري رساند.

 

5ـ موافقت فعل با قول

شيخ بايد آن‌چه را به سالك مي‌گويد، يا خود آن را انجام دهد يا در موقعيت آن انجام داده باشد و يا دست‌كم به‌خاطر تربيت سالك و اطمينان خاطر او، حفظ ظاهر نمايد.

نكتة اخير بدين خاطر است كه به‌خاطر تفاوت استعداد سالكان، هريك بايد وظايف و احكام ويژه‌اي داشته باشند يا دست‌كم در برخي از موارد همگوني ندارند، از اين‌رو شيخ نمي‌تواند در چنين مواردي، همپاي همه سالكان با تفاوت‌هاي بسياري كه در استعدادشان است، باشد، از اين‌رو بايد مراعات حال آنان را بنمايد.

 

6ـ رفق با ضعفا

گفتيم كه سالكان از نظر استعداد و توان با هم يكسان نيستند. برخي داراي قوت و توانايي بيشتري هستند و برخي سهم كمتري از آن دارند، از اين‌رو اگر «در بعضي از مريدان ضعفي بيند كه طاقت رياضت سخت ندارند، ايشان را به رخصت راه نمايد تا به تدريج و ترقي به اوطان و مقامات عزايم رسند.

ابوسعيد بن اعرابي گفت: جواني از ابناء نعمت به صحبت احمد قلانسي رغبت كرده بود و مالي كه داشته بود، بر فقرا انفاق كرده، هرگاه كه چيزي از متاع دنيا شيخ را فتوح شدي، بدان جوان تسليم كردي تا او خرج كردي به هر آن‌چه مراد وي بودي و اصحاب را گفتي: او به تنعم عادت كرده است و طاقت مجاهده ندارد.»[142]

و نيز «اگر يكي از مريدان در مخالفت با نفس و ترك مألوفات چندان موفق نبود، با وي مدارا كند»،[143] به همان دليل كه توانايي‌ها و عادات افراد با هم برابر نيست.

 

7ـ تصفيه كلام[144]

همان‌گونه كه نيت شيخ بايد از هوي و ميل به غير، پاك و پالوده باشد، سخن وي نيز بايد از كمترين درجه از هوي و آميختگي با غير پاك و پيراسته باشد؛ چه كلام مانند بذر است، بذر فاسد روييده نشود و اگر شود ثمر ندهد. كلام نيز اگر پاك نباشد، تأثير نبخشد و اگر تأثير بخشد، ميوه ندهد و اگر دهد، ميوه‌اش بر كام ننشيند.

ورود هوي در كلام ممكن است به دو گونه باشد، يكي اين‌كه انگيزة جلب دل‌هاي شنوندگان در اصل القاي كلام يا در چگونگي اداي آن و يا در تزيين و آرايش همراه شود، كه شايستة مشايخ نيست، مگر آن‌كه با ظاهر شريعت سازگار باشد و امر حق تعالي به‌خاطر هدايت بندگان وي بدان تعلق گرفته باشد.

ديگر اين‌كه به‌خاطر اعجاب به خود و زيبايي كلام خود باشد و از اين‌كه سخنان وي مخاطبان را خوش آمده است، بدان شاد باشد كه اين از نظر اهل حقيقت جنايت است.

شيخ بايد از آميختگي هوي با كلام خود جلوگيري كند و «كلام را خالص گرداند و آن‌گاه در دل مريد بكارد و آن را به حق سپارد تا از آفت نسيان و تصرف شيطان نگه‌دارد.»[145]

 

8ـ رفع قلب به حضرت حق

شيخ بايد بداند كه سخنان وي واسطه‌اي است كه همين وساطت را نيز از خداي متعال گرفته است كه اگر او خواهد، مؤثر افتد و اگر نخواهد، هرچند همه عالم بخواهند، تأثيري در آن نباشد.

