فصل سوم: خاستگاه دین - ششم: نظرية فطرت يا رحمت
ششم: نظرية فطرت يا رحمت
آگاهي، يك پديده افسون مانند است، ولي پديدهاي گريزان. ممكن نيست دقيقاً مشخص كرد كه چيست، چه ميكند يا بر اساس چه عواملي گسترش مييابد. هيچ نوشته ارزشمند دربارة آن انجام نشده است.[211]
آنگاه كه ميگوييد: چهقدر شگفتآور است كه ديگران، در عين حال كه خدا فهمي از خودش را به همگان داده است، دربارة او همانند يكديگر نميانديشند، دقيقاً مانند اين است كه بگوييد چه شگفتآور است كه ديگران، در عين حال كه با مفهوم مثلث آشنا هستند، حقايق مشابهي را دربارة آن درك نميكنند.[212]
عامل پيدايش دين تا اندازهاي همان عامل آفرينش انسان و جهان است. اگر آفرينش انسان و جهان بهخاطر حكمت است، علت پيدايش دين نيز حكمت است و اگر علت آفرينش انسان و جهان، رحمت است، دين نيز ثمره ظهور رحمت است. همانگونه كه حكمت و رحمت الهي، علت آفرينش انسان است، علت راهنمايي انسان بهسوي كمالات ويژه خود و دستيابي به آنها نيز هست. خداي حكيم و رحيم، همانگونه كه بدون هيچگونه نياز يا الزام بيروني يا تغيير دروني انسان را آفريد، بدون هيچيك از امور ياد شده، انسان را بهسوي شرايطي كه شايستگيهاي وي به فعليت رسد و به تماميت و كمال و آرامش بيحدّ و اندازه رسد، راهنمايي كرد.
اين راهنمايي در قالب مجموعه معرفتهاي نظري، رهيافتهاي اخلاقي و رويكردهاي رفتاري به نام دين در اختيار انسان قرار گرفته است.
همانگونه كه انسان موجودي است آسماني و ماوراي طبيعي كه به زمين و طبيعت نزول و هبوط كرده است، دين نيز حقيقتي آسماني و فراطبيعي است كه به زمين و جايگاه حيات انسان نازل شده است و اگر اين نزول را از دين بستانيم، دين بشري خواهد شد. به نظر نگارنده، تفاوت ميان دين آسماني و بشري در همين امر است. مجموعه معرفتها، رهيافتها و رويكردهاي ياد شده، اگر مبدأ الهي و معصوم و منزّه از هرگونه ويژگي امكاني و حدّ و اندازه و نارسايي و از طريق وحي معصوم تحقق يافته باشد، دين الهي است و اگر ثمره رياضتها و تلاشهاي انسان فاقد عصمت و خطاناپذيري و آلوده به ويژگيهاي بشري و امكاني باشد، دين بشري است.
مطالعه نه چندان دقيق تاريح اديان الهي، ما را به ارتباط دقيق اين اديان به سرچشمه وحي و غيب و پالوده بودن آنها از هرگونه تصرف و دستاندازي بشري رهنمون خواهد شد. شرايط و وضعيت نزول وحي نهتنها براي حاضران در صحنه نزول بهگونهاي است كه جاي هيچ شك و ترديدي را در آسماني بودن آن باقي نميگذارد، بلكه اگر همراه با مطالعه تاريخ وحي باشد، غايبان از صحنه نزول نيز در آن شكي نخواهند داشت. همه اينها علاوه بر دلايل قطعي عقلي و در برخي موارد شهودي و حضوري است.
با توجه به آنچه كه به اشاره گفته شد، مبدأ پيدايش اديان الهي، خداي متعال است و علت نزول آن، حكمت و رحمت گسترده و بيپايان او و ضرورت راهنمايي انسان به كمالات شايسته و ويژه خود است.
اما علت گرايش انسان به دين با پذيرش دخالت شرايط بيروني، مانند ترس از همنوعان، ترس از خود، شهوات، جنگ، فقر، تعقل و خردورزي، ميل به نفوذ در حوزههاي فراتر از حسّ و عقل و مانند آن، بهصورت موجبه جزئيه، فطرت پاك انسان است. شرايط ياد شده زمينهساز پاك شدن فطرت انسان از عادات، رسوم و تربيتهاي ثانوي سازگار با اميال و كششهاي مشترك است. علاوه بر اين، آنچه كه در نظريه سوم گفته شد نيز بخشي از زمينهها يا علل گرايش به دين ميباشد.
كشش به منبع معرفتي، اخلاقي و رفتاري خطاناپذير و ميل به حقيقتيابي، يكي از ويژگيهاي انسان است كه در گرايش او به دين نقش اساسي دارد؛ بهويژه پس از آن كه نادرستي و نارسايي راههاي جايگزين آن را بهطور مكرّر تجربه كرد و از آن طرفي نبست.
اين عاملِ گرايش ميتواند در همه عصرها و نسلها وجود داشته باشد و علاوه بر آنچه كه در بحث معيار پذيرش گفته شد كه آن نيز ميتواند مشترك و فراگير باشد، بايد نكتهاي را براي حاضران در صحنه نزول و راسخان در علم و ژرفانديشان در آن اضافه نمود و آن اين است كه حاضران در صحنه نزول دين يا وحي، با حقايق ترديدناپذيري روبرو ميشوند كه اگر دشمني ويژهاي با شرايط آينده نداشته باشند و منافع و هوسهاي جدّي خود را در خطر نبينند، بدان ايمان ميآورند. در واقع آنان با حقايق روشن و آشكاري روبرو ميشوند كه به تعبير ديني «بينّات» نام دارد. بينّات براي هيچ كسي جايي براي ترديد باقي نميگذارند. آنكه شاهد بينّات استّ چنان ميل و كششي در خود خواهد يافت كه ايمان به آن را گريزناپذير خواهد يافت.
برخي از راسخان و ژرفانديشان كه غايب از صحنه نزول وحي هستند نيز چيزي شبيه همين وضعيت را دارند. پس علت گرايش به دين، هم عوامل بيروني ياد شده است و هم عوامل دروني و ميل و معرفت و هم مشاهدهاي بيمانند يا تفكر و تأملي ژرف. آنچه را كه شاهدان نزول يافتهاند، اگر بهصورت يقيني به نسلهاي بعدي منتقل شود، شهادت آنها خود علت مطمئن ديگري براي گرايش و ايمان به دين است؛ بنابراين، ايمان نسلهاي بعد را نميتوان به عادت و تقليد نسبت داد. ريشه آن نقل مطمئن بلكه متواتر درباره مشاهدة شاهدان صحنه نزول وحي است، نه عادت و تقليد و مانند آن و نه استدلالهاي فنّي و تخصصي و نه مطالعه تطبيقي آراء و نظريات و اديان بشري و الهي.
تفصيل آن را در بحث نبوت از همين مجموعه مطرح خواهيم كرد.
آخر دعوينا أن الحمد لله رب العالمين