پیشگفتار - اسرار معارف الهي
اسرار معارف الهي
در مسير و دوران سلوك و نيز پس از آن، علم و معرفت ارزش اصلي و بنيادين دارد كه نهتنها بر هر ارزش ديگر برتري دارد، بلكه ميزان و معيار ارزيابي ديگر كارها و كمالات انسان است. كاري با ارزش است كه بر علم و آگاهي نشسته باشد كه اگر عمل اندك باشد، ولي برخاسته از علم و معرفت، اندك نيست، چنانكه اگر عمل بسيار باشد ولي بدون علم و معرفت، بسيار نيست. كمي و زيادي عمل به خود عمل نيست، بلكه به علمي است كه خاستگاه آن است، چنانكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
إنّ قليلَ العَمَلِ معَ العِلم كَثيرٌ و كثيرَ العمل مع الجهل قليلٌ؛[77]عمل اندك با آگاهي، بسيار و عمل بسيار با ناآگاهي، اندك است.
زيرا كه علم مقدمه مشاهده است و مشاهده سبب قطع تعلّقات از دنيا و شهوات و لذّتهاي آن و كنار نهادن و نفي غير خداست.
اگر مردم و بهويژه سالكان ميدانستند كه در حضور كيستند و به كه مينگرند و چه حقيقتي همه عالم را فرا گرفته است و در برابر چه رخي به غير مينگرند، چنان بيتاب ميگشتند كه هيچ چيز آنان را آرام نميساخت، ولي نميدانند و به غير مشغولند و بدان دل بستهاند. اگر ميدانستند، شرمنده بودند، در سكر فرو ميرفتند، آنگاه همه مجنونوار در پياش روان ميشدند؛ ديگر مجنون انگشتنما نبود.
گويند زني نزد عالمي آمد و پرسيد: شوهرم ميخواهد زن بگيرد، حكم چيست؟ او گفت: اگر چهار زن ندارد، روا باشد. زن گفت: اگر نگاه به بيگانه روا بود، نقاب از چهره ميگشودم تا به من بنگري و بداني كه هركه مانند مني دارد، آيا سزاست كه با غير من ازدواج كند؟ او نعره كشيد و غش كرد و در زمين درغلتيد. چون به هوش آمد، علت را از او پرسيدند. گفت: اگر خداي سبحان هم بفرمايد: اگر روا بود كسي در دنيا به من بنگرد، پرده از چهرهام ميگشودم تا به من بنگرد تا بداند آنكه خدايي چون من دارد، او را نسزد كه غير من در دلش باشد. اگر چنين فرموده بود، ما شرمنده ميشديم.
و لَو أنّ ليلي أبرَزَت حُسنَ وجهها |
|
لَهامَ بِها اللّوام مثلَ هَيامي |
ولكنَّها أخفَت مَحاسنَ وجهِها |
|
فَضُّوا جميعاً عَن حُضورِ مَقامي |
در شرح آن ميتوان گفت:
ديدي كه چرا همي مرا ملامت كردند
بر صبر و سكوت وي بسا دلالت كردند
هر كس به دو صد بيان مرا پندي داد
در سلب نظر زِ وي، مرا سخن چندي داد
بر من بگفتند كه چرا چون نگري
بر نرگس چشمش چرا دل ببري
زان بيش به چشم و ابرو پر باشد
هر يك صنمي پري رخي چون درّ باشد
گفتم چه كنم كه گفتنش نبود روا
ور گوش دهي هر سخنش باشد نوا
گر يار من دلدار من از خود بيندازد نقاب
وز رخِ بيهمتاي خود يك لحظه بردارد حجاب
گر چشم مردان و زنان يك لحظه بيند روي او
جانها ببيني كز قفس پرّان شود رو سوي او
پير و جوان، خرد و كلان وي را ديوانه شوند
از يك نگاهش همگي كشته و ويرانه شوند
داني چرا پوشيده است رخ، يار من
وان هم نه يك بل بيعدد، غمخوار من
اين نگاه كه ميوه علم و معرفت است، عاليترين كمال انسان است، از اينرو اگر اين نگاه باشد، هر كار كني، پسنديده است، چنانكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
ساعةٌ مِن عالمٍ يَتَّكي علي فِراشِه يَنظُرُ في عِلمِه، خيرٌ من عِبادةِ عابدٍ سَبعينَ سنة؛[78]اگر دانشمندي دمي بر بياسايد و به علم خويش درنگرد، از هفتاد سال عبادت عابد برتر است؛ چه درنگريستن در علم، مقدمه همان نگاه است كه بدان اشاره شد.