اين آيت را در نظر داشته باشد كه «إنّك لاتهدي من أجببت ولكن الله يهدي من يشاء و هو أعلم بالمهتدين».[146] آن‌گاه كه حق تعالي به حبيب خود چنين فرمايد كه «به يقين آن‌كه را تو بخواهي، نتوان هدايت كني، بلكه آن‌كه را خدا خواهد، وي را هدايت كند»، تو خود حديث غير حبيب را بر خوان.

بنابراين شيخ «به هنگام سخن گفتن با مريد، دل به خدا سپارد و از وي طلب تأثير و فايده نمايد؛[147] «به تكليف خود به ظاهر شريعت كه هدايت بندگان خداست، عمل كند؛ از محبت‌ورزي به خلق خدا كوتاهي نكند، ولي سودمندي و نتيجه‌بخشي آن را به خداي متعال واگذارد.

 

9ـ كلام به تعريض گويد.

از آداب تربيت نيك، تصريح نكردن به ضعف و قصور يا خطا و تقصير سالك است، چه تصريح بدان اغلب سبب تحقير مخاطب و متعلم مي‌شود و پذيرش حقارت، زمينة تربيت‌پذيري را از بين مي‌برد. به همين خاطر هرگاه شيخ «مكروه يا منكري در مريد بيند بدان تصريح نكند[148] و در ميان خلق وي را سرزنش نكند، بلكه در ميان جمع اشارتي كند تا فايده آن به جمله اصحاب برسد و او نيز خجل نشود.»[149]

 

10ـ حفظ اسرار

چنان‌كه گفته شد، سالك بايد رفتار و گفتار و خاطرات خود را بر شيخ ارايه كند تا وي بتواند او را به‌درستي تربيت نمايد، از اين رو، سالك اسرار خود را با شيخ در ميان مي‌گذارد. ادب شيخ اين است كه اسرار مريد را حفظ نمايد و با ديگران در ميان نگذارد.

و نيز «شيخ بايد محافظت اسرار رباني كند و در ضبط اسرار سعي نمايد تا باب المزيد منسد نشود،[150] مگر آن‌كه مريد را شايسته دريافت اسرار رباني داند كه در اين صورت به اندازة ‌ضرورت و گنجايش سالك براي تربيت وي، باز گفتن اسرار را منعي نباشد.

 

11ـ عفو از لغزش‌هاي مريد

سالك اگر به كمال دست يافته بود كه ديگر به شيخ نيازمند نبود و اگر به فعليّت نشسته بود كه محتاج تربيت نبود و اگر به مقصد رسيده بود، ديگر سالك نبود. سالك است و فقدان هزاران كمال و ضعف، پس خطاي او دور از انتظار نيست، از اين‌رو نبايد انجام خطا سبب محروميت او از عنايت شيخ گردد و البته نبايد سبب جسارت وي بر خطا شود و خطا در نظر وي كوچك شمرده شود. تعدّد و تكرار خطا به صلاح‌ديد شيخ ناديده گرفته شود

پس «اگر مريد تقصير كند در بعضي از اوامر شيخ، بايد كه ذيل عفو بر هفوات و تقصيرات وي پوشاند كه در خبر است كه: شخصي به نزديك رسول … آمد و گفت: «يا رسول‌الله در روزي چند كرت از خادم عفو كنم؟ فرمود: هفتاد بار».[151]

 

12ـ گذشت از حق خود

بسياري از آداب ياد شده در بخش آداب مريد، از حقوق شيخ به حساب مي‌آيد كه مريد بايد آن‌را رعايت كند و رعايت نكردن آن سبب ركود و توقف بلكه خروج سالك از مسير هدايت و محروم گشتن از هدايت شيخ است. بنابراين رعايت آن بر مريد واجب است، ولي شيخ نبايد در استيفاي آن سخت‌گير باشد و اگر سالك در انجام برخي از آن‌ها كوتاهي نمود، او را طرد نكند و از خويش نراند، بلكه از او گذشت كند و او را در انجام وظايف سلوك ياري رساند. به‌ويژه اگر سالك در تعظيم و تكريم شيخ كوتاهي كرده باشد، او را بدين گناه نراند و دست‌كم «توقع تعظيم از مريد نداشته باشد.»[152]

