فصل دوم: تعریف - مشكل تعريف
مشكل تعريف
واژه انگليسي «Religion» از واژة لاتين «Reilgo» كه به معني ايمان نيك، شعاير و معاني مانند آن است، گرفته شده است و چنانكه در فرهنگ لغت فلسفه دين آمده است:[13] واژة «Religion» از ريشة يوناني «Religare» كه به معني محكم بستن است، اخذ شده است. اين واژه نوعاً به نهادي اشاره دارد كه پيرواني دارد كه بهطور منظم براي عبادت گرد هم ميآيند و مجموعهاي از آموزههايي را ميپذيرند كه نوعي وابستگي فردي را به چيزي كه ماهيت غايي واقعيت است، ايجاد ميكند.
علاوه بر اشكال مشتركي كه بر همه تعاريف وارد است و پيشتر به آن اشاره شد، تعريف دين از اين جهت كمي پيچيدهتر است؛ زيرا تعريف اين واژه با مشكلاتي روبروست. همه تعاريفي كه ما با آنها روبرو شدهايم، دستكم يك نقص دارند.
برخي از آنها عقايد و اعمالي را خارج ميكنند كه بسياري از مردم از آنها بهعنوان امري ديني، با احساسات دفاع ميكنند. بهعنوان نمونه، برخي از تعاريف ممكن است اعتقاد به خداي شخصي يا برخي از نيروهاي فوق طبيعي را خارج كنند. برخي ديگر از تعاريف برخي اديان الحادي مانند بوديسم و شيطانپرستي ديني[14] را شامل ميشود كه چنين عقايدي ندارند. برخي وجود هرگونه موجود فراطبيعي و ارزشي را از تعريف دين بيرون دانستهاند و به گفته «جاول اليوت»[15] دين لازم نيست كه وجودي فراطبيعي را بپذيرد يا بدان ايمان داشته باشد، بلكه جايگاهي در آن اتخاذ ميكند. برعكس، برخي از اديان وجود يا دستكم ارزش جهاني را انكار ميكنند، ولي اين جايگاه را دارند. به نظر ما اين يكي از گستردهترين و عامترين تعاريفي است كه وجود دارد و در عين حال از چنين اشكالي پيراسته است.
برخي از تعاريف دين را با مسيحيت برابر ميدانند و بنابراين از هر سه نفر انسان، دو نفرشان را بيدين ميانگارند.
برخي از تعاريف چنان گسترده ارايه شده است كه شامل عقايد و حوزههايي از مطالعه و تحقيق ميشود كه بيشتر مردم آن را امري ديني ندانستهاند. بهعنوان نمونه، به نظر ميرسد تعريف «ديويد ادواردز»،[16] جهانشناسي و بومشناسي (علم عادات و نوع زندگي مردم و ارتباط آن با طبيعت) را در تعريف دين لحاظ كرده است؛ زمينههاي پژوهشي كه بيشتر مردم آن را بهعنوان حوزة مطالعات علمي و اساساً غير ديني لحاظ كردهاند.
گاهي تعاريف دين بيشتر از يك كاستي دارند و در واقع با هر چيزي سازگارند و بيانگر دين نبوده، به ما آگاهي جديدي دربارة آن نميدهند. علاوه بر معرفتآموز نبودن آنها، در مواردي، نوعي شبه تناقض در آنها وجود دارد.
برخي تعريف بسيار گستردهاي را مطرح ميكنند و ميگويند: «دين عبارت است از هر نظام عقيدتي خاصي دربارة الوهيت، كه اغلب شامل عبادات (شعاير)، ويژگيهاي اخلاق و فلسفه زندگي است.» بنابراين تعريف، مسيحيت، اسلام، يهوديت، معنويت بومي آمريكا و الحاد نوين[17] را دين ميدانند. همچنين اين تعريف شامل عرفان،[18] الحاد،[19] انسانگرايي،[20] تربيت اخلاقي[21] و مانند آن ميشود، بدينخاطر كه آنها نيز «اعتقادي دربارة الوهيت» دارند. اعتقاد آنها اين است كه نميدانند كه خدايي وجود دارد و يا شناختي از خدا ندارند و يا صادقانه معتقدند كه خدايي وجود ندارد.
برخي از مردم راه معنوي شخصي خود را دين نميدانند. بهعنوان نمونه، برخي از مسيحيان محافظهكار، مسيحيت را دين نميدانند، بلكه رابطة كاملاً شخصي با عيسي مسيح ميدانند.
بسياري از بوميان آمريكا بر اين باورند كه عقايد و رفتارهاي معنوي آنها، دين به معني عرفي كلمه نيست. اين عقايد و رفتارها بخش سازنده و به هم پيوسته وجودشان است كه به تجربه زندگيشان نظام ميبخشد.
لاادريگران و ملحدان، اغلب عقايد خود را دين نميدانند. آنان حداكثر تنها اعتقاد واحدي دربارة وجود يا عدم وجود فراطبيعي اظهار ميكنند. آنان الزاماً داراي موضوعات اخلاقي نيستند. اين امر نشانگر مشكل اساسي تعريف دين است، ولي خود يكي از تعاريف مركب نيز به حساب ميآيد.