پیشگفتار - عالم دنياطلب
عالم دنياطلب
اگر عالم در خور و خواب باشد يا در تجارت و سياحت، باز هم از آن نگاه دور نيست؛ بدنش در خلق است و جانش با حق؛ چشمانش به تماشاي طبيعت نشسته است، ولي دل و روحش به جمال بيمثال خداي كه يك نگاهش اين همه زيبايي در عالم آفريده است، ميپردازد. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: العارفُ شخصُه مع الخَلق و قلبُه مع الله تعالي.[79]
لازم به يادآوري نيست كه عالمي كه چنين با ارزش و صاحب مقام است، نه هركسي است كه دين و دانش بر زبان داشته باشد، ولي دنيا در دل، كه اگر عالم دنياطلب باشد و بدان فريفته شده باشد، رهزن است نه رهنما، چنانكه خداي متعال به داود (علیه السلام) فرمود:
قُل لِعبادي لاتَجعَلوا بَيني و بينَكم عالماً مَفتوناً بالدّنيا فيَصُدَّكم عن ذكري و عن طريقِ محبّتي و مُناجاتي، اولئك قُطّاعُ الطّريق من عبادي، إنّ أدني ما أنا صانعٌ بهم، أن أنزِعَ حلاوةَ عبادَتي و مُناجاتي من قلوبهم.[80]
به بندگان من بگو كه دانشمند فريفته به دنيا را ميان من و خودشان قرار ندهند، چون آنان را از ياد من و راه محبّت و راز و نياز با من باز خواهند داشت. آنان راهزنانِ بندگان منند. كمترين كاري كه با آنان كنم اين است كه شيريني عبادت و مناجات با من را از دل آنان بيرون كنم.
حضرت عيسي (علیه السلام) نيز فرمود: «عالم آن است كه نگاه به او تو را به ياد خدا اندازد». آنكه فريفته به دنيا و هوسهاي دنيوي شده است، ديگران را از ياد خدا باز ميدارد و از محبّت و راز و نياز با او دور ميسازد، چرا كه دلش مالامال از محبّت دنياست و از كوزه برون تراود آنچه در اوست. او جز محبّت و دلدادگي به دنيا نخواهد گفت و به ديگران نخواهد سپرد. آنكه دنياطلب است، كمترين ثمرهی دنياطلبياش دور بودن از لذّت و شيريني عبادت و راز و نياز با خداست. همانگونه كه عالم حقيقي، جز به او نمينگرد، دنياخواهان نيز، جز غير او را نخواهند و نبينند، اگرچه خود نيز ندانند. به پندار خود، كار و هدف و عمل و علمشان نيك است و پسنديده، ولي به خاطر تعلّق به دنيا، درباره خود نيز جاهلانه داوري ميكنند.
قُل هَل نُنَبِّئُكم بالاَخسَرينِ أعمالاً الّذينَ ضَلَّ سعيُهم في الحيوة الدّنيا و هُم يَحسَبون أنّهم يُحسِنونَ صُنعاً؛[81] بگو خواهيد كه شما را از زيانكارترين مردم آگاه سازم؟ زيانكارترين مردم كساني هستند كه عمرشان را در راه دنيا تباه كردند و گمان ميكردند كه كار نيك ميكنند.
اينان از علم جز پندارها و گمانهها و گفتههاي اين و آن ندارند. علم به اين گفت و آن گفت نيست، كه بايد دلي باشد چون آينه تا نور الهي در آن پرتو افكند. اگر چنين علمي نباشد و يا به پيروي چنين عالمي، ره سپرده نشود، اگرچه راه بسيار سپرده شود و خستگي فراوان پديد آيد، ولي يا به پيش نرفته است و درجا مانده است و يا به پس رفته است و در هر دو صورت به بيراهه رفتن است.
به فرموده اميرمؤمنان (علیه السلام)، أيُّها الناس مَثَلكم كحمارٍ مَعصوبِ العين مَشدودٍ في طاحونةٍ يُدارُ ليلَه و نَهاره فيما نَفعُه قليلٌ و عناؤُهُ طَويل و مع هذا إنّه يَعتَقِدُ قد قَطَعَ المَراحلَ و بَلَغَ المَنازلَ حتّي إذا كُشِفَ عَيناهُ قد أصبَحَ و رأي مَكانَه لميَبرَح، أخذَ ما فيه و عادَ إلي ما كانَ عليه فاُلحِقَ «بالاَخسَرين أعمالاً الّذين ضَلَّ سعيُهم في الحيوة الدّنيا و هم يَحسَبون أنّهم يُحسِنون صُنعاً».[82]_[83]
برخي چون چهارپايي ميمانند كه با چشم بسته شب و روز به گرد محوري ميگردند و سنگ آسيا را ميچرخاند و در عين حال گمان ميبرند راه بسياري سپردهاند. آنگاه كه چشمانشان گشوده شود ميبينند كه به خود ميچرخيدند و اينك در جاي نخست خود هستند. اينان به زيانكارترين افراد ملحق ميگردند.
ممكن است به نظر عالم بودن دشوار آيد و شايد چنين باشد، ولي متعلّم و دانشجو بودن چندان دشوار نيست. اگر عالم نيستيم، دستكم طالب علم باشيم؛ اگر عالم نيستيم، دوستدار عالم باشيم كه انسانها به سه دستهاند؛ يا دانشمندند، يا دانشجو و طالب علمند و يا خار و خاشاك روي آبند.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: النّاسُ علي ثلاثةِ أصنافٍ: عالمٌ و مُتَعَلِّمٌ و غُثاء؛ فَنَحنُ العالمُ و شيعَتُنا المتعلّمُ و سائر النّاس الغثاء؛[84] مردم بر سه دستهاند: دانشمند، دانشجو و كف روي آب. ما دانشمندانيم، پيروان ما دانشجويانند و ديگران كف روي آبنند.
روشن است آنكه مدعي پيروي از خاندان پيامبر (علیهم السلام) است، بايد كه از علم آنان بيبهره نباشد و بدانها شباهت داشته باشد، هرچند شباهتي اندك باشد و كمترين شباهت به آنان اين است كه پيوسته در طلب وصل آنان باشيم كه وصل به آنان وصل به آن محبوب يگانه است.
گفتهاي من با شمايم روز و شب |
|
يك زمان غافل مباشيد از طلب |
پس بدين نسبت به تو همسايهايم |
|
تو چو خورشيدي و ما چون سايهايم |
چون شود اي معطي بيمايگان |
|
كه نگهداري حق همسايگان |