 

13ـ قضاي حقوق مريد

بسياري از آداب شيخ در واقع، حقوق سالك بر شيخ بود كه انجام و اداي آن بر وي لازم و واجب است. مقام شيخي شايستة آن است كه به انجام وظايف خويش و اداي حقوق سالك به شايسته‌ترين صورت قيام كند و در هيچ شرايطي از انجام آن كوتاهي نكند، به‌ويژه نسبت به حقوق سالك كه نه‌تنها از حق الناس بلكه از بزرگ‌ترين آن به حساب مي‌آيد.

 

14ـ توزيع اوقات بر خلوت و جلوت

بايد كه اوقات خود را به‌طور مناسب تقسيم نمايد و بخشي از آن را به هدايت سالكان و موعظه بندگان خدا و انجام كارهاي شخصي و اجتماعي اختصاص دهد و بخش ديگر را به خلوت و عبادت فردي و پرهيز از آميزش خلق پردازد و «نبايد همه اوقات او مستغرق مخالطت با خلق باشد.»[153]

خلوت شيخ تأثيري عظيم بر هدايت و تربيت خلق دارد. گويي در خلوت بايد عطاياي الهي را از حق تعالي دريافت نمايد و در جلوت به خلق واگذارد. پس هرچه خلوت وي از اغيار خالي‌تر باشد، بهره‌اش از عطاياي الهي بيشتر و تأثيرش بر خلق افزون‌تر است. از اين‌رو، به هيچ دليل نبايد در خلوت خويش، ديگران را شريك و سهيم نمايد، بلكه «بايد كه وي را خلوتي خاص بود كه هيچ‌كس از مخلوقات را در آن شركت نباشد ... تا فايده مناجات و خلوت به خلوت او برسد.»[154]

گاهي ممكن است توجه به سالكان و يا پافشاري آنان سبب شود كه خلوت شيخ كاستي يابد و آنان خلوت را از او باز ستانند، از اين‌رو شيخ بايد توجه كند كه اين خلوت‌ها هرچه فراخ‌تر باشد، بهرة سالك از عطاياي الهي بيشتر خواهد شد؛ چه شيخ در خلوت‌ها به دريافت چيزي از حق تعالي مي‌پردازد كه سالك نيز در آن سهيم است.

و نيز سالك بايد بداند كه فراخي وقت تربيت از فراخي وقت خلوت اهميت كمتري دارد. اگر استعداد داشته باشد و شيخ بهره‌مند از الطاف حق تعالي باشد، در زمان اندك نيز مي‌تواند به تربيت سالك بپردازد، پس بكوشد كمتر وقت شيخ را به خود اختصاص دهد تا شيخ فرصت خلوت داشته باشد.

گاهي نيز ممكن است عامل كاسته شدن از خلوت، گمان شيخ به بي‌نيازي از آن باشد، مثلاً خود را صاحب مقامي بيند كه آميزش با خلق بدو زيان نرساند، از اين‌رو تمام وقت خود را به تربيت سالكان اختصاص دهد.

بايد دانست كه اين گماني است نفساني، از اين‌رو «اگر نفس او را گويد: تو را احتياج به خلوت نيست و مخالطت خلق تو را زيان ندارد، بداند كه آن حديث نفس و غرور ديو باشد» كه رسول … با سموّ حال و علوّ مقام، از حفظ وقت و قيام در شب غايب و خالي نبود و بر آن مواظبت مي‌نمود.»[155]

به‌خاطر همين خلوت و قيام در شب است كه حق تعالي بدو فرمود: «عسي ربك أن يبعثك مقاماً محموداً»[156] و او را به قيام در شب ستود و فرمود: «إنّ ربك يعلم أنّك تقوم أدني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معك».[157] در هر حال، از افزودن بر نوافل كوتاهي نكند و در انتخاب بين تربيت و خلوت، رضاي خداي متعال را در نظر گيرد و به ظاهر و باطن شريعت تمسك جويد.