منزل نخست؛ بیداری
آنكه ميخواهد به مقصدي رسد، نخست بايد آن را بشناسد و نيز به خود و تواناييهاي خود آگاه شود؛ به گردنهها و خطرات راه و نيز ابزارها و رهتوشه آن واقف گردد، آنگاه قدم در راه نهد. تا كسي خود را نشناسد و نداند كه شايستهی كيست و بايستهی چيست، شوقي در جانش پديد نيايد و تا شوقي نباشد جنبشي نخواهد بود و تا جنبش نباشد، زندگي نباشد. بدان كه تا زنده نشوي به زنده نرسي. بايد بداند كه اين دامگه حادثه، جايگاه او نيست، او شايستهی بيش از آن است كه دارد، تا خود را نجات دهد.
آدمي در خانهاي ميزيد كه يك پارچه فريبنده است؛ در هر قدمي و نگاهي، بل خاطرهاي كه چون برق از ذهنش ميگذرد، فريفته ميشود؛ سراب را آب ميپندارد و ميجويد؛ در خواب است و نميداند كه خواب است؛ خواب را با بيداري و زندگي واقعي جابهجا ميكند، از اينرو هيچگاه، تشنگياش برطرف نميشود، هيچگاه آرام نميگيرد و بالاخره هيچگاه به آنچه شايستهی اوست، دست نمييابد، پس بايد بيدار شود يا كسي او را بيدار كند.
- قبلی
- بعدی >>