فصل سوم: خاستگاه دین - ايمان بدون دليل

ايمان بدون دليل

آن‌چه سبب اعجاب انسان مي‌شود اين است كه علت بقاء و تكثّر انسان در زمين و سلطه بر آن، تمايل ذاتي او به حلّ مشكلات از طريق تأمل در رابطه علّي و معلولي و كاربرد آن‌هاست. ميل انسان به پذيرش هر چيزي به‌خاطر دلايل آن، با بي‌دليل بودن ايمان سازگار نيست. با اين حال اگرچه ذهن انسان واقع‌گراست و به علل اشياء توجه ويژه دارد، ولي تقريباً همه انسان‌ها در طول تاريخ مكتوب (و بر اساس داوري‌هاي انسان‌شناسان حتي پيش از تاريخ) به عقايد ديني ايمان داشته و ايمان آنان بر هيچ مدرك تجربي نيز استوار نبوده است.[4]

در اين‌كه در بسياري از موارد، دليل به ايمان نمي‌انجامد و ممكن است كسي دلايل قابل توجهي درباره چيزي داشته باشد و بدان ايمان نداشته باشد و يا ايمان عميقي كه به افكار، آرزوها، كشش‌هاي دروني و رفتارهاي وي جهت، سرعت و دقت ببخشد، نداشته باشد، ترديد‌پذير نيست، ولي اين‌كه ايمان، به‌طوركلي فاقد دليل و پشتوانه نظري باشد، سخت ترديدپذير است.

پذيرش چيزي و ايمان به آن، به گونه‌هاي مختلفي قابل تصور است كه هريك از آن‌ها را مي‌توان دليل ناميد. آن‌كه به‌خاطر نيافتن دليل قطعي بر ردّ امر مورد توافق همگان، چيزي را پذيرفته يا به‌خاطر اعتماد به سخن معتبري آن را قبول كرده يا به‌خاطر امور ديگري بدان دل‌بستگي پيدا كرده است، كاري مدلّل انجام داده است و در واقع در دستگاه شناسايي وي پديده‌اي رخ نموده است كه او را از وضعيت بي‌ايماني به موقعيت ايمان منتقل كرده است. كسي كه ايمان به چيزي نداشته است و تحت تأثير هيچ محرّك و مؤثّر بيروني قرار نگرفته است، ممكن نيست از وضعيت بي‌ايماني بيرون رود. ناشناخته ماندن علت ايمان، غير از علت نداشتن آن است. آن‌چه را كه مي‌توان پذيرفت اين است كه ايمان بسياري از انسان‌ها بر دليل و علت‌هاي شناخته شده بنا نشده است، اما بدون دليل بودن آن هرگز قابل اثبات نخواهد بود؛ زيرا كنترل همه ورودي‌هاي حواس، فاهمه و مركز كشش‌هاي انسان امكان‌پذير نيست تا به نفي دليل حكم نمود. براي توضيح بيشتر اين مسأله به راه‌ها يا دلايل پذيرش مي‌پردازيم: