پیشگفتار - نمونه‌هايي از اسرار معارف

نمونه‌هايي از اسرار معارف

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سلمان فرمودند: يا سلمان لو عُرِضَ علمُك لِمِقداد لَكَفَرَ، يا مقداد لو عُرِضَ علمُك علي سَلمان لكَفَر؛[103]اگر علم سلمان بر مقداد گفته شود بدان كفر مي‌ورزد و اگر علم مقداد نيز بر سلمان گفته شود بدان كفر مي‌ورزد.

اميرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند:اِندَمَجتُ علي مَكنونِ علمٍ لو بُحتُ به لاضطَرَبتُم إضطَراب الاَرشيه في الطَّوِي البعيدة؛[104]علوم نهان و پنهاني را در اختيار دارم كه اگر آن را آشكار سازم، شما همانند طناب آويزان در چاه‌‌هاي عميق، به اضطراب و لزره خواهيد افتاد.

گر جهان را پر در مكنون كنم

 

روزي تو چون نباشد چون كنم

نكته چون تيغ فولادست تيز

 

چون نداري تو سپر واپس گريز

پيش اين فولاد بي‌اسپر ميا

 

كز بريدن تيغ را نبود حيا[105]

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: إنّ مِن العِلم كهيئة المكنون، لايُعلّمها إلاّ العُلماء بالله، فاذا نطَقوا به، لايُنكِره إلاّ أهل الاغترار بالله عزّوجلّ، و لم‌يَتَحَمَّلْه إلاّ أهل الاعتراف بالله.[106]

برخي از علوم حقيقتي پوشيده دارد كه جز عالمان رباني، ديگران از آن بي‌خبرند. پس بي‌خبرانند كه سخن عالم رباني را انكار مي‌كنند و تاب شنيدن آن را ندارند و موحدانند كه آن را مي‌فهمند.

چون بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن‌شناش نه‌اي جان من خطا اين‌جاست
سرم به دنيي و عقبي فرود نمي‌آيد
تبارك الله از اين فتنه‌ها كه در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
مرا به كار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنين خوش آراست

امام كاظم (علیه السلام) فرمود: لاتَقُل لِما بَلَّغَك عَنّا أو نُسِبَ إلَينا هذا باطلٌ و إن كُنتَ تَعرِفُ خَلافَه فإنّك لاتَدري لِمَ قُلنا و علي أيّ وَجهٍ و صِفَةٍ؛[107] آن‌چه از ما براي شما نقل مي‌كنند، انكار نكنيد، اگرچه خلاف آن را از ما بدانيد، زيرا نمي‌دانيد كه آن را چرا و چگونه گفته‌ايم.

از آن‌جا كه بيشتر مردم از اسرار معارف الهي بي‌خبرند، به حكم «النّاس أعداءُ ما جَهِلوا» آن را انكار مي‌كنند و با اين كار درهاي الطاف ويژه‌ی الهي را بر خود مي‌بندند، از اين‌رو اولياي الهي سفارش كرده‌اند كه آن‌چه از ما برايتان بازگو كردند انكار نكنيد، اگرچه خلاف آن را بشناسيد، بدين‌خاطر كه همگان توان فهم همه‌ی آن‌چه را آنان فرموده‌اند، ندارند.

آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكته‌هاست بسي، محرم اسرار كجاست

و اگر اهل راز نيستيم و از درك اسرار معارف الهي ناتوانيم، دست‌كم نام و ياد آن‌ها را به بزرگي بريم.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: أتي الحسين (علیه السلام) اُناس، فقالوا له: يا ابا‌عبدالله، حَدِّثْنا بفَضلِكم الّذي جَعَلَ الله لكم. فقالَ: إنّكم لاتَحتَمِلونَه و لا تُطيقونَه. قالوا: بَلي. قالَ: إن كُنتُم صادقين فليَتَنَحِّ إثنان و اُحَدِّثُ واحداً، فإن احتَمَلَه، حَدَّثتُكم. فتَنَحّي إثنان، وحَدَّثَ واحداً، فقامَ طائر العقل، فمَرَّ علي وَجهِه و ذَهَبَ. فكَلّمَه صاحباه فلم يُرِد عليها جواباً.[108]

امام حسين (علیه السلام) به جمعي كه تقاضاي شنيدن سخني درباره‌ی مقام و منزلت آن حضرت را داشتند، فرمود: تاب شنيدن آن را نداريد. گفتند: داريم. فرمود: دو نفرتان كنار رويد تا به يكي از شما بگويم، اگر تاب شنيدن داشت به همه شما باز خواهم گفت. آن دو نفر دور شدند و حضرت به آن يكي باز گفت. آن مرد در حالتي كه عقل از سرش پريده بود، برخاست و راه پيش گرفت و رفت. آن دو هرچه با او سخن گفتند، پاسخ آنان را نداد.

امام صادق (علیه السلام) به فرزندش اسماعيل فرمود: يا بُنَيَّ إجتَهِد في تَعَلُّمِ علمِ السرّ، فإنّ لَه بَركة كثيرة أكثر ممّا يَظُنُّ، يا بُنيَّ مَن تَعَلَّم علمَ العَلانية و تَركَ علمَ السرّ، يَهلُكُ و لايَسعَدُ. يا بُنيّ إن أردتَ أن يُكرمَك ربُّك بعلمِ السرّ، فعليك ببُغضِ الدّنيا و اعرِف خِدمَةَ الصّالحين و احكُم أمرك للمَوت فإذا اجتَمَعتَ فيك هذه الخِصال الثلاث، يُكرمُك ربّك بعلم السرّ؛[109]فرزندم! در فراگرفتن علم نهان سخت كوشا باش، زيرا بركت آن بيش از آن است كه به گمان آيد. فرزندم! كسي كه علم عيان را فراگيرد و علم نهان را فروگذارد، هلاك خواهد شد و به سعادت نخواهد رسيد. فرزندم! اگر مي‌خواهي خدايت با علم نهان بزرگت دارد، پس از دنيا نفرت داشته باش، خدمت به نيكان را سرلوحه خويش قرار ده و خود را براي مردن آماده ساز؛ هرگاه اين ويژگي‌هاي سه‌گانه در تو جمع شد، خدايت با علم نهان بزرگت خواهد داشت.

براي دست‌يابي به اسرار علوم بايد كوشيد، زيرا نتيجه‌ی آن بسيار بيشتر از چيزي است كه به تصور آيد. فراگرفتن علم آشكار و عيان و ترك علوم پنهان و نهان سبب هلاكت است نه نجات. راه دست‌يابي به آن نيز نفرت از دنيا، خدمت به بندگان نيك خدا و آمادگي ديدار حضرت دوست است.

ذُكِرت التّقيَّة يوماً عند علي ابن الحسين (علیه السلام) فقالَ: والله لو عَلِمَ أبوذر ما في قلبِ سَلمان لَقَتَلَه و لقد آخي رسول الله (صلی الله علیه و آله) بينَهما، فما ظَنُّك بسائر الناس؟ إنّ علمَ العُلماء صَعبٌ مُستَصعَبٌ لايَحتَمِلُه إلاّ ملكٌ مقرّب أو نَبيٌّ مُرسَل أو عبدٌ مؤمنٌ إمتَحَنَ الله قلبَه للايمان. قال: و إنّما صارَ سلمان من العلماء لاَنّه إمرؤ منّا أهل البيت، فلذلك يَشبَه العلماء.[110]

سلمان به حقايقي آگاه است كه اگر ابوذر بدان آگاه شود، او را خواهد كشت در حالي كه آن دو به امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پيمان برادري بسته بودند. اگر آنان چنين باشند گمان بري كه ديگران چگونه‌اند؟

اسرار معارف خاندان پيامبر (صلی الله علیه و آله) داراي مراتبي است كه برخي از آن‌ها را جز ملائكه مقرب و پيامبران مرسل و بندگان دل‌آزموده‌ی خدا نمي‌دانند و برخي ديگر را همين‌ها نيز نمي‌دانند.

در نيابد حال پخته هيچ خام

 

پس سخن كوتاه بايد والسلام

امام صادق (علیه السلام) فرمود: إنّ عندَنا والله سِرّاً من أسرارِ الله و علماً من علم الله والله لايَحتَمِلُه ملكٌ مقرّب و لا نَبيٌّ مرسَل و لا مؤمن إمتَحَنَ الله قلبَه للايمان؛[111]«برخي از علوم و اسرار الهي در خزانه‌ی علم خاندان پيامبر صلوات الله عليهم اجمعين است كه حتي ملايكه مقرب، پيامبران مرسل و مؤمناني كه دلي آزموده دارند نيز تاب تحمل آن را ندارند». البته اين اسرار را نيز اهلي است شايسته.

راز درون پرده ز رندان مست پرس
كاين حال نيست زاهد عالي مقام را

امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی اسرار قدم گزاردن اميرمؤمنان (علیه السلام) بر كتف پيامبر (صلی الله علیه و آله) به هنگام شكستن بت‌هاي خانه كعبه براي محمد بن حرب نكاتي را فرمود. محمد بن حرب گفت: زِدني بياناً فقال (علیه السلام): إنّك لاهلٌ لِلزّيادة ثمّ ذَكرَ مَعاني آخَر ثمّ قال (علیه السلام): لو أخبرتُك بما في حمل النبي (صلی الله علیه و آله) علياً (علیه السلام) عند حطّ الاَصنام من سطح الكعبه من المعاني الّتي أرادَها به، لقلتَ إنّ جعفر‌بن‌محمد لمجنون. فحَسبُكَ من ذلك ما قد سمعتَه.[112]

آن حضرت درباره‌ی اسرار پا نهادن امير‌مؤمنان بر شانه‌هاي حبيب خدا حقايقي را مي‌داند كه اگر بر خواص از ياران خود نيز بگويد او را به جنون متهم خواهند كرد.

امام صادق (علیه السلام) در شرح «هُديً للمتّقين»[113] فرمود: بيانٌ و شفاءٌ للمُتّقين من شيعةِ محمّدٍ و عليٍ واتّقُوا إظهارَ أسرار الله تعالي و أسرار أزكياء عبادِه الاوصياء بعدَ محمّدٍ (صلی الله علیه و آله) فَكَتَموها؛ واتّقوا سترَ العلومِ عن أهلِها المُستَحِقّين لها و فيهم نَشَروها.[114]

حضرت تصريح كرد كه از آشكار ساختن اسرار خدا و بندگان پاك او بپرهيزيد و آن را از نااهلان پنهان داريد و تنها به اهلش بسپاريد. در غير اين‌صورت ستمي آشكار پديد آمده است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مَن سَألَ عن التّوحيد، فهو جاهلٌ و من أجابَ عنه فهو مُشركٌ و من يعرف، فهو مُلحِدٌ و مَن لايَعرف، فهو كافر.[115]

اين چه سِرّي است در توحيد كه اگر از آن بپرسند، نادانند و اگر بدان پاسخ گويند، مشرك و اگر آن را بشناسند، ملحد و اگر نشناسند، كافرند. بايد چه كنند تا به جهل و شرك و كفر و الحاد آلوده نگردند؟ اين خود سِرّي است سَر به مهر.

با كه گويم اندر اين ره زنده كو

 

بهر آب زندگي پوينده كو

آن‌چه من گفتم به قدر فهم توست

 

مردم اندر حسرت فهم درست

رسيدن به اسرار معارف الهي براي همگان ممكن نيست. كسي بدان دست مي‌يابد كه استعداد و شايستگي فهم دقايق عقلي و شهودي را داشته باشد؛ فهم و درك او محدود به خور و خواب در دنيا و آخرت نباشد؛ كج‌انديش و كوته‌نظر نباشد.

چون آن كرمي كه در سنگي نهان است
زمين و آسمان او همان است

ديگر آن‌كه طالب باشد و در طلب، صداقت داشته باشد و صداقت خويش را با كوشش و تلاش پي‌گير اظهار كرده باشد و از تنبلي و بهانه‌جويي دوري كرده باشد.

گر تو هستي رازجو اي رازجو

 

جان فشان و خون بگري و باز جو

همچنين همراهي با اهل معرفت را نيك نگه دارد و انتظار يك شبه به مقصد رسيدن نداشته باشد كه خامي است، زيرا كه سرچشمه اين معارف در قله‌هاي پاكي قرار دارد و انوار آن در دل‌هاي سَر به مهر و جان‌هايي پوشيده و پنهان تابيده شده است. به خاطر داشته باشيم كه عارف كتوم است، سَر مي‌دهد ولي سِرّ نمي‌دهد. باشد كه از اين همراهي، آشنايي دست دهد كه:

هر كس كه ز شهر آشنايي است

 

داند كه متاع ما كجايي است

عارف تا دل نيابد، سخن دوست نخواهد گفت، چون سخن دوست به غير گفتن، نه مراد اوست بلكه گفتن معارف حقيقي و نهان جز براي صاحب‌دلان، از عدلت جمع نگردد.

سخن شمع به پروانه دلي بايد گفت
كاين حديثي است كه با سوختگان درگيرد

آن‌گاه بر طلب خود اصرار ورزد و به سؤال و تقاضا آن را از آن جواد يگانه طلب كند كه:

تا نگريد ابر، كي خندد چمن

 

تا نگريد طفل كي نوشد لبن

تا قدم در راه ننهد مرد راه

 

چهره نگشايد هدايت از اله

اگر چنين كرد، بداند كه:

همه عالم پر از نسيم صباست

 

مرد بايد كه بوشناس باشد

اينك راه‌هاي عملي رسيدن به اين معرفت را در حد توان و رعايت شرايط و حال برادران و خواهران بازگو مي‌كنم. فرموده‌اند كه راه‌هاي عملي وصول به معرفت حق تعالي سه‌گونه است:

راه ابرار: رياضت و تهذيب اخلاق

راه اخيار: راه ارباب معاملات و انجام واجبات

راه سائران و طائران الي الله: راه اهل محبّت كه مبتني بر مودّت ارادي است. تصريح و تأكيد بر اين نكته لازم است كه:

در تهمت عشق تو منم فرسوده

 

بي آن‌كه مرا با تو وصالي بوده

در سرزنش خلق منم بيهوده

 

چون گرگ شكم تهي، دهان آلوده

نخست به هر سه راه اشاره مي‌كنم، آن‌گاه كوتاه‌ترين و كم‌خطرترين آن‌ها را با ذكر جزئيات و شرح زاد و توشه و ابزار و وسايل، گردنه‌ها و خطرات بازگو مي‌نمايم، باشد كه آن فيّاض علي الاطلاق كه فعلش معَلَلّ نيست و براي كسي و چيزي كاري انجام نمي‌دهد و مقصد و مرادش، كسب ناداشته‌ها و يافتِ نايافته‌ها نيست؛ نه تنها فيض و رحمت عام و خاص خود را از كسي دريغ نداشته است، بل همه‌ی عالم از ذرّه تا بي‌نهايت را در فضل عميم خويش غريق ساخته، به‌گونه‌اي كه همه، آگاه و ناآگاه، با ميل و رغبت يا با خوف و رهبت، او را مي‌خواهند و مي‌طلبند و مي‌يابند كه هيچ كس جز او، چيزي را طلب نكرده است و به چيزي جز او دست نيافته است، هر چند يابنده از يافته‌هاي خويش بي‌خبر است. باري، باشد كه آن فيّاض مطلق، اين فقير و ساير درماندگان را مورد لطفي كه استحقاق آن را نداريم و شايسته‌ی برخورداري از آن نيستيم، قرار دهد، كه اگر او خواهد، از اراده و حب و عشق او به كاري، ميل و طلب و جذبه در ما نيز پديد خواهد آمد.

اميد ما از كريم نوازشي است و بس
اين خواسته در منزل او نيست بسيار

بارالها! بقاء تنها از آنِ توست و فناء تنها از آنِ ماست، با همه‌ی وجود مي‌خواهيم هر كه به آن رسد، كه از آنِ اوست، الها! تو باقي باش و ما فاني.

بارالها! پيش از آن‌كه فناء مطلق بر همه‌كس بل بر همه چيز آشكار شود، ما را با قافله‌سالار آن همراه و يگانه گردان.

بارالها!

زان پيشتر كه عالم فاني شود خراب
ما را ز جام بادة گلگون خراب كن

بارالها! اگرچه تو خود ما را ظلوم و جهول خوانده‌اي و ما نيز با همه‌ی وجود به آن‌چه گفته‌اي بل به آن‌چه مستور داشته‌اي و غيبش نام دادي و آشكار نساخته‌اي، باور داريم، ولي گويي در اين ميان سخن از «عَلّمَ آدمَ الاَسماء»[116] نيز به ميان آمده است.

بارالها! بدان نيز ايمان داريم، زيرا آن‌چه از تو رسد، در نزد همگان مقبول است. الها! ما را به معدن «عَلّمَ آدمَ الاسماء» متصل فرما.

الها! تو خود، فقيرمان خوانده‌اي، از فقير، جز فقر نيايد و از سياهي، جز سياهي نزايد؛ خوشيم، بل سرخوشيم كه هرچه داريم از تو داريم و آن‌چه مي‌كنيم با حول و قوّه و اذن و اراده‌ی تو مي‌كنيم، بل تو خود مي‌كني آن‌چه خواسته‌اي.

الها!

به هر رنگي كه خواهي جامه مي‌پوش
كه من آن قدّ رعنا مي‌شناسم

و تو نيز اي عزيز! دست طلب بردار، سعي و كوششِ شايسته‌ی طالب محّب، روا دار، شايد كه رب العزّه، بر عزتت بيفزايد، آن را باقي به بقاء خود دارد، يكسره خواسته‌ها و طلب‌هايت را به سمت و سوي خود گرداند.

الها! دعا از ما و اجابت از تو؛ صد چندانِ زيبندگيِ دعا براي ما، اجابت بر تو زيبنده است.

الها! مي‌دانيم كه «خواجه، بنده‌پروري داند»، ولي همان معلوممان را مكرر و صد مكرر، خواسته و خواهانيم. انك قريب مجيب.